اسباب نزول
اسباب نزول
در
اهمیت شناخت اسباب نزول یا شان نزول باید گفت : همان گونه که مى دانیم
قرآن , تدریجى و در مـنـاسـبت هاى مختلف نازل شده است بر حسب اقتضا
اگرحادثه اى پیش مى آمد یا مسلمانان دچار مشکلى مى شدند, یک یا چند آیه و
احیانایک سوره براى رفع مشکل نازل مى گردید پر واضح اسـت کـه آیـات نـازل
شده در هرمناسبتى , به همان حادثه و مناسبت نظر دارد پس اگر ابهام یا
اشـکـالـى در لـفـظ یـامعناى آیه پدید آید, با شناخت آن حادثه یا پیش آمد,
رفع اشکال مى کرد در نـتـیـجـه براى دانستن معنا و تفسیر کامل هر آیه ,
باید به شان نزول آن رجوع کرد تا کاملاموضوع روشن شود پس شان نزول مى تواند
قرینه اى باشد تا دلالت آیه را تکمیل کند و بدون آن , دلالت آیه نـاقص مى
ماند مثلا در مورد آیه « إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ
اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُنَاحَ عَلَیْهِ أَنْ
یَطَّوَّفَ بِهِمَا »[1] اشکال شده است که سعى میان دو کوه صفا و مروه در
حج و عمره از ارکان است , چرا به لفظ (لاجناح)[2] تعبیر شده است ؟
معناى
ظاهرى آیه چنین است : گناهى نیست که میان آن دو کوه سعى نمایید این عبارت
جواز را مى رساند نه وجوب را ولى با مراجعه به شان نزول آیه روشن مى شود که
این عبارت براى رفع توهم گـنـاه آمـده است , زیرا پس از صلح حدیبیه درسال
ششم هجرى مقرر شد که پیامبر اکرم (ص ) و صحابه سال بعد براى انجام مراسم
عمره به مکه مشرف شوند و در این قرار داد چنین آمده بود که به مدت سه روز
مشرکان بت هاى خود را از اطراف بیت و هم چنین از روى کوه صفا و مروه
بردارند تـا مسلمانان آزادانه مراسم طواف و سعى را انجام دهند پس از گذشت
سه روز بت ها برگردانده شـد بـرخـى از مـسـلمانان به عللى هنوز مراسم سعى
را انجام نداده بودند و با بازگرداندن بت ها, چـنـیـن گمان بردند که با
وجود بت ها, سعى میان صفا و مروه گناه است آیه مذکور نازل شد تا مـسلمانان
از سعى خوددارى نکنند, زیرااساسا سعى از شعائر الهى است و وجود بت ها امر
عارضى اسـت و بـه آن زیـان نـمـى رساند[3] لذا مفهوم این آیه با مراجعه به
شان نزول کاملا واضح و روشن مى شود و مساله جواز یا وجوب سعى در کار نیست ,
بلکه صرفا (دفع توهم منع )است یعنى با وجود بت ها منعى از انجام سعى نیست
پس شناخت اسباب نزول نقش اساسى در فهم و پى بردن به معانى بسیارى از آیات
ایفا مى کند.[4]
راه شـناخت و پى بردن به اسباب نزول بسى دشوار است ,
زیرا پیشینیان در این زمینه مطلب قابل تـوجـهـى ثبت و ضبط نکرده اند, جز
اندکى که کاملا چاره سازنیست شاید یکى از علل عدم ضبط دقیق این بود که خود
به وضع آشنا بودند ودیگر نیازى نمى دیدند که معلومات و مشاهدات خود را بـه
عنوان سند براى آینده ثبت کنند بعدها روایاتى در این زمینه فراهم شد که بیش
تر داراى ضعف سند و غیرقابل اعتماد بوده و احیانا اعمال غرض در کار وجود
داشته است به ویژه در دوران تاریک حکومت بنى امیه که از روى غرض ورزى ,
آیات بى شمارى با تنظیم شان نزول هاى ساختگى , طبق دل خـواه تفسیر و تاویل
شده است از امام احمدبن حنبل دراین باره نقل شده : (سه چیز اصل و پایه
درسـتـى نـدارد: روایـاتى که درباره جنگ هاى صدر اسلام ثبت شده , روایاتى
