تناسب آیات و سورههای قرآن
اشاره
قرآن
کریم از نظر بعد زیبایی شناختی در میان همهی کتابها بینظیر است. نحوهی
چینش حروف، تکواژهها، عبارتها و آیهها با وزن و آهنگشان، بیشترین نقش
را در آفرینش این پدیده ی بیبدیل هنری ایفا کرده است.
در میان انواع
تناسبی که بین الفاظ و معانی قرآن برقرار است. تناسب بین سورهها و تناسب
بین برخی از مجموعه آیات یک سوره ـ که در مواقع مختلف نازل شدهاند ـ مورد
اختلاف دانشمندان قرآن شناس است. برخی به این قسم از تناسب قایل بوده و سخت
از آن دفاع کردهاند تا جایی که یکی از مفسران، تفسیر خود را «نظم
الدُّرَر فی تناسب الآیات و السور» نامیده است. در مقابل، عدهای نیز چنین
تناسبی را ـ به ویژه بین سور قرآن ـ نپذیرفتهاند. هر دو اندیشه بر مبانی
چندی مبتنی است. در این مقاله ضمن بحث از مبانی طرفین و گزارش دلایل
موافقان و مخالفان. از اندیشهی تناسب بین همهی اجزای قرآن جانبداری شده و
به بیان تناسب بین آیاتی پرداخته شده است که به ظاهر نامتناسب مینمایند.
1. مقدمه
موضوعی
که در این مقاله مورد بررسی قرار میگیرد، به صورت پراکنده در بسیاری از
تفاسیر مورد بحث قرار گرفته و با عناوین مختلفی چون تناسب و مناسبت،[1]
اتصال (پیوستگی)،[2] نظم[3] و تعلّق[4] معرفی شده است.
نخستین کسی که در
مورد وجه تناسب آیات به ظاهر غیر مرتبط و نیز مناسبت میان سورههای قرآن
به بررسی جدی پرداخته است، ابوبکر نیشابوری (م 324ق) است که در بغداد به
این بحث میپرداخته و عالمان بغداد را به خاطر ناآگاهی از این علم سرزنش
میکرده است. پس از وی بسیاری از مفسّران به اختصار یا تفصیل در این موضوع
سخن راندهاند که میتوان از اینان به ترتیب تاریخ یاد کرد:
1. ثعلبی (م 427ق) در الکشف و البیان عن تفسیر القرآن.
2. طبرسی (م 548م) در مجمع البیان.
3. فخر رازی (م 606ق) در مفاتیح الغیب.
4. احمد بن زبیر (م 708ق)در البرهان فی مناسبة ترتیب سور القرآن.
5. ابوحیان (م 745ق)در البحر المحیط.
6. بقاعی (م 885ق) در نظم الدُرر فی تناسب الآیات و السور.
7. عمادی (م 982ق) در ارشاد العقل السلیم الی مزایا الکتاب الکریم.
در
سدههای اخیر نیز شماری از مفسران به این بحث همت گماشته و حتّی برخی از
آنها محور کار خود را همبستگی آیات و سور قرار دادهاند که در این میان
میتوان به آلوسی، سید قطب، علّامه طباطبایی، حجازی، شلتوت، مراغی، زحیلی، و
حوّی اشاره نمود.[5]
در مقابل این گروه بسیاری از مفسران، به نحو
شایسته، بدین مبحث نپرداخته و حتی اعتنایی به آن نداشتهاند. برخی نیز این
بحث را بیهوده و نادرست پنداشتهاند. این عدم اعتنا را میتوان ناشی از
عوامل زیر دانست:
1. اعتقاد به اجتهادی بودن ترتیب همه یا بعضی از آیات؛
2. پیچیدگی و تا حد زیادی ذوقی بودن موضوع بحث.
در
این مقاله ضمن اشاره به انواع ارتباط بین اجزای قرآن و نظریههای موافقان و
مخالفان، به بیان ارتباط بین آیاتی میپردازیم که به ظاهر غیرمرتبط هستند.
