روشمندی و شرایط تحقیق در تاریخ اسلام
| سه شنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۴، ۰۴:۲۰ ق.ظ
تعریف تاریخ و علمی بودن آن
واژة تاریخ از ریشه سامی گرفته شده، به معنی کرة ماه یا ماه به معنی گردش آن آمده است. این واژه در زبان اکدی «ارخو» و در عبری «یرخ» و در عربی «تاریخ» استعمال شده است.
به نظر می رسد، اعراب آن را به عنوان تعبیری فنی استعمال کرده باشند. احتمال این که این لغت بنا به نظر پاره ای از محققان از زبان حبشی وارد عربی شده باشد، به دلیل فقدان اصل آن در این زبان، ضعیف به نظر می رسد.
پاره ای از پژوهشگران برآنند که این واژه از عربستان جنوبی (یمن) وارد زبان عربی شده، شکل فرضی و اصلی آن توریخ بوده است. ابو ریحان بیرونی و حمزه اصفهانی بر این باورند که این کلمه از ماهروز (ماه + روز) فارسی وارد زبان عربی شده است.
مرحوم استاد محیط طباطبایی، درسمیناری تاریخی طی سخنانی به پارسی بودن لفظ تاریخ اشاره کرده اند و آن را مأخوذ از لفظ یار و یاره فارسی دانستند. این نظر را می توان در عداد نظرات ابو ریحان و حمزه مبنی بر پارسی بودن لفظ، آورد جز این که در نفس مادة مأخوذ بین دو دسته اختلاف هست نه اصل آن.
با عنایت به آن چه دربارة واژة تاریخ بیان شد، در میراث اسلامی، تاریخ دارای شش معنی است:
1. سیر زمان و حوادث به معنی تطور تاریخی معادل «The history of» انگلیسی که مراد از آن مفهوم، تاریخ اسلام، تاریخ ایران است.
2. مرزبندی زمان حادثه بر حسب روز، ماه و سال معادل «The date»
3. علم التاریخ و تعریف آن، کتب تاریخی و فهم آن چه در آن آمده است، معادل «The history».
4. تدوین تاریخ، توصیف تطوّر تاریخی و تحلیل آن «Historiography».
5. تاریخ رجال و تراجم، معادل «The biography».
6. میراث اقوام و امتها و بیان شمایل اصلی آنان، آن سان که گویند: «فلان تاریخ قومه» فلان کس در علم، جود، سیاست، حلم، فداکاری، بیان شمایل، تبلور تجسم ملت خود است.
معنای اصطلاحی تاریخ اصطلاحاً به معنی، «تعیین وقت» و «وقت شناسی» است. هگل، تاریخ را حیات بشر در امتداد زمان بر روی زمین می داند.
در معانی تکامل یافته تری که از تاریخ به دست آمده، تاریخ به معنای توصیف ادبی هرگونه فعالیت انسانی است که فرداً یا جمعاً رخ داده باشد. به بیان دیگر، تاریخ عبارت است از آن چه که در رشد و تطور فرد و جامعه پدیدار می شود و در ارتقا و توسعه آن نقش دارد. با این تعریف تخصصی، تاریخ به معنای دقیق کلمه، موضوع پژوهش علمی است.
باید افزود که تاریخ به معنای اندیشه ای عمومی، از باب توسع، شامل جمیع انواع معارف بشری می شود.
تعریف تاریخ در اسلام صولی در تعریف تاریخ گفته است:
تاریخ کل شیء غایته و وقته الذی ینتهی الیه زمنه و منه قیل، لفلان تاریخ قومه.
تاریخ هر چیز پایان آن و وقتی است که زمان رخداد حادثه بدان منتهی می شود. و در این معنا گفته شده، فلان کس تاریخ ملت خود است.
در بیان صولی دربارة «فلان تاریخ قومه» دو معنا متصور است: یا مراد شرف و سیادت است که بدو منتهی می شود و او مجسّم کننده آن است و یا به ملاحظة بیان اخبار ملت خود است که به عنوان زنده نگه دارندة تاریخ از او به تاریخ تعبیر شده است.
ابن خلدون تاریخ را این گونه تعریف کرده است:
اخبار عن الایام و الدول، و السوابق من القرون الاول.
خبر دادن از روزگاران و دولتها و پیشینه های قرون نخستین است.
کافیجی در این معنا گفته است:
و اما علم التاریخ، فهو علم یبحث فیه عن الزمان و احواله و عن احوال ما یتعلق به من حیث تعیین ذلک و توقیته.
دانش تاریخ، آن است که در آن از زمان و حالات آن و احوال متعلق به زمان از حیث تعیین و توقیت (مرزبندی) بحث می شود.
مقریزی در معنای تاریخ گفته است:
التاریخ، الاخبار عما حدث فی العالم الماضی.
تاریخ، خبردادن است از آن چه در دنیای گذشته رخ داده است.
موضوع تاریخ، از نظر مورخان مسلمان، «انسان و زمان» است. سخاوی گوید: «و اما موضوع (التاریخ) فالانسان و الزمان.»
علمی بودن تاریخ تاریخ، روشمند و علمی است. میلیونها حقایق تاریخی را می توان نگاشت که هم غیر متخصص و هم متخصص تاریخ را یکسان قانع کند.
تفاوتی نمی کند اگر بگوییم، دو به اضافه دو، چهار می شود، یا اگر هیدروژن و اکسیژن، با کمیت خاص، در شرایط خاصی و به نسبت خاصی ترکیب شوند، آب پدید می آید. و یا بگوییم، در 13 اکتبر سال 1492 میلادی گروهی از دریانوردان به فرماندهی ناخدایی به نام کریستوف کلمم در جزیره ای که اکنون واتلنج نام دارد، فرود آمدند.
این حقیقت تاریخی از طریق تاریخ اسنادی که قابلیت تأیید و تصدیق دارد، آزمایش شده است و مورّخ در حقیقت وجود آن شکی ندارد، همان سان که غیر مورخ در آن شک نخواهد کرد.
وظیفه علم تاریخ، توصیف فعالیت های انسانی در طول زمان و تحلیل آن ها است.
با عنایت به این تعریف، مأموریت مورخ، چنین بیان می شود:
1. تعیین آن چه رخ داده و حادث شده است.
2. تعریف وقایع به شکل مسلسل.
3. تحلیل و تفسیر روابط بین این وقایع.
4. کشف قانونی علمی که با آن بتواند دریابد که این حوادث چگونه و چرا رخ داده اند.
بیش تر پژوهشگران تاریخ، تاریخ را دانشی از علوم اجتماعی می دانند. همین امر سبب شده است که پاره ای به ملاحظه این مسئولیت دشوار در علوم اجتماعی ـ که بر دوش تاریخ نهاده شده ـ از ورود بدان خودداری کنند و از پرداختن بدان تن بزنند. سخن اینان در این باره این است که مورخ را توان آن نیست تا تمام مظاهر تجربه های انسانی و اجتماعی را که در مجال تخصص های دیگر همکاران علوم اجتماعی است، بررسی کرده، در آن ابداء رأی کند.
تشابه و تفاوت تاریخ و جامعه شناسی
یکی از اندیشمندان علوم انسانی گفته است: «تاریخ، جامعه شناسی گذشته و جامعه شناسی، تاریخ عصر حاضر است».
شاید برای نزدیکی تاریخ و جامعه شناسی جمله ای استوار تر از این سخن جورج هورد نتوان مثال زد:
دانش جامعه شناسی به پژوهش در انسان و جامعه مطابق قواعد و مبانی علمی می پردازد. در این دانش، جامعه به مثابه یک کلیت واحد از حیث ثبات و تغییر مورد بررسی قرار گرفته و به انسان از حیث رابطه اش با جامعه نگریسته می شود.
