بازنشر/ امام حسین(ع) پیش از کربلا
درباره
ویژگیهای امام حسین ـ علیه السّلام ـ سخن زیاد گفته شده است. ما نیز به
قصد تیمّن و تبرّک، اشارهای به برخی از خصلتهای نیک امام خواهیم داشت.
آن امام همام در سوم شعبان[1] سال چهارم[2]
هجرت به دنیا آمد. آن حضرت در تمام مدت زندگی خود در کنار جدش رسول خدا ـ
صلی الله علیه و آله ـ با آن حضرت مأنوس بوده و حتی در وقت نماز از آن حضرت
جدا نمیشد. رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ سخت به او و برادرش اظهار
علاقه کرده و با جملاتی که درباره آنها فرمودند گوشهای از فضایل آنها را
برای اصحاب بازگو کردند. اکنون در آثار حدیثی، شمار زیادی فضلیت برای امام
حسین ـ علیه السّلام ـ نقل شده است که بسیاری از آنها نظیر حدیث «الحسن و
الحسین سیّدا شباب أهل الجنَّه» متواتر بوده و یا فراوان نقل شده است.
علاقه رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ به این دو فرزند، بر همه اصحاب
آشکار بوده و همان طور که درباره امام حسن ـ علیه السّلام ـ گذشت، پیامبر ـ
صلی الله علیه و آله ـ میکوشید تا مردم را از علاقه خود به این دو امام
آگاه کرده و حتی میفرمود: خدایا دوست بدار کسی که آنها را دوست بدارد: من
احبنی فلیحب هذین.[3] و فرمود: من أحبّ الحسن و الحسین فقد أحبنی، و من أبغضهما فقد أبغضنی،[4] آن حضرت درباره این دو برادر فرمود: هما ریحانی من الدنی[5] درباره امام حسین ـ علیه السّلام ـ فضایل اختصاصی نیز آمده است که یکی از مشهورترین آنها، روایت «حسین منّی و أنا من حسین» است.[6]
یحییبنسالم موصلی که از موالی امام حسین ـ علیه السّلام ـ بود
میگوید:« با امام در حرکت بودیم، به در خانهای رسیدند و آب طلبیدند.
کنیزی با قدحی پر از آب بیرون آمد. امام پیش از خوردن آب «فضهای» را در
آورده به او دادند و فرمودند: این را به اهلت بسپار، آنگاه به نوشیدن آب
پرداختند.»[7]
ابوبکربنمحمدبنحزم گوید: امام حسین ـ علیه السّلام ـ از کنار صفهای
میگذشتند، در آن حال دیدند که گروهی از فقرا مشغول خوردن طعامی هستند.
آنها از حضرت خواستند تا همراهیشان کند. امام فرمودند: خداوند متکبران را
دوست ندارد. آنگاه پایین آمده با آنها غذا خوردند. پس از آن به آنان
فرمودند: شما مرا خواندیدو من اجابت کردم، اکنون من شما را میخوانم و شما
اجابت کنید. آن وقت حضرت روی به رباب کرده و فرمودند: هر چه آماده کردهای
حاضر کن.[8]
از امام باقر ـ علیه السّلام ـ روایت شده است که امام حسین ـ علیه
السّلام ـ در سفر حج پیاده حرکت میکرد در حالی که چهارپایان او پشت سر او
حرکت میکردند.[9]
امام حسین ـ علیه السّلام ـ در جنگهای جمل، صفین و نهروان حضور داشت و
در کنار پدر به جنگ با پیمان شکنان و ظالمان پرداخت. از آن حضرت خطبهای در
جنگ صفین نقل شده است که ضمن آن مردم را به جنگ ترغیب میکردند.[10]
امام حسین ـ علیه السّلام ـ در همان مراحل مقدماتی صفین در گرفتن مسیر آب
از دست شامیان نقش داشت. امام علی ـ علیه السّلام ـ پس از آن پیروزی فرمود،
