پند و عبرت از دیدگاه نهج البلاغه
1. عبرت از گذشتگان
اتعظوا بمن کان قبلکم ، قبل ان یتعظ بکم من بعد کم. (خطبه 32)
از آنان که پیش از شما در گذشته اند، پند بگیرید، پیش از آن که پس از شما خواهند آمد از شما پند گیرند.
2. عبرت از پیشینیان
اعتبروا بحال ولد اسماعیل و بنی اسحاق و بنی اسرائیل علیه السلام فما اشد اعتدال الاحوال، و اقرب اشتباه الامثال. (خطبه 192)
تجربه و عبرت بیاندوزید از حال فرزندان اسماعیل و اسحاق و اسراییل علیه
السلام که احوال شما به احوال آنان سخت متناسب است و چه شبیه به یکدیگر است
مثل ها (امثال صفات شما با آنان).
3. از دیده عبر کن هان !
انما ینظر المومن من الی الدنیا بعین الاعتبار. (حکمت 367)
مومن در این جهان (به همه چیز) با دیده عبرت نظر می کند.
4. نصیحت کننده ای عالی
الا عتبار منذر ناصح. (حکمت 365)
عبرت گرفتن (از حوادث) ترساننده بسیار ناصحی است.
5. عبرت بگیرید!
اعتبروا بما اصاب الامم المستکبرین من قبلکم من باس الله و صولاته، و وقائعه و مثلاته. (خطبه 192)
عبرت بگیرید و تجربه بیاندوزید از آنچه که پیش از شما متکبران امت ها را
گرفتار ساخت، از غضب خداوندی و حملات و عذاب ها و کیفرهای سخت او.
6. چشم بینا و گوش شنوا داشته باشید!
لقد بصرتم ان ابصرتم، و اسمعتم ان سمعتم. (خطبه 20)
اگر شما می خواستید دیده بگشایید و واقعیات را ببینید وسایل بینایی در
اختیار شما گذاشته شده است و اگر می خواستید گوش باز کنید و واقعیات را
بشنوید، شنیدنی هایی که واقعیات را با گوش شما آشنا بسازد طنین انداز گشته
است.
7. گردن در گرو سخن
ذمتی بما اقول رهینة و انا به زعیم. ان من صرحت له العبر عما بین یدیه من المثلات حجزته التقوی عن تقحم الشبهات. (خطبه 16).
ذمه و پیمان من در گرو آن چیزی است که می گویم و من صدق گفتار و حق بودن آن
را بر عهده می گیرم، همانا کسی که امور عبرت آور و پندآموز از قبیل عقوبت
ها و کیفرهایی که به مردمانی که در برابر روی او قرار داشته اند فرود آمده و
در نتیجه آن به خاک مذلت نشسته اند (این امور) برای او روشن ساخته باشد که
ان عقوبت ها و کیفرها در نتیجه ستمگری و ارتکاب اعمال زشت بوده روح
پرهیزگاری (که در اثر عبرت آموزی در وی پدید می آید) از هجوم آوردن امور
شبهه ناک به طرف او جلوگیری می کند.
8. مواعظ امیر
فی ذم اصحابه: اتلو علیکم الحکم فتفرون منها، و اعظکم بالموعظة البالغة
فتقرقون عنها، و احثکم علی جهاد اهل البغی فما آتی علی اخر قولی حتی اراکم
متفرقین ایادی سبا ترجعون الی مجالسکم. (خطبه 97)
درباره اصحاب خود فرمودند: حکمت ها را برای شما می خوانم از آنها می
گریزید! و با پند رسا شما را موعظه می نمایم (بدون این که در شما تاثیر
کند) هر یک راه خود را می گیرید و پراکنده می شوید و شما را برای جهاد با
طغیانگران تحریک می کنم، شما را می بینم که سخنم به پایان نرسیده، مانند
فرزندان سبا پراکنده می شوید و به مجالس خود بر می گردید.
9. سودمندترین داستان
تدبروا احوال الماضین من المومنین قبلکم، کیف کانوا فی حال التمحیص و البلا
... فانظروا کیف کانوا حیث کانت الاملا مجتمعة، و الاهوا موتلقة ...