از آن جا که هر دانشی از خانوادة علوم انسانی، جانبی از انسان و جامعه را کاوش می کند، جامعه شناسی نتایج و محصول کارکردها و روابط این جوانب را با همدیگر از یک سو و روابط این جوانب و انسان را از سوی دیگر پژوهش می کند.
از آن جا که تاریخ به طور دائم به عنوان عنصری از عناصر تکوین روح گرایش به جماعت و جامعه شناخته شده است، به نقل تالکوت پارسونز (Talcott parsons) در کتاب نظام های اجتماعی (The social systems) از ادوارد شیلز، دانش جامعه شناسی، به هم پیوند دهنده موضوعات مختلف اجتماعی در موضوعی واحد است. لذا جامعه شناسی، علمی متعدد الجوانب است که در درون خود جریان ها و موضع های متعددی جمع کرده است. این جریانها و موضوع ها را جز یک اثر قدیم تاریخی یا مجموعه ای از شخصیات تاریخی و یا مؤلفه های قدیمی به هم ربط نخواهد داد.
مورخان در بحث تاریخی به تغییرات اجتماعی توجه کافی کرده اند. از این رو، تاریخ در میدان و مجال جامعه شناسی، همراه جامعه شناس به پژوهش می پردازد، جز این که باید گفت، قصور مواد تاریخی مورد مطالعه مورخ در مدد رسانی به او و به کارگیری آن در محدوده های ویژه مظاهر تغییرات جامعه، مانند تغییرات سیاسی، نظامی و دینی، مورخان را از اهتمام در چارچوبهای عمومی جامعه باز داشته و ذهن و عمل آن ها را به جوامع گذشته معطوف کرده است.
نقطه اشتراک و اختلاف تاریخ و جامعه شناسی را می توان این گونه بیان داشت:
1. مقوله های تاریخ و جامعه شناسی هر دو از نوع پژوهش های تاریخی اند.
2. مادة پژوهشی ای که مورخ عرضه می کند، به جامعه شناس مدد می رساند.
3. مورخان آن چه را که در قدیم از مفاهیم و افکار عامه از فلسفه می گرفتند امروز از جامعه شناسی اخذ می کنند.
4. تاریخ جدید و جامعه شناسی جدید[1] هر دو از فلسفه تاریخ متأثرند، «مورخ» در تصور مراحل تاریخی و «جامعه شناس» در اندیشه نمود های تاریخی جامعه.
5. شیوه علمی مورخ و جامعه شناس در پژوهش نمود ها و نمونه های جامعه، یکی است.
تنها در وجه اختلاف این دو دانش باید گفت: مورخ به عملکرد بین شخصیت و نیروهای عام جامعه می پردازد، در حالی که جامعه شناس عنایت خاصی به خود نیروهای جامعه دارد.
ابزار جمع آوری اطلاعات تاریخی متد و ابزارهای جمع آوری اطلاعات تاریخی چیست؟ و چه راهی را برای یک محقق، جهت ورود به کار تحقیق در تاریخ پیشنهاد می کنید؟
در این جا باید در دو بخش، بحث کنیم، نخست این که مورخ کیست و چه شروطی باید داشته باشد، دوام، ابزارها و علومی که می تواند مورخ را در مأموریتش مدد رساند، کدامند.
قبل از ورود به بحث باید بین تاریخ نگار و یا وقایع نگار و مورخ فرق نهاد. ما را با وقایع نگارانی که برای سرگرمی یا از باب علاقه به تاریخ به ترجمه و تکرارتاریخ های گذشته برای آیندگان می پردازند کاری نیست. آن چه متعاقباً خواهد آمد دربارة ویژگی مورخ است که باید از ذکاء و هوش سرشار و زیرکی و خبرگی فوق العاده بهره مند باشد تا بتواند بر او نام مورخ نهاد.
ابتدا به طور عمومی اوصاف مورخ را بیان می کنیم و بعد از آن شرایط مورخ را از دید مورخان مسلمان ذکر خواهیم کرد.
ویژگی های مورخ از صفات مورخ، علاقه مندی به بحث، شکیبایی، اجتناب از حاشیه گرایی، پرداختن به مسائل عمده و غامض تاریخی، هموار کردن رنج سفر برای یافتن منابع و اسناد، معامله نکردن برای منفعت دنیوی و شخصی و رعایت امانت است. مورخ، امین مردم است، باید بداند که برای قرن ها و نسل های بعد تاریخ می نویسد. مورخ باید شجاع باشد و برای نگارش حقیقت تاریخی ملاحظه احدی را نکند. مورخ باید از ملکة نقد بهره مند باشد. از حبّ شهرت و خودنمایی برکنار باشد. دارای ذهنی منظم باشد و در تدوین تاریخ ترتیب و تسلسل را رعایت کند. به عصری یا نسلی یا کشوری یا شهری یا شخصی خود را وابسته و متحیّز نکند، بلکه باید بداند که او همیشه به منزله یک قاضی است. مورخ باید از احساس و ذوق و عاطفه و سماحت خلق و خیال بلند بهره ور باشد، تا بتواند ظرافتهای آراء اقوام و انگیزه های انسانی مطوی را در تاریخ بشناسد.
اوصاف مورخ از منظر مورخان مسلمان 1. عادل باشد.
2. در روایت به لفظ اعتماد کند نه به معنا (نقل به معنی نکند.)
3. نام سند روایت را ذکر کند.
4. به خصوصیات عصر و زندگی فردی که می خواهد درباره آن بنویسد، از نظر علمی و دینی و اوصاف دیگر آگاهی و اشراف کامل داشته باشد.
5. در تصور و تجسم عصر و نسل و فردی که می خواهد درباره آن بنویسد، (بدون افزودن و کاستن)، ماهر باشد.
6. هوی بر او چیره نشود تا در بیان تاریخ به انصاف نرود، بلکه باید بر نفس خود غلبه کرده باشد.
7. در شناخت مدلولات الفاظ و فرهنگ بیانی هر عصر ماهر باشد.
اکنون که شروط و اوصاف مورخ را شناختیم، لازم است از فرهنگ و دانشهایی که یک مورخ باید بدان متصف باشد، سخن به میان آوریم و پس از آن روش تحقیق در تاریخ را بیان کنیم.
علوم کمکی تاریخ آن کس که می خواهد در تاریخ صاحب نظر شود، باید بداند که وظیفه ای سخت دشوار بر عهده گرفته است. چون تاریخ در حوزه علوم انسانی است و با عنایت به تداخل و تشابه معارف انسانی در همدیگر، برای توفیق در عمل نیازمند به دانستن علومی در حوزه علوم انسانی و علوم پایه است.
دانشمندان از این علوم با عنوان علوم کمکی یا علوم مدد رسان، نام برده اند.
اینک این علوم به اختصار بیان می شود:
1. زبان، مورخ باید غیر از زبانهای رایج عصرخود که او مجبور است به بررسی آن آثار در آن زبانها بپردازد، زبان های قدیم و خاموش و ساکت را هم بر حسب اقتضای حوزه فعالیت خود بداند. مثلاً برای کسی که در تاریخ جاهلیت یا تاریخ اسلام یا تاریخ انبیا و یا تاریخ ادیان ابراهیمی ـ علیه السلام ـ کار می کند، دانستن یکی دو زبان از زبانهای سامی، مانند سریانی یا عبری، لازم است. دانستن زبان یونانی نیز چنین مورخی را کمک خواهد کرد.
2. فقه اللغه (Philology) برای شناخت مورخ نسبت به تغییرات در معانی لغات و فهم معانی نسبی یا مغایر یا متضاد لازم است.