اگرچه نمیتوان به یقین گفت که آنچه به ذهن ما خطور میکند تنها وجه یا
وجوه ارتباط این آیات است، ولی دستکم میتواند پاسخگوی انتقادهای عدهای
باشد که آشکار نبودن ارتباط میان بعضی از آیات مجاور را دلیل بر تحریف قرآن
و یا حتی عدم نزول آن از سوی خداوند دانستهاند: «أَمْ یَقُولُونَ
افْتَراهُ بَلْ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ» «سجده (23)، 2»
2. نظریههای مختلف در باب ارتباط اجزای قرآن
مسألهی
لزوم ارتباط و یا عدم لزوم ارتباط از دیرباز مورد اختلاف بوده است؛
عدّهای همچون شوکانی منکر وجود این ارتباطاند؛[6] آلوسی ارتباط هر آیه را
با ماقبل در جایی لازم میداند که بر ماقبل عطف شده باشد؛[7] علّامهی
طباطبایی نیز موجب ارتباط را تنها در سورههایی میداند که یکباره نازل
شدهاند و یا در آیاتی که پیوستگی آنها روشن است.[8]
به عنوان نمونه، شوکانی چنین میگوید:
«نزول
قرآن برحسب حوادث مختلف میباشد که این وقایع با هم متفاوت و گاهی منتاقض
است، پس آیات نیز به سبب آنها با هم اختلاف دارند و سخن گفتن در مورد تناسب
آیات سبب میشود که افراد نادان و یا مغرض تصور کنند که بلاغت و اعجاز
قرآن به ظهور این تناسب بستگی دارد، چنانچه او این ظهور را نباید به
عیبجویی پردازد... .»[9]
در جواب باید گفت: همنشینی مطالب متضاد از
نظر موضوع با فرضیهی تناسب آیات مغایرتی ندارد، برای مثال، مدح و سرزنش با
هم تضاد دارند ولی بیان آن دو در کنار هم نه تنها پسندیده است، بلکه هریک
مورد تأکید قرار میگیرد، به همین دلیل گفتهاند «تُعْرَفُ الْاَشْیَاءُ
بِأَضْدَادِهَا». همچنین تعداد نسبتاً کمی از آیات هستند که وجه یا وجوه
ارتباطشان آشکار نیست که با اندکی تأمّل میتوان حداقل، عدم امکان ارتباط
این آیات را نفی کرد و اگر شرط بیان مطالب، عدم برداشت ناصحیح فرد مغرض یا
نادان باشد پس باید تمامی آیات متشابه از قرآن حذف شود. در ضمن، یافتن وجه
مناسبت میان آیات به ظاهر غیرمرتبط، انگیزهای برای تعمّق و تدبّر انسان در
آیات الهی میباشد. نیز از مزایای کلام بلیغ، استفادهی بیش از یک معناست.
بیگمان خداوند حکیم و خبیر پیش از وقوع حوادث مختلف بر آنها آگاهی داشته و در بیان مطالب برترین روشهای بلاغت را میپیماید.
به طور کلی، سخنان منکران وجود ارتباط بین اجزای قرآن با دو اشکال روبهرو است که باید به آن پاسخ گویند. این دو اشکال عبارتند از:
1.
قرآن مجموعهای به هم پیوسته و واحد بوده است که نزول تدریجی آن بر اساس
حکمتهایی صورت گرفته است: « وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى
النَّاسِ عَلى مُکْثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنْزِیلاً» «اسراء (17)، 106»
بنابراین نباید تدریجی بودن نزول قرآن موجب آن شود که این پیوستگی مورد
غفلت قرار گیرد.
2. میان وجود ارتباط با آگاهی از ارتباط، تفاوتی قایل
نشدهاند. چه بسا بین برخی از آیات، ارتباط وجود داشته باشد، ولی ما موفق
به فهم آن نشده باشیم.
3. انواع ارتباط بین اجزای قرآن
ارتباط میان اجزای قرآن را میتوان به چندین صورت فرض کرد. در این جا ضمن شمارش آنها، برای هریک نمونهای ذکر میکنیم.
3
ـ 1. ارتباط میان اجزای یک آیه: طبیعی است که میان اجزای یک آیه ارتباطی
باشد و در مواردی چون آیهی 26 سورهی رعد که ظاهراً بین «اللَّهُ
یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ» با آیهی قبل و دیگر
بخشهای آیه به ظاهر ارتباطی وجود ندارد، وجوه ارتباطی را میتوان در نظر
گرفت.