که درباره فتنه هاى آخرالزمان گفته شده و روایاتى که درباره تفسیر و تاویل
قرآن آورده اند.) امام بدرالدین زرکشى از بـرخى محققین نقل مى کند: (مقصود
بیشترین روایات در این باره قابل اعتماد نیست , نه این که هـمـه آن هـا
قـابـل اعتماد نباشند.)[5]
معروف ترین کسى که در این باره روایاتى جمع
آورى کرده است , ابوالحسن على بن احمد واحدى نیشابورى (متوفاى468 )است که
جلال الدین سیوطى (مـتـوفاى911 ) بر او خرده گرفته و مى گوید که درفراهم
کردن روایات ضعیف همت گماشته , صـحیح و سقیم را به هم آمیخته وبیشتر روایات
خود را از طریق کلبى از ابى صالح از ابن عباس آورده اسـت کـه جـدا واهـى و
ضـعـیف است .[6]
سپس خود سیوطى در این زمینه رساله اى نـگـاشـتـه بـه
نام لباب النقول (برگزیده هاى منقول ) که خود نیز در انتخاب روایات ازروایت
هاى ضعیف , مصون نمانده است مثلا درباره آیه «وَإِنْ عَاقَبْتُمْ
فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُمْ بِهِ وَلَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ
خَیْرٌ لِلصَّابِرِینَ وَاصْبِرْ وَمَا صَبْرُکَ إِلا بِاللَّهِ وَلا
تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَلا تَکُ فِی ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُرُونَ إِنَّ
اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا وَالَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ »[7] نوشته
است که پیامبر(ص ) آن گاه که بر سر نـعـش حمزه ایستاد و او را بدان حالت
زار یافت ,فرمود: (لامثلن بسبعین منهم مکانک , هرآینه با هـفـتـاد نفر از
آنان (قریش ) همان کنم که با تو کردند ـ بریدن گوش و بینى و پاره کردن شکم )
آن گاه جبرئیل این آیات رانازل نمود و او را از این کار منع کرد.[8]
در
حالى که سوره نحل از سـوره هـاى مـکـى است سال ها پیش از جنگ احد که در
مدینه در سال چهارم هجرت اتفاق افتاد, نازل شده است به علاوه از مقام
پیامبر(ص ) که تربیت شده آیین اسلام است و همواره عدل و انصاف را در
زنـدگـى خـود پیش گرفته , کاملا به دور است که چنین اندیشه ناعادلانه اى را
به خود راه دهـد آرى آیـات فـوق در مـکه موقعى که مسلمانان موردشکنجه کفار
بودند نازل شد که هرگز تجاوز نکنید و بهتر است شکیبا باشید.[9]
سبب نزول یا شان نزول . چـه فـرقى میان این دو عبارت وجود دارد؟
بیشتر
مفسرین فرقى میان این دوقایل نشده اند و هر مـنـاسـبـتـى را کـه ایجاب
کرده است آیه یا آیه هایى نازل شود, گاه سبب نزول و گاه شان نزول گفته اند
در صورتى که میان این دو عبارت فرق است , ازاین جهت که شان نزول اعم از سبب
نزول اسـت هرگاه به مناسبت جریانى درباره شخص و یا حادثه اى , خواه در
گذشته یا حال یا آینده و یا دربـاره فـرض احـکـام , آیه یاآیاتى نازل شود
همه این موارد را شان نزول آن آیات مى گویند, مثلا مـى گـویـنـد کـه فـلان
آیـه درباره عصمت انبیا یا عصمت ملائکه یا حضرت ابراهیم یا نوح یا آدم نازل
شده است که تمامى این ها را شان نزول آیه مى گویند اما سبب نزول , حادثه
یاپیش آمدى است کـه مـتـعـاقـب آن , آیـه یا آیاتى نازل شده باشد و به
عبارت دیگر آن پیش آمد باعث و موجب نزول گردیده باشد لذا سبب , اخص است و
شان اعم .
