تکفیر سیاسی و گویندگان درباری
در اردیبهشت ماه سال1388، تلویزیون عربی بیبی سی دربرنامهای به نام من الصمیم (از درون)، با امام مسجدالحرام به نام شیخ عادل بن سالم الکلبانی مصاحبهای انجام داد و از او درباره حقوق و آزادیهای دینی در عربستان پرسید. شیخ عادل در پاسخ چنین گفت: همه مذاهب و طوایف در عربستان از آزادی و حقوق شهروندی برخوردارند و در میان آنها تبعیضی در کار نیست. به گواه اینکه ملک عبداللّه هیأت اعزامی علمای شیعه منطقه شرقیه را به حضور پذیرفت، آنگاه دستور داد کلیه کسانی که در جریان حادثه قبرستان بقیع دستگیر شده بودند، آزاد شوند و اما اینکه چرا شیعیان در هیأت کبار العلماء (شورای عالی علمای عربستان) نمایندهای ندارند، به خاطر آن است که آنان مراجع و دادگاههای ویژهای در مناطق خود دارند.
آنگاه از او سؤال شد: چرا میان شیعه و سنی در کشور گفتوگویی برگزار نمیکنید؟ او از پاسخ به این سؤال خودداری نموده و همان پاسخ سابق را تکرار کرد و گفت: همه در عربستان به صورت یکنواخت از حقوق خود برخوردارند.
تو گویی تمام این پرسشها و پاسخها از مجری برنامه، مقدمه سؤال بعدی بوده که هدف بیبی سی را تأمین میکند، و آن اینکه مجری برنامه به نام حسن معوض از او میپرسد: نظر شما درباره کسانی که شیعه را تکفیر میکنند چیست؟ او در پاسخ میگوید: تکفیر عوام شیعه جای مطالعه دارد، اما علمای آنان بدون استثنا همه کافرند و تنها دلیلی که برای تکفیر آنان میآورد این است که: فردی که مقام ابی بکر را بداند و با وجود آن، او را سب کند و از او تبری بجوید، از مسلمانان به شمار نمیرود، هر چند این فرد، سنی باشد.
سایت المشاهیر، مورخ 22/5/2009
در اینجا ما نظر افراد دل آگاه را به سه نکته جلب میکنیم:
1. آقای کلبانی امام مسجدالحرام است و وظیفه او اقامه جماعت در اوقات مشخص، در مسجد است، و چنین فردی حائز مقام افتا نیست تا فتوا بدهد و گروهی را مسلمان و گروه دیگری را کافر معرفی کند. در عربستان سعودی، افتا تنها در اختیار هیأت کبار العلماء است و باید مسئله در آنجا مطرح شود، آنگاه پس از بررسی و اخذ نتیجه از دفتر افتاء، با توقیع چند نفر منتشر شود. ولی چنین کار بزرگی در شأن امام مسجد نیست که به طور خودسرانه با مجری تلویزیون بیبی سی، که حال آن برای همگان روشن است، مصاحبه کند و جمع عظیمی از علمای اسلام را تکفیر کند، این کار با ضوابط و قوانین عربستان سعودی مخالف و بیرون است.
2. شگفت اینکه کلبانی نخستین امام جماعت مسجدالحرام از تبار آفریقا است که برای امامت برگزیده شده است. او در این مصاحبه خود را به اوبام تشبیه کرده که فردی سیاه پوست از تبار آفریقایی است که در آمریکا برای اولین بار به مقام ریاست جمهوری رسیده است، تو گویی این دو گزینش به هم ارتباط دارند و هدف این است که بازها به صورت کبوتر بیایند و همان کارهای پیشین را انجام دهند!!
3. این نوع تکفیرها، سابقه دارد و در گذشته نیز بن جبرین چنین فتوایی را داد، ولی با نقد علمای شیعه و سنی روبرو شد و بسیاری از علمای اهل سنت بر او اعتراض کردند و خوشبختانه وی از افراد منزوی در عربستان سعودی است.