3 ـ 2. ارتباط میان آیات یک سوره با ابتدای آن: ارتباط آیات 127
سورهی نساء: «وَ یَسْتَفْتُونَکَ فِی النِّساءِ...» و آیه 176: «
یَسْتَفْتُونَکَ قُلِ اللَّهُ...» را با آیات 1 تا 13 این سوره، میتوان به
عنوان نمونهی این نوع ارتباط ذکر کرد.
3 ـ 3. ارتباط میان آیات مجاور در یک سوره: همانند آیات سورهی حمد و یا سورهی ناس.
3 ـ 4. ارتباط بین آیات غیرمجاور در یک سوره: مانند آیات 48 و 123 در سورهی بقره.
3 ـ 5. ارتباط میان ابتدای یک سوره با انتهای سورهی قبل: مانند ابتدای سورهی حدید (57) و انتهای سورهی واقعه(56).
3 ـ 6. ارتباط بین بخشی از یک سوره با ابتدای سورهی بعد: مانند آیات 7 و 8 سورهی محمّد (47) و آیات ابتدای سورهی فتح (48).
3
ـ 7. ارتباط میان بخشی از یک سوره با بخشی از سورهی بعد: نمونهی این
ارتباط در سورهی 27 (آیات 7 تا 14) و سورهی قصص (28) ـ آیات ابتدای سوره
تا آیهی 48 و آیات 76 تا 82 ـ مشاهده میشود.
3 ـ 8. ارتباط بین بخشی از یک سوره با سورهی بعدی: مانند آیهی 2 سورهی عصر (103) و سورهی همزه (104).
3 ـ 9. ارتباط میان بخشی از یک سوره با سورهی دیگر: مانند سورهی هود (11) ـ آیات 25 تا 48 ـ و سورهی نوح(71).
3
ـ 10. ارتباط بین بخشی از یک سوره با بخشی از سورهی دیگر: این نوع ارتباط
برای نمونه میان آیات 10 تا 11 سورهی حدید (57) با آیات 16 و 17 سورهی
تغابن (64) مشاهده میشود.
3 ـ 11. ارتباط میان یک سوره با سورهی دیگر:
برای نمونه میان سورهی ضحی (93) با انشراح (94) به حدی که برخی گفتهاند:
ممکن است این دو سوره جمعاً یک سوره باشد.
4. برخی از وجوه ارتباط آیات
وجوه گوناگونی از ارتباط بین آیات و اجزای قرآن کریم وجود دارد که در این جا برخی از مهمترین آنها را برمیشمریم.[10]
4
ـ 1. تأکید ماسبق: برای نمونه در آیات 5 و 6 سورهی انشراح (94) ملاحظه
میشود: «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً إِنَّ مَعَ الْعُسْرِیُسْرا».
4
ـ 2. تفصیل و تشریح مطالب گذشته: مانند آیات 17 تا 19 سورهی ذاریات (51)
که ویژگیهای محسنین را که در آیهی 16 از آنها یاد شده، تشریح مینماید.
4 ـ 3. بیان مصداق ماسبق: آیات 7 و 8 سورهی عنکبوت (29) نمونهای از این نوع ارتباط است.
4 ـ 4. تعلیل مطلب در گذشته: در آیات 41 و 48 سورهی واقعه این ارتباط را میتوان مشاهده کرد.
4 ـ 5. تبیین مجمل: برای مثال آیهی 74 سورهی حجر (15) مبیّن آیهی 173 سورهی شعراء (26) است.
4 ـ 6. تقیید مطلق: برای مثال آیهی 127 سورهی بقره (2) که مقیّد آیهی 5 سورهی مائده (5) میباشد.
4 ـ 7. تخصیص عام: نمونههای این وجه زیاد است، مثل آیات 2 و 3 سورهی عصر (103).
4
ـ 8. تنظیر و تمثیل: تمثیل در قرآن زیاد به کار رفته است، مانند آیهی 21
سورهی (59) که دلهای کافران را از سنگ هم سختتر بیان میکند.
4 ـ 9.
ذکر متضاد ماسبق: همانند آیات 1 تا 17 سورهی مطفّفین (83) که ابتدا از
کمفروشان و بدکاران و سپس دربارهی نیکوکاران مطالبی ذکر میشود.