تنزیل و تاویل
در اصـطلاح سلف ,
تنزیل بر مورد نزول گفته مى شود این مورد مى تواند یک واقعه خاص باشد که آن
واقـعـه سبب نزول آیه شده است ولى تاویل مفهوم عامى است که از آیه برداشت
مى شود و قابل انـطـباق بر جریانات مشابه است در برخى تعابیر به این دو
اصطلاح ظهر و بطن نیز گفته مى شود کـه ظـهـر همان تنزیل و بطن همان تاویل
است , زیرا ظاهر آیه همان مورد نزول را مى رساند و در بـطن آیه مفهوم
گسترده ترى نهفته است.
فضیل بن یسار درباره حدیث معروف (مافی القرآن آیة
الا ولها ظهر و بطن ) که از پیامبر اکرم (ص ) نقل شده است , از امام صادق
(ع ) سؤال کردحضرت در جـواب فـرمـود: (ظهره تنزیله و بطنه تاویله , منه ما
قد مضى و منه مالم یکن , یجری کما تجری الـشمس و القمر,[10] ظهر همان مورد
نزول آیه است وبطن تاویل آن [ که موارد قابل انطباق را شـامل مى شود] برخى
در گذشته اتفاق افتاده و برخى هنوز نیامده است قرآن [ پیوسته زنده و
جـاویـد و قابل بهره گیرى است و]مانند آفتاب و ماه در جریان است) در حدیث
دیگر مى فرماید: (ظـهـر القرآن الذین نزل فیهم و بطنه الذین عملوا بمثل
اعمالهم ,[11] ظهر, کسانى را در بر مـى گـیـرد کـه آیه درباره آنان نازل
شده است و بطن کسانى را شامل مى شود که کردارى مانند کردارآنان داشته
باشند).
استفاده فقهى از شان نزول و تنزیل و تاویل
فـقها
و دانش مندان اسلامى با توجه به سبب و شان نزول و ظهر و بطن آیات ,قاعده
اى را به دست آورده انـد و بـا تـمـسک به آن قاعده , احکام را استنباط مى
کنندآن قاعده عبارت است از: (العبرة بعموم اللفظ لا بخصوص المورد, اعتبار
به گستردگى لفظ است , نه خصوصیت مورد) یعنى یک فـقـیه دانا و توانا باید
خصوصیات مورد راکنار بگذارد و از جنبه هاى عمومى لفظ بهره بگیرد البته
جـنبه هاى خصوصى براى فهم دلالت کلام مفید است , ولى انحصار را نمى رساند,
زیرا احکام الهى پـیـوسـتـه هـمگانى بوده و در همه زمان ها جریان دارند
اینک دو نمونه از آیات را مى آوریم که در روایات , جنبه کلى آن بررسى شده و
مورد استفاده قرار گرفته است :
نمونه اول : در سوره بقره چنین آمده است
:« وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ
وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِیمٌ »[12]
ایـن آیـه از آیاتى
است که داراى ظهر و بطن (تنزیل و تاویل ) است که با راه نـمایى امام معصوم
جنبه عمومى آن روشن شده است این آیه در ظاهر با آیاتى که ایجاب مى کند
حـتـمـا رو بـه کـعـبه نماز بخوانیدمنافات دارد, ولى با مراجعه به شان نزول
, این تنافى بر طرف مى شود. شان نزول آیه چنین است : یهودیان به مسلمانان
اعتراض مى کردند که اگر نمازگزاردن به سوى بیت المقدس حق است , آن گونه که
تا کنون عمل مى شد پس تحویل آن به سوى کعبه باطل است و اگـر رو به سوى کعبه
نماز خواندن حق است ,پس بطلان آن چه تا کنون خوانده شده است ثابت مـى شـود
خـداونـد در ایـن آیـه جواب مى دهد که هر دو کار حق بوده و هست زیرا اصل
نماز, یک حـقـیـقـت ثابت است ولى رو به سوى کعبه یا بیت المقدس , یک امر
اعتبارى محض است که براى ایجادوحدت در صفوف نمازگزاران به آن دستور داده
شده است به هر کجا که رو کنى خداهست و رو بـه خـدا ایـستاده اى پس رو به
مشرق نمازگزاردن به جهت قرار داشتن کعبه (مکه ) در شرق مـدیـنـه و رو به
مغرب نماز خواندن به دلیل قرار داشتن بیت المقدس در غرب مدینه همگى از آن
خداست و روبه خداست خداوند درتنگناى جهت خاص قرار نگرفته است : «إِنَّ
اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِیمٌ».