فانظروا الی ما صاروا الیه فی آخر اموارهم حین وقعت الفرقة، و تشتتت
الالفة، و اختلفت الکلمة و الافئدة و تشعبوا مختلفین، و تقرموا متحازبین،
قد خلع الله عنهم لباس کرامته، و سلبهم غضارة نعمته و بقی قصص اخبارهم فیکم
عبرا للمعتبرین. (خطبه 192)
بیاندیشید در حالات مردمان با ایمان که پیش از شما از این دنیا گذشته اند
که چگونه زندگی را در حال تصیفه و ابتلا سپری کردند، پس بنگرید و به وضع
آنان تا آنگاه که مردمشان اجتماع داشتند و تمایلاتشان با هم بود. حال
بنگرید به سرنوشت آنان در آخرکارشان. در آن هنگام که جدایی میان آنان افتاد
و انس و الفت به پراکندگی تبدیل گشت و اختلاف کلمه و اختلاف دل ها وارد
جمع آنان گشت و در نتیجه به تیره های مختلف تقسیم شدند و در حال ستیزه گری
با یکدیگر پراکنده شدند، خداوند لباس کرامتش را از پیکرشان بیرون آورد و
طروات و فراوانی نعمتش را از آنان سلب نمود. حال داستان های اخبار آنان در
میان شما برای عبرت گیری انسان های پندآموز مانده است.
10. رحمت خدا بر عبرت گیران
رحم الله امرا تفکر فاعتبر، و اعتبر فابصر. (خطبه 103)
رحمت خدا بر آن کس که اندیشید و عبرت آموخت و پند گرفت و بینش یافت.
11. عبرت گرفتن از گذشتگان
ان لکم فی القرون السالفة لعبرة! این العمالقمه و ابناه العمالقة! این
الفراعنة و ابنا الفراعنة! این اصحاب مدائن الرس الذین قتلوا النبیین، و
اطفاوا سنن المرسلین، و احیوا سنن الجبارین!. (خطبه 182)
ای مردم! عبرت گیری و تجربه از قرون گذشته بر شما است کجا رفتند عمالقه و
فرزندان عمالقه! کجا هستند گردانندگان شهرهای رس که پیامبران را کشتند و
سنت های پیامبران را خاموش و بدعت های جباران را زنده ساختند.
12. عالم بی عمل
لا تکن ممن یرجو الاخرة بغیر العمل ... یصف العبرة و لا یعتبر، و یبالغ فی الموعظُة و لا یتعظ. (حکمت 150)
از کسانی مباش که بدون کار، به آخرت چشم امید دوخته است . عبرت ها را بیان
می کند، اما خود از آن ها درس نمی گیرد، در اندرز دادن به دیگران می کوشد،
لیکن خود پند نمی آموزد.
13. عبرت ها بسیار، عبرت گرفتن اندک
ما اکثر العبر و اقل الاعتبار!. (حکمت 297)
چه فراوان است وسایل عبرت گرفتن و چه اندک است بهره برداری از این وسایل برای عبرت گیری.
14. عبرت از گذشته
من کتابه الی الحارث الهمدانی - : صدق بما سلف من الحق، و اعتبر بما مضی من
الدنیا ما بقی منها؛ فان بعضها یشبه بعضا، و آخرها لاحق باولها! و کلها
حائل مفارق. (نامه 69)
در نامه ای امام علیه السلام به حارث همدانی فرمودند: آنچه را قرآن از
حوادث گذشته بیان داشته بپذیر و از گذشته ها برای آینده پند بگیر، زیرا
دنیا (از نظر حوادث) گذشته و آینده، این گوشه و آن گوشه آن مثل هم است و
پایان آن در ردیف گذشته ها در جریان است و همه دنیا در حال انتقال و جدایی
است.
15. رابطه حکمت و عبرت
من تبینت له الحکمة عرف العبرة، و من عرف العبرة فکانما کان فی الاولین. (حکمت 31)
هر کس حکمت بر او ظاهر شود، عبرت را شناسد، و هر کس عبرت را شناسد، گویی از اولین روزگاران تاکنون بوده است.
16. عبرت گرفتن از گذشته
لو اعتبرت بما مضی حفظت ما بقی. (نامه 49)
امام علیه السلام در نامه ای خطاب به معاویه فرمود: اگر از حوادث گذشته پند
گرفته بودی، نسبت به آن چه باقی مانده است خود را حفظ می کردی.
17. درس گرفتن از عبرت ها
اتعظوا عباد الله بالعبر النوافع، و اعتبروا بالای السواطع، و ازدجروا بالنذر البوالغ. (خطبه 85)
ای بندگان خدا! از عبرت های نافع پند بگیرید و از آیات روشن الهی عبرت
بیاندوزید و تهدیدهای رسا و بالغ ممنوعیت (از پلیدی ها) را بپذیرید.