4 ـ
10. استطراد، حسن تخلص و حسن مطلب و انتقال: آیهی 26 سورهی اعراف (7)
نمونهای از استطراد است که به مناسبت ذکر لباس ظاهری، از لباس معنوی تقوا
یاد شده است.
5. قاعدهی کلی برای شناخت ارتباط
روش کلی مفید برای این شناخت، بررسی غرض کلی سوره و در نتیجه بررسی و دستهبندی مقدمات بیواسطه و باواسطه میباشد.[11]
محمد
محمود حجازی دربارهی ذکر آیات مختلف پیرامون یک موضوع در سورههای
گوناگون میگوید که بین این معانی ارتباط تامّی وجود دارد و چنین نتیجه
میگیرد:
«هر سوره دارای وحدت کامل و هدف واحد و اغلب پیگیر اغراض
مختلفی است که برای رسیدن به هدف خود از نظر لفظ، سیاق، فواصل و کلمات
پایانی آیات سرشت خاصی دارد.
موضوع سوره ـ که نیاز سوره به آن قطعی است ـ
تناسب کاملی با آن سوره دارد؛ موضوعی که در سورههای مختلف تکرار میشود
با آن سوره مناسبت دارد و نیز هیچ داستانی در یک سوره تکرار نشده است.
حجازی آیهی 72 سورهی حجر (15) را مثال میزند و میگوید: «با وجود این که
آیه 87 ـ بنا به نظر بعضی از دانشمندان ـ مدنی بوده و در میان آیات مکّی
قرار گرفته است، هیچگونه ناهمگونی با آیات دیگر ندارد و هنگام تلاوت این
سوره گویی که یکباره نازل شده است».[12]
با توجه به اهمیت بحث تکرار یک موضوع در سورههای مختلف، مناسب است به بیان نمونهای بپردازیم.
5 ـ 1. داستان حضرت نوح ـ علیه السلام ـ در دو سورهی یونس صافات
نام حضرت نوح ـ علیه السلام ـ در بیست و هشت سوره و چهل و سه بار آمده است، اکنون آن را در دو سورهی یونس و صافات بررسی میکنیم.
الف: سوره یونس
1.
در آیهی 1 و 2 برخی آیات دیگر اثبات نبوّت پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله
ـ و حقانیت آیات الهی و حسادت دشمنان و نیز در آیهی 29، 62، 65 و برخی از
آیات دیگر توکل بر خدا و عدم هراس از دشمنان دین خدا بیان شده است. همهی
این مطالب در مورد نوح ـ علیه السلام ـ در آیهی 71 آمده است.
2. برائت
پیامبر از کفّار و اعلام بینیازی از آنان در آیات 41 و 58 و بعضی دیگر از
آیات، و نیز اثبات وحی و بیان استواری پیامبر در طریق ارائه شده از سوی خدا
در آیهی 15 و برخی آیات دیگر مطرح شده است، همین مطالب نیز در آیهی 72
دربارهی نوح ـ علیه السلام ـ مطرح میگردد.
3. تکذیب پیامبر توسط
کفّار، یاری مؤمنان از سوی خداوند و اختصاص سرانجام نیکو به آنان، در آیهی
64 و بعضی آیات دیگر بیان شده که در آیهی 73 در خصوص حضرت نوح ـ علیه
السلام ـ و مردم او نیز این مطالب آمده است. در آیات پس از آیه 73 مناسبت
بخش مطرح شده از داستان نوح ـ علیه السلام ـ با هدف کلی سوره را میتوان
مشاهده کرد.
ب: سورهی صافات
با توجه به این که این سوره در مقام
بیان مراحل دعوت به توحید و ویژگیهای برجستهی پیامبر ـ صلی اللّه علیه و
آله ـ میباشد از آیات 75 تا 82 این سوره شخصیت حضرت نوح ـ علیه السلام ـ
محور سخن قرار گرفته است. در آیات بعدی نیز که از پیامبران دیگر سخن به
میان آمده، محور کلام بیشتر شخصیت و ویژگیهای پیامبران ـ علیهم السلام ـ
است، نه مطالب دیگر.