در روایـات , از ایـن آیـه استفاده دیگرى نیز
شده است و آن این که مى توان نمازهاى مستحبى را در حـالـت سـواره بـه هر
سویى که در حرکت است به جاى آورد[13] این بطن آیه است که با فهم معصومین (ع
) بدان رهنمون شده ایم
نمونه دوم : در سوره جن مى خوانیم :» وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا »[14]
مساجد,
یا جـمـع مـسجد به معناى معبد و جایگاه عبادت است که معناى آیه بر این فرض
چنین مى شود: مـسـاجـد از آن خـداسـت و کسى را با خدانخوانید یا جمع مسجد
(مصدر میمى ) یعنى عبادت و پـرسـتش است , یعنى پرستش جز خدا را نشاید و در
مقام عبادت کسى را با خدا نام نبرید بر هر دو فـرض , ظـاهـر آیه از شریک
قرار دادن در مقام عبادت منع مى کند ولى طبق روایت صحیحى که دردسـت داریـم
مـعـنـاى دیـگرى نیز از آیه استنباط مى شود که مسجد را شامل (ما یسجدبه )
(مـواضـع سـجـود) گرفته است گروهى از مفسرین , مانند سعیدبن جبیر و زجاج
وفرا گفته اند: مـسـاجـد شـامـل مـواضع سجود (اعضاى سبعه در حال سجود)
نیزمى شود که این مواضع از آن خداست و خداوند آن ها را به انسان ارزانى
داشته است و نباید براى دیگرى به کار گرفت.[15]
از امـام مـحمد تقى (ع )
نیز همین تاویل به این صورت آمده که در مورد موضع قطع دست دزدى در حـضـور
خلیفه عباسى ,معتصم باللّه , سؤالى مطرح شد هر کس به فراخور حال خود سخنى
گفت آن گاه امام (ع ) فرمود: (از بن انگشتان ) از مدرک این فتوى از امام
سؤال شد فرمود: (کف دست یـکـى از مـواضع هفت گانه در حال سجود است و از آن
خداست و نباید قطع شود)[16] زیرا عقوبت سارق باید بر چیزى واقع شود که از
آن خود اوست .
راه یافتن به اسباب نزول
چـون
اسـباب نزول از راه نقل روایت به دست مى آید و متاسفانه وقایع و حوادث در
گذشته ضبط نـمـى شد, بنابراین غالب روایات منقول چندان منابع قابل اعتمادى
نیستند, جز اندکى که بیش تر آن ها ضعیف السند یا متعارض و متهافت است واحدى
در اسباب النزول مى گوید: (جایز نباشد در اسـباب نزول آیات چیزى گفته شود,
مگرآن که روایت صحیح و قابل اعتمادى در دست باشد و از کـسـانى روایت شده
باشدکه خود شاهد حوادث اتفاق افتاده آن زمان بوده باشند نه آن که از روى
حـدس وگـفـتـه هـاى بـى اساس , سخنى گفته باشند) سپس از ابن عباس روایت مى
کند که پـیـامبراکرم (ص ) فرمود: (از نقل حدیث بپرهیزید مگر بدان علم و
شناخت صحیح داشته باشید, زیـرا هر کس بر من و قرآن دروغى ببندد, جایگاه خود
را در آتش فراهم ساخته است .)