هذا اول فتح ببرکه الحسین ـ علیه السّلام ـ.[11]
زمانی عبیداللهبنعمر در صفین امام را صدا کرد و گفت که پدر تو قریش را
چنین و چنان کرده است. امام او را متهم به پیروی از قاسطین کرده و فرموند
که اینان به زور اسلام را قبول کردند، اما در اصل مسلمان نشدهاند.[12]
اصمعی گوید: برای معاویه کنیز زیبایی آوردند. از قیمت او پرسید، گفتند:
صد هزار درهم! معاویه آن را خرید. آنگاه نگاهی به عمروبن عاص کرد و گفت:
چه کسی شایستگی این کنیز را دارد؟ عمرو گفت: امیرالمؤمنین. دیگران نیز که
نشسته بودند همین را گفتند. معاویه گفت: نه، این برای حسینبنعلی ـ علیه
السّلام ـ مناسب است. او سزاوارترین است، چون هم شرف خانوادگی دارد و هم به
خاطر رفع کدورتهای ناشی از اختلاف ما و پدرش. آن وقت دستور داد تا او را
آماده کرده به رسم هدیه برای امام ببرند. پس از گذشت چهل روز، او را آماده
سفر کردند، و همراه او اموال بسیار زیاد و البسه فراوان و چیزهای دیگر برای
امام فرستادند. معاویه نیز نامهای به امام نوشت و ضمن آن گفت:
امیرالمؤمنین کنیزی خرید و از او خوشش آمد، اما برای تو ایثار کرد. زمانی
که کنیز را نزد امام حسین ـ علیه السّلام ـ آوردند، امام از زیبایی او شگفت
زده شد. آنگاه پرسید: نامت چیست؟ کنیز گفت: هوی. امام فرمود: الحق که اسم و
مسمی مناسب یکدیگر است. آیا میتوانی چیزی بخوانی؟ کنیز گفت: آری! هم قرآن
و هم شعر. امام فرمود قرآن بخوان. کنیز شروع کرد:«وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ
الْغَیْب لا یَعْلَمُها إلا هُو...» امام از او خواستند تا اگر شعری
میداند بخواند. کنیز گفت: آیا در امان هستم؟ امام فرمود: آری. زن چنین
خواند:
أنت نعم المتاع لو کنت تبقی غیر أن لا بقاء للانسان
امام با توجه به مضمون شعر به گریه افتادند و فرمودند: تو آزاد هستی،
اموالی نیز که معاویه فرستاده همه از آن تو باشد. آیا چیزی نیز درباره
معاویه گفتهای؟ کنیز گفت: آری،
رأیت الفتی یمضی و یجمع جهده رجاء الغنی و الوارثون قعود
و ما للفتی إلا نصیب من التقی اذا فارق الدنیا علیه یعود
امام دستور داد تا هزار دینار دیگر به او بدهند. آنگاه فرمود: پدر من نیز در همین باره چنین میفرمود:
و من یطلب الدنیا لحال تسره فسوف لعمری عن قلیل یلومها
إذا أدبرت کانت علی المرء فتنه و إن اقبلت کانت قلیلاً دوامها
پس از آن امام گریه کرد و به نماز ایستاد.[13]
در نقلی دیگر هم آمده است که کنیز دسته ریحانی را تقدیم امام حسین ـ
علیه السّلام ـ کرد. حضرت در برابر او را آزاد کردند. به حضرت گفته شد که
شما تنها برای یک دسته گل او را آزاد کردی؟ حضرت فرمود: خداوند در قرآن ما
را چنین ادب آموخته است که «و اذا حُیِّیْتُم بِتَحِیَّهٍ فَحَیُّوا
بِأَحْسَنِ مِنْها أو ردّوها». بهتر از دسته گل، آزاد کردن او بود.[14]
پیش از این در ضمن بحث از موروثی شدن خلافت، مواضع امام را در برابر
اقدام معاویه در این زمینه نقل کردیم. در این فاصله امام یکی از سختترین
مخالفان بود و از هیچ کوششی برای ابراز مخالفت در این زمینه خودداری
نمیکرد.