4. این نوع تکفیرها در شرایطی صادر میشود که رهبران اسرائیل و آمریکا در رفت و آمد با یکدیگر و دول عربی هستند، تا صلح اعراب و اسرائیل را مستحکم سازند و دولت یهودی نژادپرست را در سرزمین فلسطین تثبیت نمایند و اتحادیهای در این زمینه تشکیل دادهاند، حتی رئیس جمهور آمریکا اوبام نیز شعارهای انتخاباتی خود را کنار نهاده و با این جریان همسو شده است. آنان میدانند تنها کشور در میان دول اسلامی که با چنین نقشهای موافقت نخواهد کرد، ایران است و طبعا جهادیهای فلسطین نیز با مخالفت ایران دلگرم شده و چنین صلح تحمیلی را نخواهند پذیرفت و اجازه نخواهند داد که نخستین قبله مسلمین در دست صهیونیستهای لئیم و پست قرار گیرد.
در این مورد بد نیست به نوشته عبدالقادر بن عبدالعزیز یکی از علمای اهل سنت در الجامع توجه کنیم، او میگوید: احدی به تکفیر فرد یا افراد معینی از روافض (شیعیان) قائل نبوده و این قول تنها در سالهای اخیر به خاطر اسباب سیاسی همراه با تأسیس حکومتی برای شیعه در ایران از سال 1399هجری قمری شایع شده است. دولتهای ضعیف و صاحب نفت خلیج، احساس رعب و ترس نمودند و هر کس را که بر ضد شیعه مطلبی مینویسد تشویق مینمایند.... کتابخانه اینترنتی عقیده، رساله تکفیر شیعیان.
ما از همه این سخنان میگذریم و برمی گردیم و تکفیر او را با ضوابطی که از قرآن و پیامبر آموختهایم و دانشمندان اسلام بیان کردهاند میسنجیم.
1 میزان ایمان و کفر در حدیث پیامبر (ص)
نخست از رسول خدا صلی اللّه علیه وآله سؤال میکنیم و میگوییم:ای رسول گرامی!ای انسان والایی که با رحمت و شفقت، انسانها را از شرک و کفر، نجات دادی، چه کسانی را به مسلمانی میپذیری و آنها را پیرو خود میدانی و در گستره اسلام جای میدهی و بر سینه چه کسانی دست رد میزنی؟! آن حضرت در پاسخ چنین میفرمایند: بنی الاسلام علی خمس: شهادة ان لااله الا اللّه و ان محمدا رسول اللّه و اقامة الصلاة و ایتاء الزکاة و الحج و صوم شهر رمضان.
صحیح بخاری، ج1، ص16، کتاب الایمان
اساس اسلام را پنج چیز تشکیل میدهد: اعتقاد به یکتایی خدا و رسالت محمد، آنگاه برپا داشتن نماز و دادن زکات و حج خانه خدا و روزه ماه رمضان.
در این حدیث پایه اسلام، دو اصل اعتقادی (توحید و رسالت پیامبر) همراه با سه اصل عملی (نماز و روزه و حج) معرفی شده است.
باز در حدیث دیگر تنها به یک اصل عقیدتی و به سه اصل عملی اکتفا نموده و میفرمایند: من شهد ان لااله الا اللّه، و استقبل قبلتنا و صلی صلاتنا و اکل ذبیحتنا فذلک المسلم، له ما للمسلم و علیه ما علی المسلم
جامع الاصول، ج1، ص158-159
آن کس که به یکتایی خدا گواهی دهد و به سوی قبله ما نماز گزارد و از ذبیحه ما بخورد او مسلمان است، و حقوق و وظایف مسلمانان را دارد.
در حدیث سوم، مرز جهاد با کافران را چنین بیان میکند:
امرت ان اقاتل الناس حتی یقولوا لا اله الا اللّه و ان محمدا رسول اللّه و استقبلوا قبلتنا و اکلوا ذبیحتنا و صلوا صلاتنا، حرمت علینا دماوِهم و اموالهم الا بحقها. جامع الاصول، ج1 ص158-159
خدا به من امر فرموده که با مشرکان بجنگیم تا آنجا که به یکتایی او و رسالت من، گواهی دهند و بر قبله ما نماز بگزارند و از ذبیحه ما بخورند و به سان ما نماز بگزارند، در این موقع، جان و مال آنها بر همگان محترم است، مگر اینکه گناهی را مرتکب شوند که مستحق مجازات شوند.
