ابنملجم یهودی بود/ معرفی قاتل امام علی(ع) توسط رسول خدا
به نقل از فارس، قاتل شهادت امیرمؤمنان(ع) یکی از مشهورترین چهرههای خوارج
«عبدالرحمن بن عمرو بن ملجم مرادی» است. وی از قبیله «حمیر و از تیرههای
«مراد» است.(۱) ابن ملجم اهل و ساکن کوفه بود که همراه با بازمانده خوارج
به مکه رفت.(۲) او پس از بیعت مردم با علی(ع) چندین بار برای بیعت نزد امام
آمد، ولی حضرت ایشان را نپذیرفت، برای بار سوم که خدمت امام رسید، حضرت
فرمودند: او محاسن مرا با خون پیشانیام خضاب میکند.(۳)
ابن ملجم
مرادی از ۹ نفری بود که در جنگ نهروان جان سالم به در برد و به مکه آمد و
در جلسهای با حضور گروهی از تروریستها نقشه قتل امام علی(ع)، معاویه و
عمروعاص را کشیدند و در کنار خانه خدا همقسم شدند که به پیمان خود وفادار
باشند. او مسئولیت ترور امام علی(ع) را به عهده گرفت و به کوفه آمد و با
همکاری چند تن از خوارج کوفه، چون اشعث بن قیس، وردان بن مجالد و... در
سحرگاه نوزدهم رمضان سال چهلم هجری در محراب مسجد کوفه، حضرت را با شمشیری
زهرآگین زخمی کرد که بر اثر آن امام به شهادت رسید.(۴)
بررسی تاریخ
نشان میدهد که ابن ملجم مرادی در سرپرستی زنی یهودی قرار داشت. روزی امام
علی(ع) از اصل و تبار وی پرسید، ولی او در جواب به ذکر نام پدر کفایت کرد و
امام فرمود: رسول خدا(ص) به من خبر داده که قاتل من فردی یهودی است.(۵)
*پینوشتها:
۱. البلاذری، انساب الاشراف، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۲۵۰ و ۲۵۱.
۲. رشاد، علی اکبر، دانشنامه امام علی(ع)، تهران، مرکز نشر فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۰ش، ج۹، ص۴۳۲.
۳.
شیخ مفید، الارشاد، ترجمه رسولی محلاتی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی،
چاپ ششم، ۱۳۸۳ش، ج۱، ص۱۳. ابن شهر آشوب، مناقب، بیروت، دارالأضواء، چاپ
دوم، ۱۴۱۲ق، ج۳، ص۳۵۶ و ۳۵۷.
۴. الارشاد، همان، ج۱، ص۱۱ و ۱۲. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ترجمه آیتی، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ نهم، ۱۳۸۲ش، ج۲، ص۱۳۸.
۵. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، داراحیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۴۰۳ق، ج۴۲، ص۲۶۲ و ۲۶۳.
درود بر تو ای ماه، ماهی که آرزوهای ما را به هدف نزدیک همی ساختی و اعمال ما را در فروغ خویش همی روشن داشتی.سلام بر تو ای همدم عزیز که تا همدم ما بودی قدر تو را نیکو شناختیم و هنگامی که ترک ما گفتی از فراق تو فاجعه ای عظیم یافتیم و خاطر ما پریشان و آزرده شده است.
سلام بر تو! ای مهمان گرامی که وقتی قدم به خانه ی ما نهادی سخت شادمان شدیم و روزی که از خانه ی ما رفتی شادی ما پایان یافت...