3. دانش خط شناسی (Paleography)، شناخت خطوط و تطوّر و تحولی که در آن خطوط پدید آمده است، خطوط رمزی، دیوانی، کتیبه شناسی، طغرانویسی و آشنایی با خطوط مختلف برای مورخ سودمند است.
4. اسناد یا علم الوثائق (Diplomatics) نامه های رسمی، فرمان ها، قرار ها، معاهدات، موافقت نامه ها، مراسلات سیاسی و تجاری برای مورخ دارای اهمیت است. مهرها و خاتم ها (Sigilographie) با شکلها و جنسهای مختلف نیز در این مبحث مورد بررسی قرار می گیرد.
5. علائم ملی و دولتی (heraldry)، در این مبحث پرچمها، نشانها بر مهر ها و سلاح ها و لباس ها بررسی می شود. در این بحث علایم و نشان های هر طبقه از لشکری و کشوری شناخته می شود و مورخ را در فهم طبقات مردم و روابط بین دولت و ملت و کاربردهایی که این روابط را نشان می دهد، یاری می رساند.
6. سکه شناسی (Numismatics)، در این دانش، سکه ها و صورت ها و نقش هایی که بر روی آن ها است و سال ضرب و ارزش اقتصادی آن ها بررسی می شود. از طریق این بحث، مطالعة اساطیر، باور ها و ادیان هم انجام می شود.
7. جغرافیا، این دانش از علوم کمکی بسیار سودمند برای تاریخ است. زمین، نمایشگاه حدوث تاریخ است، و جغرافیا متولی مکانی این نمایشگاه، حوادث طبیعی، موانع جغرافیایی، آب و هوا و تأثیراتی که بر روی انسان دارد و حملات و هجمات از منظر آسیب شناسیهای تاریخی در عرصه علم جغرافیا است. مورخ بدون اطلاع از آن ها، شاید در تفسیر و تحلیل توفیق به دست نیاورد.
8. علم اقتصاد، این دانش مورخ را در فهم پدیده های تاریخی مدد رسان خواهد بود. ثروتهای طبیعی، تولید کشاورزی مبادلات تجاری، توزیع ثروت، تورم، کمبود مواد غذایی، برای مورخ قابل اعتناست؛ زیرا بسیاری از مسائل تاریخی و حوادث آن با مسائل اقتصادی مرتبط است.
9. ادبیات، ادبیات آئینه هر عصر است. عواطف، احساسات انسانی، آرزوها، همه در ادب منعکس می شود. و هیچ مورخی از شناخت این مقولات بی نیاز نیست.
10. هنر (معماری، نقاشی، عکاسی، میناکاری، تذهیب، موسیقی و...)، همانند ادبیات به منزله آئینه است که صورت های فرهنگ و تمدن را در آن می توان مشاهده کرد. مطالعة آثار هنری با اشکال گوناگون آن برای مورخ از ضروریات است.
11. جمعیت شناسی، تمرکزجمعیت، توزیع جمعیت بر حسب عمر و جنس، میانگین عمر، تحرکات جمعیتی، هجرت ها و انتقالات، موضوع بحث جمعیت شناسی است که این امور برای فهم تاریخ هر عصر و بیان تحرکات هر نسل لازم است.
12. جامعه شناسی، استفاده از دستاوردهای این علم نیاز به توضیح ندارد.
13. باستان شناسی،
14. سنگ نبشته ها،
15. انساب،
16. زمین شناسی،
روش تحقیق در تاریخ روش تحقیق در تاریخ، مراحلی است که پژوهشگر تاریخ آن را پی می گیرد تا بتواند از خلال آن حقیقت تاریخی را در حد توان کشف کند و آن را به طور خاص به جامعة مورخان و به طور عام به خوانندگان عرضه کند.
مورخ در پژوهش تاریخ، وقایع و حوادث همانند را در پیش روی خود نخواهد یافت. او با آثار بر جای مانده از انسان، مانند، سنگ نبشته ها، صنایع، هنر و نقوش سر و کار دارد که در لابلای خود اسرار نهفتة حوادث را در برگرفته اند. در این جا هنر مورخ شبیه قابله و معلم است که اولی نوزاد را به دنیا می آورد و دومی کودک را نوشتن می آموزد. او باید سکوت این اشیا را که از دید او همه اسناد است، بشکند و آن را به سخن آورد تا خفایا و زوایای ناگفته را برای بشریت کشف کند.
مورخ در این حال و در طی پژوهش هیچ گاه نباید در مواجهه با مبالغه ها و بزرگداشتهای عاطفی و غیر حقیقی دچار گمراهی شود. شعارها، یادبود ها، مجسمه ها، طاق نصرتها، هیچ کدام بیانگر واقعیت تاریخی نیست. مثلاً طاق نصرتهای ناپلئون در آلمان، هیچ گاه نباید این امر را که عوام از آن در می یابند به مورخ القا کند که ناپلئون حاکم و رئیس اروپا بوده است و نیز نباید مجسمه مردی که شیر را می کشد و یا مردی که اژدها را می کشد، برای مورخ حقیقت پنداشته شود، بلکه مورخ باید غالباً وجه عکس را باور کند که غالباً شیر و اژدها آدم را می کشند و اگر خلاف آن واقع شود، نادر است و استثنا؛ زیرا اگر شیر می توانست مجسمه بسازد حتماً مجسمه های بی شماری از قتل آدمیان بدست خود را در جهان بر می افراشت.
همین سان، اسناد جعلی یا تبلیغی یا شهرت خواهی و افزون طلبی را باید با روح احتیاط و حذر، نقد و بررسی کند و ریشه ورود چنین افکار و اسباب بروز چنین شیوه ها را باید در همان عصر و در میان همان نسل کاوش کند.
مورخ باید در صحت اسناد دقت کند و تا حصول اطمینان از بهره گیری از آن اسناد، خودداری ورزد.
ارزش تحقیقات تاریخی به قدرت اجتهاد و استنباط مورخ و نحوة تنظیم و تفسیر و تدوین آن ها است. مانعی ندارد که محققان تاریخ در تحلیل و تفسیر حوادث تاریخی به یک نتیجه نرسیده باشند. مهم آن است که در روش پژوهش، راه علمی را طی کرده باشند.
مسئلة دیگری که در صورت رعایت آن ارزش تحقیقات تاریخی بیشتر نمایان می شود، اجتناب از هوی و تطبیق تاریخ با ظرف واقع و مناسب عصر خود است. از این رو، مورخ باید از تأثرات عصری بر حذر باشد. مثلاً کسانی که متأثر از روح عصر جنگ های صلیبی یا انقلاب صنعتی اروپا و یا انقلاب فرانسه یا پیدایش دموکراسی و یا سوسیالیسم هستند، نمی توانند مورخ باشند، چون هر حادثه و واقعة تاریخی را با تأثر عصری خود بررسی می کنند و در داوری یا نتیجه گیری از اصول علمی خارج می شوند.
در بیان آخر می گوییم، ارزش تحقیقات تاریخی به فرهنگ جامع مورخ، تسلط مورخ به روش پژوهش تاریخ، استعداد شخصی و ملکات علمی و ذکاء و هوش سرشار و متانت و امانتداری و تدیّن او مربوط می شود.
به نظر این جانب عنصر دین برای مورخ از همه حیاتی تر است؛ زیرا که مورخ با اعراض و حیثیات مردم سر و کار دارد.
تفاوت علم تاریخ، تاریخ تحلیلی و فلسفة تاریخ ما در گذشته معانی کلمه تاریخ را بر شمردیم. علم تاریخ یا بهتر بگوییم علم التاریخ، به بررسی نحوة پدید آمدن اصطلاح تاریخ و مکاتب تاریخ نگاری می پردازد. و تطور آن را بر اساس شعبه های مکتوب، مانند مغازی، سیره، مقاتل، فتوح، مقاسم، تراجم و... پژوهش می کند. در واقع علم التاریخ، روش شناسی تاریخ است.