لذا سلف صـالـح از هرگونه سخن درباره
قرآن خوددارى مى کردندمحمدبن سیرین مى گوید: (از عبیده , یـکـى از
سـرشناسان تابعین , درباره تفسیر آیه اى از قرآن پرسشى نمودم گفت : رفتند
کسانى که مـى دانـسـتـنـد در چه جهت قرآن نازل شده است ) یعنى علم به اسباب
النزول داشته اند واحدى مـى گـویـد: (در این زمان بسیارند کسانى که در این
زمینه دروغ پردازى هاى فراوانى دارند, لذا بـراى رسـیـدن بـه حـقـایـق
قـرآن باید راه احتیاط را پیمود)[17] سخن امام احمدبن حنبل درایـن باره
گذشت : (ثلاثة لا اصل لها: المغازی و الفتن و التفسیر) جلال الدین سیوطى
,با تمام تـوانـى کـه در این زمینه ها دارد, نتوانسته است بیش از 250 حدیث
مسند,اعم از صحیح و سقیم جـمع آورى کند,[18] ولى خوشبختانه در مکتب اهل بیت
(ع ) روایات فراوانى است که به گونه صـحـیح از طرق ایشان به دست مارسیده
است و تا به حال بیش از چهار هزار روایت در این زمینه جمع آورى شده
است.[19]
منابعى که امروزه در دست داریم و براى دستیابى به اسباب نزول
مورد استفاده قرار مى گیرند تا حـدودى قـابـل اطمینانند مانند جامع البیان
طبرى , الدرالمنثورسیوطى , مجمع البیان طبرسى , تـبـیـان شـیـخ طـوسـى و
علاوه برآن ها کتاب هایى نیزبه طور خاص درباره اسباب نزول نگاشته شده است ,
مانند اسباب النزول واحدى ولباب النقول سیوطى البته در این نوشته ها صحیح و
سقیم در هم آمیخته و بایستى باکمال دقت در آن ها نگریست تشخیص درست از
نادرست , مخصوصا در مواردتعارض , به یکى از راه هاى زیر امکان دارد:
1.
باید سند روایت , به ویژه آخرین کسى که روایت به او منتهى مى شود
مورداطمینان باشد یعنى یا معصوم باشد یا صحابى مورد اطمینان ,
مانندعبداللّه بن مسعود و ابى بن کعب و ابن عباس که در کار قـرآن سـررشـتـه
داشـتـه و مـوردقـبول امت بوده اند و یا از تابعین عالى قدر باشد, مانند
مجاهد, سـعـیـدبـن جـبـیـر وسـعـیـدبـن مـسـیـب کـه هـرگـز از خـود چـیزى
نمى ساختند و انگیزه دروغ پردازى نداشته اند.
2. بـایـد تواتر یا
استفاضه (کثرت نقل ) روایات ثابت شده باشد, گرچه با الفاظ مختلف ولى مضمونا
مـتـحـد باشند و در صورت اختلاف در مضمون , قابل جمع باشند در این صورت
اطمینان حاصل مـى شـود کـه خـبـر مذکور صحیح است , مانندروایاتى که درباره
تحویل قبله و اسباب نزول آیات مربوط وارد شده است .
3. باید روایاتى که
درباره سبب نزول آیات وارد شده است , به طور قطعى اشکال را حل و ابهام را
رفع کـند که این خود شاهد صدق آن حدیث خواهد بود, گرچه ازلحاظ سند به
اصطلاح علم الحدیث روایـت صـحیح یا حسن نباشد بیشتر وقایع تاریخى از همین
قبیل هستند که با ارتباط دادن چند واقعه تاریخى به صحت یک جریانى پى مى
بریم و آن را مى پذیریم وگرنه از راه صحت اسناد امکان پذیرش نیست در مورد
آیه (نسئ ) مطلب از همین قرار است .
در سـوره تـوبه آمده است :
«إِنَّمَا النَّسِیءُ زِیَادَةٌ فِی الْکُفْرِ یُضَلُّ بِهِ الَّذِینَ
کَفَرُوا یُحِلُّونَهُ عَامًا وَیُحَرِّمُونَهُ عَامًا لِیُوَاطِئُوا
عِدَّةَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ فَیُحِلُّوا مَا حَرَّمَ اللَّهُ زُیِّنَ
لَهُمْ سُوءُ أَعْمَالِهِمْ وَاللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ
»,[20] نسئ [جابه جا کردن و تاخیر ماه هاى حرام ]فزونى در کفر [ مشرکان ]
است که با آن , کـافـران گـم راه مـى شـونـد یک سال آن را حلال وسال دیگر
آن را حرام مى کنند تا به مقدار ماه هایى که خداوند حرام کرده موافق سازند [
و عدد چهار ماه به پندارشان تکمیل گردد] و به این ترتیب آن چه را خداحرام
کرده , حلال گردانند اعمال زشتشان در نظرشان زیبا جلوه داده شده و
خداوندگروه کافران را هدایت نمى کند.