18. امام مایه عبرت
قبل شهادته علیه السلام سبیل الوصیتة - : انا بالامس صاحبکم، و انا الیوم عبرةُ لکم، و غدا مفارقکم!. (نامه 23)
امام علیه السلام پیش از شهادتش در بستر چنین فرمود: من دیروز در میان شما بودم و امروز مایه پند شما و فردا از میان شما خواهم رفت.
19. آسایش در همسایگی خداوند
ایها الناس! انه من استنصح الله وفق، و من اتخذ قوله دلیلا هدی (للتی هی اقوم) فان جار الله آمن، و عدوه خائف. (خطبه 147)
ای مردم! کسی که از خدا پند و خیر خویش را مسالت نماید، موفق گردد و هر کسی
که کلام خدا را برای خود راهنما اتخاذ کند، به آن طریقه ای که محکم تر و
راست تر است هدایت شود؛ زیرا کسی که به همسایگی خدا نایل گردد در امن و
آسایش غوطه ور شود و کسی که با او از در خصومت درآید ترسان و هراسناک گردد.
20. پند از جدایی
اعتبروا بنزولکم منازل من کان قبلکم، و انقطاعکم عن اوصل اخوانکم. (خطبه 117)
عبرت بگیرید از این که در منزلگاه های اقوام و ملل پیش از خود فرود آمده
اید و منزل کرده اید و عبرت بگیرید از این که از نزدیک ترین برادران خود
منقطع خواهید گشت.
21. پند از حوادث
ان من صرحت له العبر عما بین یدیه من المثلات حجزته التقوی عن تقحم الشبهات. (خطبه 16)
کسی که از حوادث و پیامدهای بد آن خوب پند و نصیحت گیرد، تقوا و پرهیزگاری او ا از فرو رفتن در کارهای گنگ و مبهم باز می دارد.
22. عبرت از آرامش ابدی
قبل شهادته علیه السلام - : لیعظکم هدوی، و خفوت اطراقی، و سکون اطرافی،
فانه اوعظ للمعتبرین من المنطق البلیغ و القول المسموع. (خطبه 149)
قبل از شهادتشان فرمودند: باشد که آرامش (ابدی) و از حرکت افتادن چشمان و
سکون اعضای بدنم پندی برای شما باشد، زیرا موعظه این آرامش و بی اراده
افتادن برای کسانی که بخواهند عبرت بگیرند از سخن و منطق رسا و گفتار
شنیدنی مؤثرتر است.
23. پذیرفتن پند
اتعظوا بالعبر، و اعتبروا بالغیر، و انتفعوا بالنذر. (خطبه 157)
پند پنددهندگان را بپذیرید و از دگرگونی های روزگار اندرز گیرید و از ترسانندگان قیامت بهره یاب باشید.
24. فروغ واعظ
ایها الناس! استصبحوا من شعلة مصباح واعظ متعظ، و امتاحوا من صفو عین قد روقت من الکدر. (خطبه 105)
ای مردم! از شعله چراغ و اعظی که خود وعظش را پذیرفته است فروغ بگیرید و از آب زلال چشمه ای بکشید که از تیرگی تصفیه شده باشد.@#@
25. پند خداوندی
ان الله سبحانه لم یعظ احدا بمثل هذا القرآن. (خطبه 176)
قطعی است که خداوند سبحان هیچ کسی را پندی مانند مواعظی که در قرآن آورده نداده است.
26. هر مثلی دلیلی است
اعقل ذلک فان المثل دلیل علی شبهه. (خطبه 153)
تعقل کن این پند را؛ زیرا هر مثلی دلیلی است برای مثل و شبیه خود.
27. پند از عاقبت زندگی دیگران
اتعظوا فیها (ای فی الدنیا) بالذین قالوا: (من اشد منا قوة). حملوا الی
قبور هم فلا یدعون رکبانا، و انزلوا الاجداث فلا یدعون ضیفاناً. (خطبه 111)
پند بگیرید از (عاقبت زندگی) آنان که گفتند: (کیست از ما نیرومندتر) آنان
به گورهای خود برده شدند، بدون این که در حالت سواری دعوت شوند و به قبرها
فرود آمدند، بدون این که مهمان خوانده شوند.
28. سنجیدن نفس ها
اعلموا! انه من لم یعن علی نفسه حتی یکون له منها واعظ و زاجر؛ لم یکن له من غیرها لا زاجر و لا واعظ. (خطبه 90)
بدانید هر کسی که به خود اهمیتی ندهد (یا به خود یاری نکند) که از نفس
خود واعظ و مانعی (از آلودگی ها) داشته باشد، برای او از غیر نفسش نه مانعی
خواهد بود و نه پند دهنده ای.