علوم دیگری از این علم پدید آمده اند که هر یک وظیفه ای در روش شناسی تاریخ بر عهده گرفته اند. مانند «مصطلح التاریخ» که به بررسی تاریخ «درایه و روایة» می پردازد و می توان آن را نقد التاریخ هم نام داد.
«فلسفة التاریخ» در این دانش به بحث دربارة نظریات عالی و اسباب ماورایی و جریانات فرودین تاریخ به اعتبار موضوعاتی حقیقی پرداخته می شود. نظریات عام و اساسی مفاهیم کلی مورخان، و مکاتب تاریخی مورخانی که در آن به بررسی مسائل تاریخی، مانند تعلیل حوادث و مفهوم تقدّم می پردازند، در حوزه این دانش است.
«فقه التاریخ»، در این دانش مورخان با نظر واسع و فطانت در فهم و تبحّر در تاریخ با مقارنه های لطیف و استخراجهای هوشمندانه، نکاتی از تاریخ را باز می گشایند که دیگران را توان چنین کاری نیست. ما اینان، را فقهای تاریخ و استنباطهای تاریخی آن ها را فقه التاریخ می نامیم. به عنوان مثال قولی از یکی از سرآمدان این رشته، آرنولد توین بی، ذکر می شود:
«تمدنهای غربی با عنایت به طبیعت، اهداف و روح حاکم بر آن، به ناچار فساد انسان را در پی خواهد آورد؛ زیرا تمدن ما، زمین و محیط زیست را ویران و هوا را مسموم می کند، و انسان را از عناصر اصلی امکانات عظیم خود، یعنی آزادی و سلامت زندگی و صحت بدن و صفای نفس و حسن نیت محروم می کند.»
توین بی از دید ما یک فقیه تاریخ است که با هوشمندی تمام، ظرافتهایی را درک می کند و پرده هایی را از تاریخ بر می گیرد که برای دیگر مورخان ناشناخته است.
اما «تاریخ تحلیلی»، همان توصیف کار تاریخ است که گاه ما با اوصافی مانند تحلیلی سیاسی یا اجتماعی، آن را از تاریخ عادی جدا می کنیم.
در تاریخ تحلیلی، مورخ به تفسیر و تبیین و بیان اسباب و علل تاریخ می پردازد. البته ما در تعریف تاریخ بیان کردیم که معنای تاریخ جدید که در حوزة علوم اجتماعی قرار دارد، همین است و دیگر نیازی به افزودن کلمه تحلیل نیست ولی چون معمول روزگار ما نگارش تاریخ بر اساس وقایع است، ذکر کلمه تحلیل برای جداسازی این تاریخ از آن گونه نگارش ها است.
باید افزود: تاریخ به معنای جدید و بر حسب اعتقاد ما جز تحلیل و تفسیر و تبیین رخدادها نیست و ما غیر از این تعریف را در حوزه تاریخ نمی شناسیم.
خلأهای موجود در تدوین تاریخ اسلام خلأ های موجود در تدوین تاریخ اسلام چیست؟ و رسالت حوزه های علمیه در این زمینه چیست؟
اسلام از میان ادیان ابراهیمی، سیاسی ترین دین و دارای اجتماعی ترین برنامه هاست. از سوی دیگر از همان آغاز، پس از پیامبر گرامی خدا ـ صلّی الله علیه و اله و سلّم ـ، مشکلاتی بر سر هدایت و مدیریت اسلام پدید آمد که به سبب وجود دست های پشت پرده عملاً تفرقه در میان صفوف امت اسلام افتاد و پس از آن حاکمیت و سلطه و همسویان و هواخواهان آن بر سر تفسیر و تقریر سنت رسول خدا ـ صلّی الله علیه و اله و سلّم ـ روی به سیره و در نتیجه تاریخ آوردند تا با استناد فعل و قول و تقریر آن بزرگوار، هم حاکمیت خود را استوار کنند و هم بدان مشروعیت بخشند. جریان مخالف سلطه یا اقلیت نیز با استناد به سیره پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ سعی خود را در بیان حقایق تاریخ و تفسیر آن بر مرام نبوی ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ به کار گرفت.
در نتیجه غیر از کتاب خدا ـ البته به استثنای اختلاف های موجود در فهم و تفسیر آن ـ سنت نبوی ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ محل اختلاف و نزاع گردید، و دو اندیشه و دو بینش و دو فهم و دریافت از اسلام رایج گردید. عده ای تمسک به کتاب خدا و بیان سیره نبوی ـ صلّی الله علیه و آله و سلم ـ را بر حسب درک و دریافت خویش وجهة همت خود کردند. و عده ای نیز کتاب خدا را با عترت نبوی ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ که همان استمرار سیرهی صحیح نبوی ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ است، ملاک فهم و درک دین کردند و به ثقلین چنگ آویختند.
شاید در هیچ یک از علوم اسلامی مانند تاریخ اسلام ما چهرة این دو درک و تظاهر این دو فهم و برداشت را مشاهده نکنیم.
گرچه در قرون بعد بخشهایی از این مأموریت که بر دوش تاریخ بود به عهدة حدیث و کلام و فرق و مذاهب سپرده شد، ولی باید اذعان کرد که سرچشمه اصلی هم چنان تاریخ است.
به تبع ایجاد این مسائل، مکاتب فکری در حوزة تاریخ نگاری به وجود آمد که هر مکتب خود بیانگر خصوصیات علمی نگارش و نگرش منحصر به خود بود.
مکاتب عمده تاریخ نگاری عبارت بودند از: مکتب تاریخ نگاری حجاز (مدینه)، مکتب تاریخ نگاری عراق (بصره)، مکتب تاریخ نگاری شام، مکتب تاریخ نگاری یمن و مکتب تاریخ نگاری فارس (ایران).
در پی نشاط و حرکت مکاتب تصنیفات و تألیفات فراوان که حاصل اقوال و آراء سران مکاتب بود، توسط شاگردان آن ها پا در عرصه تاریخ نهاد که بی اغراق باید گفت، تا کنون در میان علوم اسلامی، هیچ یک در این ویژگی به پای تاریخ نمی رسند. تا کنون بیش از پنج هزار مورخ و دوازده هزار عنوان تاریخی در عالم اسلام شناخته شده است که این خود حجم عظیمی از میراث درخشان اسلامی را در بر می گیرد.
با توجه به آن چه بیان شد، تدوین تاریخ صحیح و علمی اسلام، متضمن شناسایی و بازیافت تمام این مصنفات بر حسب خصوصیات نگرشی هر مکتب است. روشن است که این خود کاری عظیم، و از عهده فرد خارج است.
بنده معتقدم گام اساسی را در این راه عظیم، حوزه علمیه می تواند بر دارد، چه کارهای بزرگ را از بزرگان باید خواست. حوزه همان گونه که تا کنون در فقه و کلام و حدیث و فلسفه اسلامی خوش درخشیده است، در این کار نیز اگر متوغل شود و از سر جدّ بخواهد، می تواند؛ زیرا ورود در تاریخ اسلام بدون تبحّر و تسلط بر دیگر علوم اسلامی، کاری بی توفیق است، و من یک بار دیگر ضمن استدعا از محضر اساتید حوزه برای اهتمام به چنین کاری که بی شک موعد دست زدن بدان فرا رسیده است، همان سخن اندیشمند، نویسنده و مورخ نامدار جهان اسلام مرحوم استاد عباس محمود العقاد مصری را در عراق به هنگام زیارت آن عالم بزرگ، تکرار می کنم و بر آن اصرار دارم که: (عندکم اللُّباب...)