در فاصله زیادی از سالهایی که امام حسین ـ علیه السّلام ـ و برادرشان
در مدینه بودند، مروان حکومت این شهر را داشت. او فردی کثیف و فحاش بود و
به اندک مناسبتی میکوشید تا به بدگویی از امام علی ـ علیه السّلام ـ
پرداخته و به او دشنام دهد. ابویحیی میگوید: من نشسته بودم که مروان و
امام حسین ـ علیه السّلام ـ به یکدیگر پرخاش میکردند. امام حسن مانع برادر
شد. مروان به قدری تندی کرد که گفت: شما اهل بیت ملعون هستید. این سخن
نشان دهنده عمق خباثت ذاتی مروان است. همان لحظه امام حسن ـ علیه السّلام ـ
به مروان فرمودند: و الله لقد لعن الله أباک علی لسان نبیه و أنت فی صلبه.
خداوند بر زبان رسولش پدر تو را لعنت کرد در حالی که تو در پشت پدرت بودی.[15] و مروان این گونه از پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ انتقام میگرفت.
یکبار نیز معاویه کوشید تا دختر عبدالله بن جعفر بن ابیطالب را برای
فرزندش یزید خواستگاری کند. عبدالله با امام حسین ـ علیه السّلام ـ مشورت
کرد. حضرت فرمود: أتُزَوَّجه و سیوفهم تقطر من دمائنا؟آیا در حالی که از
شمشیرهایشان خون ما میچکد، دختر به او میدهی؟ دخترت را به عقد فرزند
برادرت قاسم بن محمد در آر.[16]
چنان که در نقلی دیگر آمده، هدف معاویه از این اقدام ایجاد آشتی میان بنی
امیه و بنی هاشم یا به عبارتی تسلیم کردن هاشمیان در برابر امویان بوده
است.[17]
نقل یک روایت هم در اخلاق امام حسین ـ علیه السّلام ـ مناسب مینماید.
ابن ابی الدینا نقل کرده است که امام حسین ـ علیه السّلام ـ بر گروهی از
فقیران عبور میکرد که سفرهشان پهن بود و غذایی فقیرانه داشتند. وقتی امام
را دیدند، حضرت را دعوت کردند. آن حضرت پیاده شد و فرمود: «ان الله لایحب
المستکبرین».[18]
آنگاه نشست و با آنها غذا خورد. پس از آن فرمود: شما دعوت کردید، من
پذیرفتم، اکنون من شما را دعوت میکنم، باید بپذیرید. پس از آن به
رباب(همسرش) فرمود تا هرچه آماده کرده بیاورد تا همه با هم بخورند.
[1] . مسار الشیعه، ص37؛ مصباح المتهجد، ص758؛ ابوالفرج اصفهانی (مقاتل الطالبیین، ص51) و مفید در ارشاد(ص218) پنجم شعبان را روز تولد دانستهاند.
[2] . گذشت که برخی تولد امام حسن ـ علیه السّلام ـ را در سال دو دانستهاند. که طبعاً باید تولد امام حسین ـ علیه السّلام ـ را هم در سال سوم بدانند. کلینی(کافی، ج1، ص463) و شیخ طوسی(التهذیب، ج6، ص41) بر این باورند.
[3] . ترجمه الامام الحسین، ابن سعد، ص135.
[4] . همان، ص136.
[5] . همان، ص131.
[6] . همان، ص137؛ در باب فضایل این دو امام بزرگوار به کتاب ذی قیمت«فرائد السمطین» مراجعه شود. در آثار اخیر کتاب «فضایل الخمسه فی صحاح السته»فضایل اهل بیت را از آثار مشهور سینان فراهم آورده است.
[7] . ترجمه الامام الحسین، ابن سعد، ص146.
[8] . همان، ص149.
[9] . همان، ص145.
[10] . بحارالانوار، ج32، ص405.
[11] . همان، ج44، ص266.
[12] . الفتوح، ج3، ص35.
[13] . تاریخ مدینه دمشق، تراجم النساء، صص470ـ469.
[14] . نثر الدر، ج1، ص335.
[15] . ترجمه الامام الحسین، ابن سعد، صص146ـ145.
[16] . همان، ص149.
[17] . همان، ص150.
[18] . نحل:23.
رسول جعفریان- حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص 173