29. نافرمانی و حسرت
ان معصیة الناصح الشفیق العالم المجرب تورث الحسرة، و تعقب الندامة. (خطبه 35)
نافرمانی از دستور، پند دهنده مهربان و دانشمند باتجربه، باعث حسرت می شود و پیشیمانی به دنبال دارد.
30. نفع از تجارت
من لم ینفعه الله بالبلا و التجارب لم ینتفع بشیء من العظة، و اتاه التقصیر من امامه حتی یعرف ما انکر، و ینکر ما عرف. (خطبه 176)
کسی که خداوند به وسیله آزمایش و تجارب، نفعی به او نرساند، از هیچ اندرزی
سود نمی برد و نتیجه تقصیر او از پیش رویش برآید تا بشناسد آنچه را که
انکار کرده بود و انکار کند آنچه را که شناخته بود.
31. نگرش مؤ من به دنیا
انما ینظر المؤمن الی الدنیا بعین الاعتبار، و یقتات منها ببطن الاضطرار، و یسمع فیها باذن المقت و الابغاض. (حکمت 367)
مؤمن به دنیا تنها به دیده عبرت می نگرد و از روی ناچاری از آن قوت خود را بر می گیرد و با گوش خشم و نفرت به آن گوش می دهد.
32. تعلیم خردمند
فی وصیته لابنه الحسن علیه السلام - : لا تکونن ممن لا تنفعه العظة الا اذا
بالغت فی ایلامه، فان العاقل یتعظ بالاداب، و البهائم لا تتعظ الا بالضرب.
(نامه 31)
در وصیت به پسرش حسن بن علی علیه السلام می فرمایند: هرگز از آن مردم مباش
که پند به او سودی نمی دهد، مگر این که او را شدیدا به درد بیارود؛ زیرا
خردمند با تعلیم و تربیت های سازنده پند می گیرد، در صورتی که حیوانات با
زدن پند می پذیرند.
33. پند گوی پندناپذیر
لا تکن ممن ... یبالغ فی الموعظه و لا یتعظ؛ فهو بالقول مدل، و من العمل
مقل، ینافس فیما یفنی، و یسامح فیما یبقی، یری الغنم مغرما و الغرم مغنماً.
(حکمت 150)
از مردمی مباش که در پند دادن به مردم زیاده روی می کند، ولی خود پندی را
نمی پذیرد او در گفتار بسیار گو و در عمل اندک کردار است. درباره آنچه که
فانی است به رقابت می پردازد و درباره آنچه پایدار است سهل انگار است،
غنیمت را ضرر و ضرر را غنیمت حساب می کند.
34. پرده غرور
بینکم و بن الموعظة حجاب من الغرة. (حکمت 282)
میان شما و موعظه پرده ای است از غروز و غفلت.
35. ناشنوای حقیقی
دعیتم الی الامر الواضح. فلا یصم عن ذلک الا اصم، و لا یعمی عن ذلک الا اعمی. (خطبه 176)
شما به یک امر روشن دعوت شده اید، پس ناشنوای حقیقی کسی است که ان نصایح را
نشنود و نابینای واقعی کسی است که خود را از بینایی به آن حقایق تجربه شده
و نصایح محروم بسازد.
36. زنده کنندة قلب
فی وصیته علیه السلام لابنه و هو یعظه -: احی قلبک بالموعظة. (نامه 31)
در وصیت به فرزندش (حسن بن علی علیه السلام) او را موعظه می کند، قلبت را با موعظه زنده بدار!
37. پند با مردم
انتفعوا ببیان الله، و اتعظوا بمواعظ الله، و اقبلوا نصیحة الله. (خطبه 176)
از بیان خداوندی بهره بردارید و مواعظ الهی را قبول کنید و خیر خواهی مقام ربوبی را بپذیرید.
38. ناصح دلسوز
الاعتبار منذر ناصح. (حکمت 365)
پند گرفتن، بیم دهنده ای دلسوز است.
39. دیده عبرت
ان من صرحت له العبر عما بین یدیه من المثلات حجزته التقوی عن تقحم الشبهات. (خطبه 16)
کسی که از زبان حوادث و مصیبت ها خوب پند بگیرد، پرهیزگاری او را از فرو رفتن در کارهای مبهم باز می دارد.