[1]. منظور از جدید کاربرد آن در مقابل مکتب مورخان قدیم و مکتب جامعه شناسان قدیم است.
واژة تاریخ از ریشه سامی گرفته شده، به معنی کرة ماه یا ماه به معنی گردش آن آمده است. این واژه در زبان اکدی «ارخو» و در عبری «یرخ» و در عربی «تاریخ» استعمال شده است.
به نظر می رسد، اعراب آن را به عنوان تعبیری فنی استعمال کرده باشند. احتمال این که این لغت بنا به نظر پاره ای از محققان از زبان حبشی وارد عربی شده باشد، به دلیل فقدان اصل آن در این زبان، ضعیف به نظر می رسد.
پاره ای از پژوهشگران برآنند که این واژه از عربستان جنوبی (یمن) وارد زبان عربی شده، شکل فرضی و اصلی آن توریخ بوده است. ابو ریحان بیرونی و حمزه اصفهانی بر این باورند که این کلمه از ماهروز (ماه + روز) فارسی وارد زبان عربی شده است.
مرحوم استاد محیط طباطبایی، درسمیناری تاریخی طی سخنانی به پارسی بودن لفظ تاریخ اشاره کرده اند و آن را مأخوذ از لفظ یار و یاره فارسی دانستند. این نظر را می توان در عداد نظرات ابو ریحان و حمزه مبنی بر پارسی بودن لفظ، آورد جز این که در نفس مادة مأخوذ بین دو دسته اختلاف هست نه اصل آن.
با عنایت به آن چه دربارة واژة تاریخ بیان شد، در میراث اسلامی، تاریخ دارای شش معنی است:
1. سیر زمان و حوادث به معنی تطور تاریخی معادل «The history of» انگلیسی که مراد از آن مفهوم، تاریخ اسلام، تاریخ ایران است.
2. مرزبندی زمان حادثه بر حسب روز، ماه و سال معادل «The date»
3. علم التاریخ و تعریف آن، کتب تاریخی و فهم آن چه در آن آمده است، معادل «The history».
4. تدوین تاریخ، توصیف تطوّر تاریخی و تحلیل آن «Historiography».
5. تاریخ رجال و تراجم، معادل «The biography».
6. میراث اقوام و امتها و بیان شمایل اصلی آنان، آن سان که گویند: «فلان تاریخ قومه» فلان کس در علم، جود، سیاست، حلم، فداکاری، بیان شمایل، تبلور تجسم ملت خود است.
معنای اصطلاحی تاریخ اصطلاحاً به معنی، «تعیین وقت» و «وقت شناسی» است. هگل، تاریخ را حیات بشر در امتداد زمان بر روی زمین می داند.
در معانی تکامل یافته تری که از تاریخ به دست آمده، تاریخ به معنای توصیف ادبی هرگونه فعالیت انسانی است که فرداً یا جمعاً رخ داده باشد. به بیان دیگر، تاریخ عبارت است از آن چه که در رشد و تطور فرد و جامعه پدیدار می شود و در ارتقا و توسعه آن نقش دارد. با این تعریف تخصصی، تاریخ به معنای دقیق کلمه، موضوع پژوهش علمی است.
باید افزود که تاریخ به معنای اندیشه ای عمومی، از باب توسع، شامل جمیع انواع معارف بشری می شود.
تعریف تاریخ در اسلام صولی در تعریف تاریخ گفته است:
تاریخ کل شیء غایته و وقته الذی ینتهی الیه زمنه و منه قیل، لفلان تاریخ قومه.
تاریخ هر چیز پایان آن و وقتی است که زمان رخداد حادثه بدان منتهی می شود. و در این معنا گفته شده، فلان کس تاریخ ملت خود است.
در بیان صولی دربارة «فلان تاریخ قومه» دو معنا متصور است: یا مراد شرف و سیادت است که بدو منتهی می شود و او مجسّم کننده آن است و یا به ملاحظة بیان اخبار ملت خود است که به عنوان زنده نگه دارندة تاریخ از او به تاریخ تعبیر شده است.
ابن خلدون تاریخ را این گونه تعریف کرده است:
اخبار عن الایام و الدول، و السوابق من القرون الاول.
خبر دادن از روزگاران و دولتها و پیشینه های قرون نخستین است.
کافیجی در این معنا گفته است:
و اما علم التاریخ، فهو علم یبحث فیه عن الزمان و احواله و عن احوال ما یتعلق به من حیث تعیین ذلک و توقیته.
دانش تاریخ، آن است که در آن از زمان و حالات آن و احوال متعلق به زمان از حیث تعیین و توقیت (مرزبندی) بحث می شود.
مقریزی در معنای تاریخ گفته است:
التاریخ، الاخبار عما حدث فی العالم الماضی.
تاریخ، خبردادن است از آن چه در دنیای گذشته رخ داده است.
موضوع تاریخ، از نظر مورخان مسلمان، «انسان و زمان» است. سخاوی گوید: «و اما موضوع (التاریخ) فالانسان و الزمان.»
علمی بودن تاریخ تاریخ، روشمند و علمی است. میلیونها حقایق تاریخی را می توان نگاشت که هم غیر متخصص و هم متخصص تاریخ را یکسان قانع کند.
تفاوتی نمی کند اگر بگوییم، دو به اضافه دو، چهار می شود، یا اگر هیدروژن و اکسیژن، با کمیت خاص، در شرایط خاصی و به نسبت خاصی ترکیب شوند، آب پدید می آید. و یا بگوییم، در 13 اکتبر سال 1492 میلادی گروهی از دریانوردان به فرماندهی ناخدایی به نام کریستوف کلمم در جزیره ای که اکنون واتلنج نام دارد، فرود آمدند.
این حقیقت تاریخی از طریق تاریخ اسنادی که قابلیت تأیید و تصدیق دارد، آزمایش شده است و مورّخ در حقیقت وجود آن شکی ندارد، همان سان که غیر مورخ در آن شک نخواهد کرد.
وظیفه علم تاریخ، توصیف فعالیت های انسانی در طول زمان و تحلیل آن ها است.
با عنایت به این تعریف، مأموریت مورخ، چنین بیان می شود:
1. تعیین آن چه رخ داده و حادث شده است.
2. تعریف وقایع به شکل مسلسل.
3. تحلیل و تفسیر روابط بین این وقایع.
4. کشف قانونی علمی که با آن بتواند دریابد که این حوادث چگونه و چرا رخ داده اند.
بیش تر پژوهشگران تاریخ، تاریخ را دانشی از علوم اجتماعی می دانند. همین امر سبب شده است که پاره ای به ملاحظه این مسئولیت دشوار در علوم اجتماعی ـ که بر دوش تاریخ نهاده شده ـ از ورود بدان خودداری کنند و از پرداختن بدان تن بزنند. سخن اینان در این باره این است که مورخ را توان آن نیست تا تمام مظاهر تجربه های انسانی و اجتماعی را که در مجال تخصص های دیگر همکاران علوم اجتماعی است، بررسی کرده، در آن ابداء رأی کند.
تشابه و تفاوت تاریخ و جامعه شناسی
یکی از اندیشمندان علوم انسانی گفته است: «تاریخ، جامعه شناسی گذشته و جامعه شناسی، تاریخ عصر حاضر است».
شاید برای نزدیکی تاریخ و جامعه شناسی جمله ای استوار تر از این سخن جورج هورد نتوان مثال زد:
دانش جامعه شناسی به پژوهش در انسان و جامعه مطابق قواعد و مبانی علمی می پردازد. در این دانش، جامعه به مثابه یک کلیت واحد از حیث ثبات و تغییر مورد بررسی قرار گرفته و به انسان از حیث رابطه اش با جامعه نگریسته می شود.