جنگ در ماه هاى حرام ممنوع بود و
دلیل آن , براى به وجود آمدن امنیت درمسیر رفت و آمد عرب کـه از دورتـرین
نقاط جزیره براى حج در سه ماه ذوالقعده ,ذوالحجه و محرم و در ماه رجب براى
اداى عمره به مکه سفر مى کردند,بوده است ولى زورگویان قبایل عرب هرگاه در
آستانه پیروزى بـر قـبـیـله دیگر قرارمى گرفتند و احیانا یکى از ماه هاى
حرام پیش مى آمد, جاى آن ماه را با ماه دیگرعوض مى کردند مثلا مى گفتند
فعلا ماه رجب را از جاى خود برمى داریم و ماه شعبان را جلو مـى آوریـم و
بـا ایـن تـوجـیـه به جنگ خود ادامه مى دادند و در احکام الهى و سنت جارى
تصرف مى کردند این شیوه ناپسند در سال نهم هجرى به کلى ممنوع شد.[21]
بنابراین
آن چه در سبب نـزول آیـه آمده است با جملات آیه تطبیق مى کند و قرائن و
شواهد هم مطلب را تایید مى کند و از معناى آیه هم رفع ابهام مى کند, گرچه
از نظر سند قوى نباشد موارد دیگر را مى توان بر اساس این قاعده تبیین نمود.
حضور ناقل سبب
آیـا شرط است ناقل سبب نزول خود شاهد حادثه باشد؟
بیش
تر علما حضورناقل اول سبب نزول را شرط کرده اند تا سند روایت از خود واقعه
منقطع نباشد, وسند تا وى نیز متصل بوده باشد واحدى مى گوید: (لا یحل القول
فی اسباب النزول الا بالروایة و السماع ممن شاهدوا التنزیل و وقفوا على
الاسباب و بحثوا عن علمها)[22] ولى دیگران علم قطعى ناقل را به سبب نزول
کافى مى دانند و حـضـوراو را در حـادثـه شـرط نـمـى دانـنـد حـاکـم
نـیـشابورى در علم الحدیث گفته است :(اگـرصحابى اى که زمان وحى و نزول قرآن
را درک کرده است بگوید: آیه کذا در حادثه کذا نازل شـد, ایـن کـلام بـه
مـنـزلـه حـدیـث مـسـنـد اسـت یـعـنى حدیث , منقول ازپیامبر(ص ) تلقى مـى
شود)[23] این قول صحیح تر به نظر مى رسد, زیرا حضورناقل با فرض قاطع بودن ,
عادل بودن و صادق بودن او در گفتار خود, شرط نیست وصرفا وثاقت و درستى و
مورد اعتماد بودن او مورد نظر است به همین دلیل روایات منقول از ائمه
اطهار(ع ) درباره قرآن براى ما اطمینان بخش است و مورد پذیرش قرار مى گیرد.
پی نوشت ها:
[1] . بقره 2: 158.
[2] . جناح معرب گناه است .
[3] . ر ک : تفسیر عیاشى , ج1 , ص 70.
[4] . ر ک : التمهید, ج1 , ص 243 به بعد.
[5] . البرهان , ج2 , ص 156.
[6] . ر ک : لباب النقول در حاشیه جلالین , ج1 , ص 11.
[7] . نحل 16: 128 ـ 126.
[8] . ر ک : لباب النقول در حاشیه جلالین , ج1 , ص 213.
[9] . ر ک : التمهید, ج1 , ص 253 ـ 247.
[10] . الصفار, بصائر الدرجات , ص 196, حدیث 7.
[11] . تفسیر عیاشى , ج1 , ص 11, حدیث 4.
[12] . بقره 2: 115.
[13] . ر ک : وسایل الشیعة , ج3 , ابواب قبله , باب 8 و 15.
[14] . جن 72: 18.
[15] . ر ک : تفسیر طبرسى , ج10 , ص 372.
[16] . وسایل الشیعه , ج18 , ابواب حد السرقة , باب 4
[17] . اسباب النزول , ص 4.
[18] . ر ک : الاتقان , ج4 , ص 257 ـ 214
[19] . این روایات به وسیله جناب آقاى برهان جمع آورى شده است و در ده مجلد آماده چاپ است .
[20] . توبه 9: 37.
[21] . ر ک : تفسیر طبرسى , ج5 , ص 29
[22] . اسباب النزول , ص 4.
[23] . المستدرک , ج2 , ص 258 و 263 معرفة علوم الحدیث , ص 20 ـ 19.