40. موفقیت و تجربه
من التوفیق حفظ التحربة. (حکمت 211)
نگهداری تجربه بخشی از موفقیت است.
41. پند از تجربه ها
من لم ینفعه الله بالبلا و التجارب لم ینتفع بشیء من العظة. (خطبه 176)
آن که از گرفتاری ها و تجربه هایش سود نبرد از هیچ پندی سود نخواهد برد.
42. بهره مندی از تجربه
فان الشقی من حرم نفع ما اوتی من العقل و التجربة. (نامه 78)
بدبخت کسی است که از عقل و تجربه ای که نصیب او شده محروم ماند.
43. زبان بسته بهتر که گویا به شر
الکلام فی و ثاقک ما لم تتکم به؛ فاذا تکلمت به صرت وثاقه، فاخزن لسانک کما
تخزن ذهبک و ورقک: فرب کلمة سلبت نعمة وجلبت نقمة. (حکمت 381)
سخن در گرو (در بند) توست، مادامی که آن را نگفته باشی، وقتی که آن سخن را
ابراز کردی، تو در گرو آن خواهی بود. پس زبانت را محفوظ بدار، همان گونه که
طلا و نقره ات را؛ زیرا چه بسا سخنی که نعمتی را سلب کند و نقمتی را جلب
نماید.
44. خیر خواه واقعی
ربما نصح غیر الناصح، و غش المستنصح. (نامه 31)
بسا نصیحت گری که ناصح نیست و خیانت کند کسی که خیر خواه تلقی شده است.
45. جایگاه تذکر و پندگیری
إن الدنیا... دار موعظة لمن اتعظ بها ... ذکرتهم الدنیا فتذکروا، وحدثتهم فصدقوا، و وعظتهم فاتعظوا. (حکمت 131)
همانا دنیا جایگاه پندگیری است، برای کسی که از آن نصیحت پذیرفت، دنیا تذکر
داد، آنان نیز پزیرفتند و سخن گفت ، تصدیقش کردند و پند داد، آنان قبول
کردند.
46. نگاه مؤ من به دنیا
ینظر المومن الی الدنیا بعین الاعتبار، و یقتات منها ببطن الاضطرار. (حکمت 367)
انسان با ایمان به این دنیا به چشم عبرت و تجربه می نگرد و از توشه به اندازه سیر شدن شکم یک مضطر بهره مند می گردد.
47. بهترین تجربه ها
العقل حفظ التجارب، و خیر ما جربت ما وعظک. (نامه 31)
عقل، نگهداری تجربه ها است. بهترین تجربه ها آن است که به تو پند دهد.
48. آینه عبرت
من ابصر بها بصرته، و من ابصر الیها اعمته. (خطبه 82)
هر که به وسیله دنیا نگاه کند (و ان را آینه عبرت سازد) دنیا بینا بینش
گرداند و هر که به دنیا بنگرد (و جز آن نبیند) دنیا کورش سازد (و ورای آن
را نبیند).
49. صدق گفتار دنیا
حقا اقول: ما الدنیا غرتک، و لکن بها اغتررت، و لقد کاشفتک العظات، و آذنتک
علی سوا، و لهی بما تعدک من نزول البلا بجسمک و انقص فی قوتک، اصدق و اوفی
من ان تکذبک، او تغرک. (خطبه 223)
به حق می گویم، دنیا تو را فریب نداد، بلکه تو فریفته آن شدی، دنیا (مایه
های) پند و عبرت را بر تو آشکار ساخت و عادلانه و منصفانه تو را آگاه و در
وعده هایی که به تو می دهد، از قبیل بلای جسمانی و کم شدن نیرو و توانایی
تو راستگوتر است و با وفادارتر از ان که به تو دروغ بگوید یا فریبت دهد.
50. سفارش امام علیه السلام به فرزندش
(قال فی وصیته لابنه الحسن علیه السلام) و امحض اخاک النصیحة، حسنة کانت او قبیحة. (نامه 31)
(در وصیت به فرزندش امام حسن علیه السلام فرمود): نصیحت نیکت را برای
برادرت مهیا ساز، خواه پند تو (تشویق به کار) نیک باشد یا (پرهیز از کار)
بد.
51. عوامل عبرت آموز
ان الامور اذا اشتبهت، اعتبر آخرها باولها. (حکمت 76)
به راستی، کارها، چون مشتبه گردد و انسان در سود و زیان و آثار و نتایج آن،
دچار ابهام و سرگردانی شود انجام آن با آغازش، سنجیده می گردد.