از آن جا که هر دانشی از خانوادة علوم انسانی، جانبی از انسان و جامعه را کاوش می کند، جامعه شناسی نتایج و محصول کارکردها و روابط این جوانب را با همدیگر از یک سو و روابط این جوانب و انسان را از سوی دیگر پژوهش می کند.
از آن جا که تاریخ به طور دائم به عنوان عنصری از عناصر تکوین روح گرایش به جماعت و جامعه شناخته شده است، به نقل تالکوت پارسونز (Talcott parsons) در کتاب نظام های اجتماعی (The social systems) از ادوارد شیلز، دانش جامعه شناسی، به هم پیوند دهنده موضوعات مختلف اجتماعی در موضوعی واحد است. لذا جامعه شناسی، علمی متعدد الجوانب است که در درون خود جریان ها و موضع های متعددی جمع کرده است. این جریانها و موضوع ها را جز یک اثر قدیم تاریخی یا مجموعه ای از شخصیات تاریخی و یا مؤلفه های قدیمی به هم ربط نخواهد داد.
مورخان در بحث تاریخی به تغییرات اجتماعی توجه کافی کرده اند. از این رو، تاریخ در میدان و مجال جامعه شناسی، همراه جامعه شناس به پژوهش می پردازد، جز این که باید گفت، قصور مواد تاریخی مورد مطالعه مورخ در مدد رسانی به او و به کارگیری آن در محدوده های ویژه مظاهر تغییرات جامعه، مانند تغییرات سیاسی، نظامی و دینی، مورخان را از اهتمام در چارچوبهای عمومی جامعه باز داشته و ذهن و عمل آن ها را به جوامع گذشته معطوف کرده است.
نقطه اشتراک و اختلاف تاریخ و جامعه شناسی را می توان این گونه بیان داشت:
1. مقوله های تاریخ و جامعه شناسی هر دو از نوع پژوهش های تاریخی اند.
2. مادة پژوهشی ای که مورخ عرضه می کند، به جامعه شناس مدد می رساند.
3. مورخان آن چه را که در قدیم از مفاهیم و افکار عامه از فلسفه می گرفتند امروز از جامعه شناسی اخذ می کنند.
4. تاریخ جدید و جامعه شناسی جدید[1] هر دو از فلسفه تاریخ متأثرند، «مورخ» در تصور مراحل تاریخی و «جامعه شناس» در اندیشه نمود های تاریخی جامعه.
5. شیوه علمی مورخ و جامعه شناس در پژوهش نمود ها و نمونه های جامعه، یکی است.
تنها در وجه اختلاف این دو دانش باید گفت: مورخ به عملکرد بین شخصیت و نیروهای عام جامعه می پردازد، در حالی که جامعه شناس عنایت خاصی به خود نیروهای جامعه دارد.
ابزار جمع آوری اطلاعات تاریخی متد و ابزارهای جمع آوری اطلاعات تاریخی چیست؟ و چه راهی را برای یک محقق، جهت ورود به کار تحقیق در تاریخ پیشنهاد می کنید؟
در این جا باید در دو بخش، بحث کنیم، نخست این که مورخ کیست و چه شروطی باید داشته باشد، دوام، ابزارها و علومی که می تواند مورخ را در مأموریتش مدد رساند، کدامند.
قبل از ورود به بحث باید بین تاریخ نگار و یا وقایع نگار و مورخ فرق نهاد. ما را با وقایع نگارانی که برای سرگرمی یا از باب علاقه به تاریخ به ترجمه و تکرارتاریخ های گذشته برای آیندگان می پردازند کاری نیست. آن چه متعاقباً خواهد آمد دربارة ویژگی مورخ است که باید از ذکاء و هوش سرشار و زیرکی و خبرگی فوق العاده بهره مند باشد تا بتواند بر او نام مورخ نهاد.
ابتدا به طور عمومی اوصاف مورخ را بیان می کنیم و بعد از آن شرایط مورخ را از دید مورخان مسلمان ذکر خواهیم کرد.
ویژگی های مورخ از صفات مورخ، علاقه مندی به بحث، شکیبایی، اجتناب از حاشیه گرایی، پرداختن به مسائل عمده و غامض تاریخی، هموار کردن رنج سفر برای یافتن منابع و اسناد، معامله نکردن برای منفعت دنیوی و شخصی و رعایت امانت است. مورخ، امین مردم است، باید بداند که برای قرن ها و نسل های بعد تاریخ می نویسد. مورخ باید شجاع باشد و برای نگارش حقیقت تاریخی ملاحظه احدی را نکند. مورخ باید از ملکة نقد بهره مند باشد. از حبّ شهرت و خودنمایی برکنار باشد. دارای ذهنی منظم باشد و در تدوین تاریخ ترتیب و تسلسل را رعایت کند. به عصری یا نسلی یا کشوری یا شهری یا شخصی خود را وابسته و متحیّز نکند، بلکه باید بداند که او همیشه به منزله یک قاضی است. مورخ باید از احساس و ذوق و عاطفه و سماحت خلق و خیال بلند بهره ور باشد، تا بتواند ظرافتهای آراء اقوام و انگیزه های انسانی مطوی را در تاریخ بشناسد.
اوصاف مورخ از منظر مورخان مسلمان 1. عادل باشد.
2. در روایت به لفظ اعتماد کند نه به معنا (نقل به معنی نکند.)
3. نام سند روایت را ذکر کند.
4. به خصوصیات عصر و زندگی فردی که می خواهد درباره آن بنویسد، از نظر علمی و دینی و اوصاف دیگر آگاهی و اشراف کامل داشته باشد.
5. در تصور و تجسم عصر و نسل و فردی که می خواهد درباره آن بنویسد، (بدون افزودن و کاستن)، ماهر باشد.
6. هوی بر او چیره نشود تا در بیان تاریخ به انصاف نرود، بلکه باید بر نفس خود غلبه کرده باشد.
7. در شناخت مدلولات الفاظ و فرهنگ بیانی هر عصر ماهر باشد.
اکنون که شروط و اوصاف مورخ را شناختیم، لازم است از فرهنگ و دانشهایی که یک مورخ باید بدان متصف باشد، سخن به میان آوریم و پس از آن روش تحقیق در تاریخ را بیان کنیم.
علوم کمکی تاریخ آن کس که می خواهد در تاریخ صاحب نظر شود، باید بداند که وظیفه ای سخت دشوار بر عهده گرفته است. چون تاریخ در حوزه علوم انسانی است و با عنایت به تداخل و تشابه معارف انسانی در همدیگر، برای توفیق در عمل نیازمند به دانستن علومی در حوزه علوم انسانی و علوم پایه است.
دانشمندان از این علوم با عنوان علوم کمکی یا علوم مدد رسان، نام برده اند.
اینک این علوم به اختصار بیان می شود:
1. زبان، مورخ باید غیر از زبانهای رایج عصرخود که او مجبور است به بررسی آن آثار در آن زبانها بپردازد، زبان های قدیم و خاموش و ساکت را هم بر حسب اقتضای حوزه فعالیت خود بداند. مثلاً برای کسی که در تاریخ جاهلیت یا تاریخ اسلام یا تاریخ انبیا و یا تاریخ ادیان ابراهیمی ـ علیه السلام ـ کار می کند، دانستن یکی دو زبان از زبانهای سامی، مانند سریانی یا عبری، لازم است. دانستن زبان یونانی نیز چنین مورخی را کمک خواهد کرد.
2. فقه اللغه (Philology) برای شناخت مورخ نسبت به تغییرات در معانی لغات و فهم معانی نسبی یا مغایر یا متضاد لازم است.
3. دانش خط شناسی (Paleography)، شناخت خطوط و تطوّر و تحولی که در آن خطوط پدید آمده است، خطوط رمزی، دیوانی، کتیبه شناسی، طغرانویسی و آشنایی با خطوط مختلف برای مورخ سودمند است.
