نکاتی راجع به عمر در نهج البلاغه
1. عمر مقدر شده!
اعلم یقینا انک لن تبلغ املک، و لن تعدو اجلک و انک فی سبیل من کان قبلک. (نامه 31)
یقین بدان که هرگز به آرزویت نمی رسی و هرگز بیش از اجلت عمر نمی کنی و تو همان راهی را می پویی که پیشینیانت پیمودند.
2. غنیمت شمردن عمر
قرنت الهیبة بالخیبة، والحیا بالحرمان، والفرضه تمر مر السحاب، فانتهزوا فرص الخیر. (حکمت 21)
هیبت، قرین نومیدی است و کم رویی قرین محرومیت و بی نصیبی، و فرصت به شتاب ابر می گذرد، پس فرصت های شایسته را مغتنم شمارید.
3. گذشت عمر
ما اسرع الساعات فی الیوم، و اسرع الایام فی الشهر، و اسرع الشهور فی السنة، و اسرع السنین فی العمر!. (خطبه 188)
چه زود می گذرد ساعات روز و روزهای ماه و ماه های سال و سال های عمر!.
4. کوتاه شدن عمر
لا یعمر معمر منکم، یوما من عمره، الا بهدم آخر من اجله. (خطبه 145)
عمر هیچ کس از شما اضافه نشود مگر با نابودی روزی از مدت زندگی اش.
5. مغتنم شمردن فرصت عمر
اضاعد الفرصة غصة. (حکمت 118)
از دست دادن فرصت، غصه (و گلوگیری) است.
6. مدت عمر
العمر الذی اعذر الله فیه الی ابن آدم ستون سنة. (حکمت 326)
مدت عمری که خداوند در آن عذر آدمی را می پذیرد، شصت سال است.
7. هدر دادن عمر
إین الذین عمروا فنعموا، و علموا ففهموا، إنظروا فلهوا، و سلموا فنسوا! إمهوا طویلا، و منحوا جمیلا!؟. (خطبه 83)
کجایند کسانی که خداوند عمرشان داد و درناز و نعمت زیستند و علم آموخته
شدند و فهم و دانایی یافتند و مهلت داده شدند و بهغفلت گذارندند و سلامتی
داده شدند و فراموش کردن! مهلت زیادی به آنها داده شد و احسان و نیکویی
دیدند؟.
8. عمر هر چیز
ان لکل شی ء مدة و اجلاً. (خطبه 190)
هر چیزی را مدتی است و پایانی.
9. حجت عمر
فیالها حسرة علی کل ذی غفلة ان یکون عمره علیه حجة، و ان تودیه ایامه الی الشقوة!. (خطبه 64)
دریغا بر غافلی که عمرش بر او حجت باشد و دوران زندگانی اش اورا به سوی بدبختی براند.