داستان نوح ـ علیه السلام ـ در سورههایی که از آن
حضرت یاد شده است، با توجه به هدف سوره میباشد.[13] بنابراین ذکر هر آیه
در هر سوره و در هر جای آن کاملاً مناسب با آیات مجاور و هدف کلی سوره است.
هرچند گاهی این همگونی آشکار نیست و شاید ناسازگاری به نظر آید ولی این
ناسازگاری بدوی و ظاهری است، زیرا سخنان بلیغ همواره و در عین داشتن معانی
آشکار، نکات دقیقی را در خود جای میدهد، که تنها با تدبّر و تأمّل به دست
میآید.
6. بررسی آیات به ظاهر غیرمتناسب در سورهی بقره[14]
این آیات بر دو گونهاند:
1. آیاتی که ارتباط آنها با آیات پیش از خود پس از کمی دقّت و بررسی مشخص میشود.
2. آیاتی که تشخیص ارتباط آنها به آسانی ممکن نیست و نمیتوان گفت قطعاً مقصود خداوند از اینگونه ترتیب چنین و چنان است.
6 ـ 1. بقره، آیهی 30
«وَ
إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً
قالُوا أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ
نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ ُنقَدِّسُ لَکَ قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا
تَعْلَمُون»
وجوه ارتباط
در آیات 28 و 29،
نخستین نعمت خداوند (آفرینش) بر ما و سپس عطای نعمتهای دیگر، با ذکر
داستان آدم ـ علیه السلام ـ ، بیان میشود و نیز با سخن از زندگانی و مرگ و
آفرینش این جهان، ما را به قدرت خداوند بر بعث رهنمون میسازد. سوره با
سخن از پرهیزکاران و کافران آغاز شده، گویی که خدا میفرماید: پیمان پیروی
از هدایت من از آغاز وجود داشته است (آیهی 2 و 6). بنابراین امر (اُعبدوا)
و نهی (فلاتجعلوا) در آیات 21 و 22 و نیز (اسجدوا) در آیهی 34 و
(لاتقربا) در آیهی 35 را کنار هم مییابیم، پس داستان آدم ـ علیه السلام ـ
بدین منظور آمده است تا ضرورت التزام به اطاعت از فرمان خدا و دوری جستن
از آنچه نهی فرموده را مسجّل گرداند.
6 ـ 2. بقره، آیهی 40
«یا
بَنِی إِسْرائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ
أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَ إِیَّایَ فَارْهَبُونِ»
وجوه ارتباط
1. پس از داستان آدم ـ علیه السلام ـ و ذکر جانشینی او، سرگذشت بنیاسرائیل به عنوان یک نمونهی تاریخی بیان میشود.
2.
در آیات 21 تا 24: «یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی» به
موعظهی کافران اهل کتاب، تحت عنوان عموم مردم میپردازد.
3. بنابراین
آیهی 40 دعوت خاص پس از دعوت عام میباشد و انتخاب گروه یهود بدین سبب است
که آنها از کهنترین امتها و حامل کتب آسمانی هستند و نیز کینهتوزترین
مردم نسبت به مسلمانان بودهاند. اسلام آوردن آنها حجتی قوی بر نصارا و
پیروان دیگر مذاهب است.
تذکر: شایسته است دربارهی شباهت میان داستان آدم و بنیاسرائیل نکاتی خاطرنشان شود.
الف: نسیان عهد آدم (20 / 115) و نقض میثاق بنیاسرائیل (2 / 84 و 85).
ب: تکریم آدم در برابر ملائکه (2 / 34) و تفضیل بنیاسرائیل (2 / 47).
ج: محرومیت آدم از بهشت (2 / 36) و محرومیت بنیاسرائیل از سرزمین مقدّس موعود (5 / 26).
6 ـ 3. بقره، آیهی 124
«وَ
إِذِ ابْتَلى إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی
جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی قالَ لا یَنالُ
عَهْدِی الظَّالِمِینَ»
در ادامهی احتجاج با اهل کتاب (از آیهی 40 تا
123)، ادّعای آنان که از تبار ابراهیم ـ علیه السلام ـ و جانشین او هستند و
بنیان دین اسلام (یعنی دین حنیف) ذکر میگردد. پس از خردهگیری از گمراهان
که عمدهی آنان از نسل ابراهیم ـ علیه السلام ـ بودند به اثبات اسلام
پرداخته است.