4. اسناد یا علم الوثائق (Diplomatics) نامه های رسمی، فرمان ها، قرار ها، معاهدات، موافقت نامه ها، مراسلات سیاسی و تجاری برای مورخ دارای اهمیت است. مهرها و خاتم ها (Sigilographie) با شکلها و جنسهای مختلف نیز در این مبحث مورد بررسی قرار می گیرد.
5. علائم ملی و دولتی (heraldry)، در این مبحث پرچمها، نشانها بر مهر ها و سلاح ها و لباس ها بررسی می شود. در این بحث علایم و نشان های هر طبقه از لشکری و کشوری شناخته می شود و مورخ را در فهم طبقات مردم و روابط بین دولت و ملت و کاربردهایی که این روابط را نشان می دهد، یاری می رساند.
6. سکه شناسی (Numismatics)، در این دانش، سکه ها و صورت ها و نقش هایی که بر روی آن ها است و سال ضرب و ارزش اقتصادی آن ها بررسی می شود. از طریق این بحث، مطالعة اساطیر، باور ها و ادیان هم انجام می شود.
7. جغرافیا، این دانش از علوم کمکی بسیار سودمند برای تاریخ است. زمین، نمایشگاه حدوث تاریخ است، و جغرافیا متولی مکانی این نمایشگاه، حوادث طبیعی، موانع جغرافیایی، آب و هوا و تأثیراتی که بر روی انسان دارد و حملات و هجمات از منظر آسیب شناسیهای تاریخی در عرصه علم جغرافیا است. مورخ بدون اطلاع از آن ها، شاید در تفسیر و تحلیل توفیق به دست نیاورد.
8. علم اقتصاد، این دانش مورخ را در فهم پدیده های تاریخی مدد رسان خواهد بود. ثروتهای طبیعی، تولید کشاورزی مبادلات تجاری، توزیع ثروت، تورم، کمبود مواد غذایی، برای مورخ قابل اعتناست؛ زیرا بسیاری از مسائل تاریخی و حوادث آن با مسائل اقتصادی مرتبط است.
9. ادبیات، ادبیات آئینه هر عصر است. عواطف، احساسات انسانی، آرزوها، همه در ادب منعکس می شود. و هیچ مورخی از شناخت این مقولات بی نیاز نیست.
10. هنر (معماری، نقاشی، عکاسی، میناکاری، تذهیب، موسیقی و...)، همانند ادبیات به منزله آئینه است که صورت های فرهنگ و تمدن را در آن می توان مشاهده کرد. مطالعة آثار هنری با اشکال گوناگون آن برای مورخ از ضروریات است.
11. جمعیت شناسی، تمرکزجمعیت، توزیع جمعیت بر حسب عمر و جنس، میانگین عمر، تحرکات جمعیتی، هجرت ها و انتقالات، موضوع بحث جمعیت شناسی است که این امور برای فهم تاریخ هر عصر و بیان تحرکات هر نسل لازم است.
12. جامعه شناسی، استفاده از دستاوردهای این علم نیاز به توضیح ندارد.
13. باستان شناسی،
14. سنگ نبشته ها،
15. انساب،
16. زمین شناسی،
روش تحقیق در تاریخ روش تحقیق در تاریخ، مراحلی است که پژوهشگر تاریخ آن را پی می گیرد تا بتواند از خلال آن حقیقت تاریخی را در حد توان کشف کند و آن را به طور خاص به جامعة مورخان و به طور عام به خوانندگان عرضه کند.
مورخ در پژوهش تاریخ، وقایع و حوادث همانند را در پیش روی خود نخواهد یافت. او با آثار بر جای مانده از انسان، مانند، سنگ نبشته ها، صنایع، هنر و نقوش سر و کار دارد که در لابلای خود اسرار نهفتة حوادث را در برگرفته اند. در این جا هنر مورخ شبیه قابله و معلم است که اولی نوزاد را به دنیا می آورد و دومی کودک را نوشتن می آموزد. او باید سکوت این اشیا را که از دید او همه اسناد است، بشکند و آن را به سخن آورد تا خفایا و زوایای ناگفته را برای بشریت کشف کند.
مورخ در این حال و در طی پژوهش هیچ گاه نباید در مواجهه با مبالغه ها و بزرگداشتهای عاطفی و غیر حقیقی دچار گمراهی شود. شعارها، یادبود ها، مجسمه ها، طاق نصرتها، هیچ کدام بیانگر واقعیت تاریخی نیست. مثلاً طاق نصرتهای ناپلئون در آلمان، هیچ گاه نباید این امر را که عوام از آن در می یابند به مورخ القا کند که ناپلئون حاکم و رئیس اروپا بوده است و نیز نباید مجسمه مردی که شیر را می کشد و یا مردی که اژدها را می کشد، برای مورخ حقیقت پنداشته شود، بلکه مورخ باید غالباً وجه عکس را باور کند که غالباً شیر و اژدها آدم را می کشند و اگر خلاف آن واقع شود، نادر است و استثنا؛ زیرا اگر شیر می توانست مجسمه بسازد حتماً مجسمه های بی شماری از قتل آدمیان بدست خود را در جهان بر می افراشت.
همین سان، اسناد جعلی یا تبلیغی یا شهرت خواهی و افزون طلبی را باید با روح احتیاط و حذر، نقد و بررسی کند و ریشه ورود چنین افکار و اسباب بروز چنین شیوه ها را باید در همان عصر و در میان همان نسل کاوش کند.
مورخ باید در صحت اسناد دقت کند و تا حصول اطمینان از بهره گیری از آن اسناد، خودداری ورزد.
ارزش تحقیقات تاریخی به قدرت اجتهاد و استنباط مورخ و نحوة تنظیم و تفسیر و تدوین آن ها است. مانعی ندارد که محققان تاریخ در تحلیل و تفسیر حوادث تاریخی به یک نتیجه نرسیده باشند. مهم آن است که در روش پژوهش، راه علمی را طی کرده باشند.
مسئلة دیگری که در صورت رعایت آن ارزش تحقیقات تاریخی بیشتر نمایان می شود، اجتناب از هوی و تطبیق تاریخ با ظرف واقع و مناسب عصر خود است. از این رو، مورخ باید از تأثرات عصری بر حذر باشد. مثلاً کسانی که متأثر از روح عصر جنگ های صلیبی یا انقلاب صنعتی اروپا و یا انقلاب فرانسه یا پیدایش دموکراسی و یا سوسیالیسم هستند، نمی توانند مورخ باشند، چون هر حادثه و واقعة تاریخی را با تأثر عصری خود بررسی می کنند و در داوری یا نتیجه گیری از اصول علمی خارج می شوند.
در بیان آخر می گوییم، ارزش تحقیقات تاریخی به فرهنگ جامع مورخ، تسلط مورخ به روش پژوهش تاریخ، استعداد شخصی و ملکات علمی و ذکاء و هوش سرشار و متانت و امانتداری و تدیّن او مربوط می شود.
به نظر این جانب عنصر دین برای مورخ از همه حیاتی تر است؛ زیرا که مورخ با اعراض و حیثیات مردم سر و کار دارد.
تفاوت علم تاریخ، تاریخ تحلیلی و فلسفة تاریخ ما در گذشته معانی کلمه تاریخ را بر شمردیم. علم تاریخ یا بهتر بگوییم علم التاریخ، به بررسی نحوة پدید آمدن اصطلاح تاریخ و مکاتب تاریخ نگاری می پردازد. و تطور آن را بر اساس شعبه های مکتوب، مانند مغازی، سیره، مقاتل، فتوح، مقاسم، تراجم و... پژوهش می کند. در واقع علم التاریخ، روش شناسی تاریخ است.