داستان ابراهیم ـ علیه السلام ـ که عطف بر سرگذشت امت
بنیاسرائیل شده، نیز دعوت به آیین اسلام و ترک تعصّب در دین میکند و
اینکه سزاوار است مدعیان تبار ابراهیم ـ علیه السلام ـ بیش از همهی
مردم از شریعت وی پیروی نمایند، لذا ارج نهادن به کعبه بر آنان لازم است.
پس
از ذکر داستان آدم ـ علیه السلام ـ و بنیاسرائیل ـ که راه راست به آنها
ارائه شد ولی منحرف شدند ـ داستان ابراهیم ـ علیه السلام ـ به عنوان
نمونهای کامل از هدایتشدگان و جانشینان خدا در زمین عرضه میشود.
با
دقّت در آیهی 30 و 124 در داستان آدم و ابراهیم ـ علیهما السلام ـ مشاهده
میشود که تعبیر به «قرار داده شدن از طرف خدا» شده است و نیز پیش از سخن
از آدم ـ علیه السلام ـ ، به توحید دعوت شده (آیهی 20 و 21). در این
داستان نمونهی والای توحید که در ابراهیم، اسماعیل، اسحاق و یعقوب ـ علیهم
السلام ـ تجلّی یافته است، ارائه میشود.
6 ـ 4. بقره، آیهی 158
«إِنَّ
الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ
أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِما وَ مَنْ
تَطَوَّعَ خَیْراً فَإِنَّ اللَّهَ شاکِرٌ عَلِیم»
وجوه ارتباط
1.
از آیات 154 تا 157 نکاتی در خصوص امتحان از بندگان، شکیبایان و جهاد یاد
شده است. در اینجا نیز مطرح میشود که از جملهی این امتحانها حج (به
خصوص سعی میان صفا و مروه) و بعضی از اعمال دشوار حج نیازمند شکیبایی
میباشد، ضمن اینکه حج و جهاد با هم سازگارند و هر دو فریضه نیاز به
تنفرسایی و هزینهی مال دارند.
2. سعی میان صفا و مروه نیز یکی از
مصادیق شکر خداست که در آیهی 152 فرمود: «فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ وَ
اشْکُرُوا لِی وَ لا تَکْفُرُونِ» در آخر همین آیه نیز بار دیگر مسألهی
شکر مطرح میشود.
3. در داستان ابراهیم ـ علیه السلام ـ سخن از خانهی
خدا (آیهی 127) و دعای «اَرِنَا مَنَاسِکَنَا» (آیهی 128) و سپس قبله و
تغییر آن ـ که اتمام نعمت بر مسلمانان است ـ طی آیات 142 تا 150 میباشد و
بار دیگر خانهی خدا و مراسم سعی یادآوری میشود تا گمان نشود فقط
بزرگداشت خانهی خدا از شعایر است، بلکه در منطقهی حرم موارد دیگری از
شعایر نیز وجود دارد.
6 ـ 5. بقره، آیهی 168
«یا أَیُّهَا النَّاسُ
کُلُوا مِمَّا فِی الْأَرْضِ حَلالاً طَیِّباً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ
الشَّیْطانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ»
وجوه ارتباط
1.
پس از تبیین توحید و دلایل آن (آیات 163 و 164) سخن از مؤمنان و مشرکان و
راه و رسم شرک و نتایج آلودهی آن (آیات 165 تا 168)، در این آیه خاطرنشان
میشود که معصیت گنهکار و کفر کافر در قطع احسان الهی نقش همیشگی ندارد.
خداوند خالق و رزاق در این آیه به امور پاکیزه و سودمند و حلال فرمان
میدهد ـ که طاعت انسان متوقف بر آن است ـ و یادآور میشود تنها هموست که
تشریع نموده و حلال و حرام را مشخص میکند. بدینسان تشریع و مسألهی عقیده
پیوندی ناگسستنی مییابد.
2. در آیات 168 تا 174 گوشزد میشود که حلال
شمردن خوردنیهای حرام، همگام با شیطان و تقلید از راه و رسم نادرست پدران،
همگی از مظاهر شرک است.
تذکر: با توجه به آیات بعد (به خصوص آیهی 174) نزول آیه دربارهی عبدالله بن سلام و اشخاصی همانند وی تقویت میشود.
6 ـ 6. بقره، آیهی 238
«حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطى وَ قُومُوا لِلَّهِ قانِتِینَ»
این
آیه از جمله آیاتی است که با ماقبل خود کاملاً غیرمرتبط مینماید، بدین
لحاظ برخی مفسّران وجوه ضعیفی برای ارتباط آن ذکر کردهاند.
حال به طرح احتمالات قابل قبول میپردازیم:
1.
خداوند حکیم پس از بیان بسیاری از احکام زناشویی مانند «وَ لا تَنْکِحُوا
الْمُشْرِکاتِ حَتَّى یُؤْمِنَّ» (آیات 221 تا 227) با ذکر این آیه، به
نماز که حلقهی اتصال او با بندهاش است، فرمان میدهد. وقتی که در حال خوف
به مداومت بر نماز امر میشود مسلماً به طریق اولی در حالت اشتغال به
روابط و مسایل زناشویی نیز چنین است.
2. در آیات قبل به اطاعت از دستورات الهی تشویق شده و در این آیه به مداومت بزرگترین طاعات فرمان داده میشود.
3. فرمان به مداومت بر نماز پس از تشویق به گذشت و نهی از فراموشی نیکی بدین جهت است:
الف: برقراری پیوند میان بزرگ داشتن فرمان خدا و مهربانی با بندگانش؛
ب: آماده ساختن جان انسان برای رسیدن به مکارم اخلاق.
4. بیان آیات مداومت بر نماز در میان احکام خانواده بدین جهت است:
الف:
انسان نیاز به محرّکی دارد که او را به یاد خدا انداخته تا از ستم و تجاوز
در مسایل خانوادگی به خصوص طلاق ـ که معمولاً کینهانگیز ـ دور بماند و به
عدل و نیکی بپردازد.
ب: طاعت خداوند در احکام زناشویی نیز از جنس طاعت او در اقامهی نماز (یعنی احکام عبادت) است.
ج: پس از طلاق ممکن است کسی به روابط نامشروع روی آورد، لازم است عاملی بازدارنده در مقابل او نهاده شود و این عامل نماز است.
6 ـ 7. بقره، آیهی 243
«أَ
لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ
حَذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْیاهُمْ إِنَّ
اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا
یَشْکُرُون»
وجوه ارتباط
1. با توجه به اینکه آیهی قبل سخن از ظهور نشانههای خداوند قادر است، در این آیه قدرت خدا ذکر میشود.
2. طبق عادت قرآن پس از ذکر بخشی از احکام، داستانی برای پند، فرمانبرداری و ترک عناد شنونده بیان میشود.
3.
پس از طرح احکام خانواده (طی آیات 220 تا 224)، احکام جهاد و دفاع از امّت
و مقدسات ذکر میشود زیرا استحکام خانواده منوط به صیانت جامعه است.
تذکر:
با توجه به مجموع روایات، برخی گفتهاند: این آیه زمینهساز آیهی 244
(وقاتلوا فی سبیل الله...) است تا بدینوسیله مسلمانان به جهاد تشویق شده و
برای شهادت آمادگی داشته باشند.
6 ـ 8. بقره، آیهی 254
«یا
أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناکُمْ مِنْ قَبْلِ
أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا بَیْعٌ فِیهِ وَ لا خُلَّةٌ وَ لا شَفاعَةٌ وَ
الْکافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ»
وجوه ارتباط
1.
طی آیات گذشته به جهاد با جان تشویق شده است: «أَلَمْ تَرَ اِلَی
الْمَلَاِ...» (آیات 246 تا 253) و این آیه به جهاد با مال و انفاق آن فرا
میخواند.
2. پس از بیان داستان امتهای پیشین (آیات 243 تا 253) که
حقانیت رسالت پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ ثابت میشود، در این آیه به
فرمانبرداری از دستورات الهی (که یکی از آنها انفاق است) تشویق میشود.
تذکر: در آیات 244 و 245 نیز جهاد و انفاق بلافاصله پس از یکدیگر مطرح شدهاند.