علوم دیگری از این علم پدید آمده اند که هر یک وظیفه ای در روش شناسی تاریخ بر عهده گرفته اند. مانند «مصطلح التاریخ» که به بررسی تاریخ «درایه و روایة» می پردازد و می توان آن را نقد التاریخ هم نام داد.
«فلسفة التاریخ» در این دانش به بحث دربارة نظریات عالی و اسباب ماورایی و جریانات فرودین تاریخ به اعتبار موضوعاتی حقیقی پرداخته می شود. نظریات عام و اساسی مفاهیم کلی مورخان، و مکاتب تاریخی مورخانی که در آن به بررسی مسائل تاریخی، مانند تعلیل حوادث و مفهوم تقدّم می پردازند، در حوزه این دانش است.
«فقه التاریخ»، در این دانش مورخان با نظر واسع و فطانت در فهم و تبحّر در تاریخ با مقارنه های لطیف و استخراجهای هوشمندانه، نکاتی از تاریخ را باز می گشایند که دیگران را توان چنین کاری نیست. ما اینان، را فقهای تاریخ و استنباطهای تاریخی آن ها را فقه التاریخ می نامیم. به عنوان مثال قولی از یکی از سرآمدان این رشته، آرنولد توین بی، ذکر می شود:
«تمدنهای غربی با عنایت به طبیعت، اهداف و روح حاکم بر آن، به ناچار فساد انسان را در پی خواهد آورد؛ زیرا تمدن ما، زمین و محیط زیست را ویران و هوا را مسموم می کند، و انسان را از عناصر اصلی امکانات عظیم خود، یعنی آزادی و سلامت زندگی و صحت بدن و صفای نفس و حسن نیت محروم می کند.»
توین بی از دید ما یک فقیه تاریخ است که با هوشمندی تمام، ظرافتهایی را درک می کند و پرده هایی را از تاریخ بر می گیرد که برای دیگر مورخان ناشناخته است.
اما «تاریخ تحلیلی»، همان توصیف کار تاریخ است که گاه ما با اوصافی مانند تحلیلی سیاسی یا اجتماعی، آن را از تاریخ عادی جدا می کنیم.
در تاریخ تحلیلی، مورخ به تفسیر و تبیین و بیان اسباب و علل تاریخ می پردازد. البته ما در تعریف تاریخ بیان کردیم که معنای تاریخ جدید که در حوزة علوم اجتماعی قرار دارد، همین است و دیگر نیازی به افزودن کلمه تحلیل نیست ولی چون معمول روزگار ما نگارش تاریخ بر اساس وقایع است، ذکر کلمه تحلیل برای جداسازی این تاریخ از آن گونه نگارش ها است.
باید افزود: تاریخ به معنای جدید و بر حسب اعتقاد ما جز تحلیل و تفسیر و تبیین رخدادها نیست و ما غیر از این تعریف را در حوزه تاریخ نمی شناسیم.
خلأهای موجود در تدوین تاریخ اسلام خلأ های موجود در تدوین تاریخ اسلام چیست؟ و رسالت حوزه های علمیه در این زمینه چیست؟
اسلام از میان ادیان ابراهیمی، سیاسی ترین دین و دارای اجتماعی ترین برنامه هاست. از سوی دیگر از همان آغاز، پس از پیامبر گرامی خدا ـ صلّی الله علیه و اله و سلّم ـ، مشکلاتی بر سر هدایت و مدیریت اسلام پدید آمد که به سبب وجود دست های پشت پرده عملاً تفرقه در میان صفوف امت اسلام افتاد و پس از آن حاکمیت و سلطه و همسویان و هواخواهان آن بر سر تفسیر و تقریر سنت رسول خدا ـ صلّی الله علیه و اله و سلّم ـ روی به سیره و در نتیجه تاریخ آوردند تا با استناد فعل و قول و تقریر آن بزرگوار، هم حاکمیت خود را استوار کنند و هم بدان مشروعیت بخشند. جریان مخالف سلطه یا اقلیت نیز با استناد به سیره پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ سعی خود را در بیان حقایق تاریخ و تفسیر آن بر مرام نبوی ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ به کار گرفت.
در نتیجه غیر از کتاب خدا ـ البته به استثنای اختلاف های موجود در فهم و تفسیر آن ـ سنت نبوی ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ محل اختلاف و نزاع گردید، و دو اندیشه و دو بینش و دو فهم و دریافت از اسلام رایج گردید. عده ای تمسک به کتاب خدا و بیان سیره نبوی ـ صلّی الله علیه و آله و سلم ـ را بر حسب درک و دریافت خویش وجهة همت خود کردند. و عده ای نیز کتاب خدا را با عترت نبوی ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ که همان استمرار سیرهی صحیح نبوی ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ است، ملاک فهم و درک دین کردند و به ثقلین چنگ آویختند.
شاید در هیچ یک از علوم اسلامی مانند تاریخ اسلام ما چهرة این دو درک و تظاهر این دو فهم و برداشت را مشاهده نکنیم.
گرچه در قرون بعد بخشهایی از این مأموریت که بر دوش تاریخ بود به عهدة حدیث و کلام و فرق و مذاهب سپرده شد، ولی باید اذعان کرد که سرچشمه اصلی هم چنان تاریخ است.
به تبع ایجاد این مسائل، مکاتب فکری در حوزة تاریخ نگاری به وجود آمد که هر مکتب خود بیانگر خصوصیات علمی نگارش و نگرش منحصر به خود بود.
مکاتب عمده تاریخ نگاری عبارت بودند از: مکتب تاریخ نگاری حجاز (مدینه)، مکتب تاریخ نگاری عراق (بصره)، مکتب تاریخ نگاری شام، مکتب تاریخ نگاری یمن و مکتب تاریخ نگاری فارس (ایران).
در پی نشاط و حرکت مکاتب تصنیفات و تألیفات فراوان که حاصل اقوال و آراء سران مکاتب بود، توسط شاگردان آن ها پا در عرصه تاریخ نهاد که بی اغراق باید گفت، تا کنون در میان علوم اسلامی، هیچ یک در این ویژگی به پای تاریخ نمی رسند. تا کنون بیش از پنج هزار مورخ و دوازده هزار عنوان تاریخی در عالم اسلام شناخته شده است که این خود حجم عظیمی از میراث درخشان اسلامی را در بر می گیرد.
با توجه به آن چه بیان شد، تدوین تاریخ صحیح و علمی اسلام، متضمن شناسایی و بازیافت تمام این مصنفات بر حسب خصوصیات نگرشی هر مکتب است. روشن است که این خود کاری عظیم، و از عهده فرد خارج است.
بنده معتقدم گام اساسی را در این راه عظیم، حوزه علمیه می تواند بر دارد، چه کارهای بزرگ را از بزرگان باید خواست. حوزه همان گونه که تا کنون در فقه و کلام و حدیث و فلسفه اسلامی خوش درخشیده است، در این کار نیز اگر متوغل شود و از سر جدّ بخواهد، می تواند؛ زیرا ورود در تاریخ اسلام بدون تبحّر و تسلط بر دیگر علوم اسلامی، کاری بی توفیق است، و من یک بار دیگر ضمن استدعا از محضر اساتید حوزه برای اهتمام به چنین کاری که بی شک موعد دست زدن بدان فرا رسیده است، همان سخن اندیشمند، نویسنده و مورخ نامدار جهان اسلام مرحوم استاد عباس محمود العقاد مصری را در عراق به هنگام زیارت آن عالم بزرگ، تکرار می کنم و بر آن اصرار دارم که: (عندکم اللُّباب...)
[1]. منظور از جدید کاربرد آن در مقابل مکتب مورخان قدیم و مکتب جامعه شناسان قدیم است.