6 ـ 9. بقره، آیهی 261
«مَثَلُ
الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ
أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِی کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَ
اللَّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشَاءُ وَ اللهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ»
وجوه ارتباط
1.
در آیات گذشته شواهدی بر بعثت بیان گردیده است (آیات 259 و 260). در این
آیه یکی از کارهایی که انجام آن برای روز قیامت سودمند است، ذکر میشود.
2.
این آیه از «اضعافاً کثیرة» (در آیهی 245) رفع اجمال میکند و بین این دو
آیه شواهدی برای اثبات قدرت خداوند بر بعث ذکر میگردد تا تکلیف به انفاق
پسندیده باشد.
3. این تمثیل اشاره به قدرت عظیم خداوند است که میتواند مردگان را زنده کند و نیز مؤکّد مفهوم آیات 259 و 260 میباشد.
4.
در آیهی 257 خداوند بیان فرمود که ولیّ مؤمنان است و در مقابل آن،
«طاغوت» ولیّ کافران میباشد در این آیه دربارهی انفاق مؤمن تمثیلی بیان
شده که در آیهی 264 ـ در مقابل آن ـ دربارهی انفاق کافر نیز تمثیلی به
کار میگیرد.
7. نتیجه
از آنچه گفتیم نکات زیر به دست میآید:
1. تناسب بین آیات و سورههای قرآن از شاخههای علوم قرآنی است که قرآنپژوهان در آن اختلاف نظر دارند.
2. توقیفی بودن جمع و ترتیب آیات و سورههای قرآن، از مبانی تناسب بین اجزای قرآن است.
3.
باید بین عدم وجود تناسب و عدم فهم آن، تفکیک قایل شد. چه بسا مواردی که
بین اجزای قرآن تناسب وجود دارد، امّا هنوز کسی به کشف آن نایل نشده است.
پی نوشت ها:
[1]
. از تعابیری است که فخر رازی در این مورد به کار برده است. ر.ک: مفاتیح
الغیب، ج 3، ص 222 و... . ابوحیان نیز در البحر المحیط این تعبیر را به کار
گرفته است.
[2] . تعبیری است که طبرسی در مجمع البیان آن را به کار
برده است. فخر رازی نیز در برخی موارد از آن استفاده نموده است. ر.ک:
مفاتیح الغیب، ج 12، ص 104.
[3] . عنوان این مبحث در مجمع البیان بوده و فخر رازی هم در مفاتیح الغیب از این تعبیر استفاده نموده است.
[4] . فخر رازی در پارهای موارد از این تعبیر استفاده نموده است. ر.ک: مفاتیح الغیب، ج 22، ص 121 و 123 و... .
[5]
. آلوسی: روح المعانی؛ سید قطب: «فی ضلال القرآن» و «التصویر الفنی فی
القرآن»؛ علّامه طباطبایی: المیزان فی تفسیر القرآن؛ حجازی: التفسیر الواضح
و الوحدة الموضوعیة؛ شلتوت: «تفسیر القرآن الکریم» و «الی القرآن الکریم»؛
مراغی: تفسیر المراغی؛ زحیلی: التفسیر المنیر؛ سعید حوّّی: الاساس فی
التفسیر.
[6] . شوکانی: فتح القدیر: ج 1، ص 72 و 73.
[7] . آلوسی: روح المعانی، ج 1، ص 206 و ج 18، ص 218.
[8] . محمد حسین طباطبایی: المیزان فی تفسیر القرآن، ج 6، ص 150.
[9] . شوکانی: پیشین، ص 73.
[10] . ر.ک: عباس همامی: چهرهی زیبای قرآن، اصفهان، انتشارات بصائر، 1375ش، ص 43 ـ 47.
[11] . سیوطی: معترک الاقران، ج 1، ص 49؛ الاتقان، ج 3، ص 376 به نقل از یکی از متأخران.
[12] . الوحدة الموضوعیة فی القرآن الکریم، دار الکتب الحدیثه، ص 24، 52، 53 و 112.
[13] . ر.ک: عباس همامی: چهرهی زیبای قرآن، ص 57 ـ 59.
[14] . ر.ک: همان، ص 67 ـ 165.