احادیث یاد شده که در صحیحترین کتب اهل سنت از پیامبر خدا صلی اللّه علیه وآله نقل شده است، حد اسلام و کفر را روشن کرده و همه طوایف اسلامی را با تفاوتهایی که دارند، در گستره اسلام قرار داده و به وسیله اعتقاد به دو اصل عقیدتی و چند اصل عملی که مظهر عقیدهاند، همه را به هم پیوند داده است.
با توجه به سخنان پیامبر بزرگوار اسلام، چگونه امام مسجد با چنین پیامهای روشن، مخالفت نموده و فقط انتقاد از یک صحابی را میزان کفر معرفی کرده است؟ اگر شرط اسلام این بود که هر فرد مسلمانی باید به صحابی مورد نظر او مهر بورزد، پس چرا پیامبر اکرم صلی اللّه علیه وآله در کلام خود به آن اشاره نکرده است؟!
مردم شبه جزیرةالعرب به صورت گروهی حضور پیامبر میرسیدند و با اظهار شهادتین به اسلام مشرف میشدند و هرگز پیامبر با آنان درباره صحابه سخن نمیگفت و از آنان پیمانی نمیگرفت و این حاکی از آن است که موضوع مهر ورزیدن و یا بیمهری به یاران آن حضرت، ارتباطی به اسلام افراد ندارد و یاران پیامبر با دیگر مسلمانان حکم یکسان دارند.
ضوابط تکفیر نزد علمای اسلام
شایسته بود این فرد که لیاقت مقام افتا را ندارد، لااقل به سخنان بزرگان مراجعه کرده و از آنها الهام میگرفت. ما در اینجا برخی از کلمات بزرگان مذاهب اسلامی را نقل میکنیم تا روشن شود که میزان ایمان و کفر چیست.
1. نخست از امام صادق علیه السلام پیشوای همگان، آغاز میکنیم: آن حضرت فرمودند: حقیقت اسلام، گواهی دادن بر یکتایی خدا و رسالت پیامبر است، و با این شهادتین، خون افراد، محترم شمرده میشود و میتوانند با یکدیگر ازدواج کنند و ارث ببرند.
بحارالانوار، ج68، ص263، حدیث3
2. ابوحنیفه میگوید: من هرگز کسی از اهل قبله را تکفیر نمیکنم و اختلاف با آنان را مایه خروج از اسلام نمیدانم.
تفتازانی، شرح مقاصد، ج5، ص227
3. شافعی میگوید: خداوند، رسول خود را مأمور کرده است تا با مشرکان بجنگد. تا اینکه اعلام کنند: لااله الا اللّه و وقتی چنین کردند، خون و اموال آنان محترم شمرده میشود مگر اینکه گناهی مرتکب شوند که حرمت آنها را از بین ببرد.
الام: 7/296-297
4. احمد بن زاهر سرخسی میگوید: امام ابوالحسن اشعری، در خانه من در بستر بیماری به سر میبرد، بیماری که منتهی به مرگ او شد، او به من دستور داد: تمام شاگردان او را به خانهاش دعوت کنم، آنگاه که آنان حاضر شدند، گفت: اشهدوا علی أننی لا أکفر أحدا من أهل القبلة بذنب لاCنهم رأیتهم کلهم یشیرون إلی معبود واحد والا؛ سلام یشملهم و یعمهم؛ گواه باشید من هیچ کس از کسانی را که در نماز رو به قبله میکنند، به خاطر هیچ گناهی تکفیر نمیکنم، زیرا همگان، به خدای واحد، اشاره کرده و اسلام همگان را دربرمی گیرد.
شعرانی، الیواقیت و الجواهر، ص58
5. تقی الدین سبکی که از مجتهدین عالی مقام قرن هشتم و معاصر با ابن تیمیه است، میگوید: تکفیر مؤمنان، جدّا کار مشکلی است، آن کس که در دل ایمان دارد، گروهی را که گوینده لااله الااللّه و محمد رسول اللّه باشند، تکفیر نمیکند و این کار، گناهی بس بزرگ و بسیار کار خطرناکی است.
الشعرانی، الیواقیت و الجواهر، ص58
6. قاضی ایجی در مواقف که کتاب درسی کلامی است، میگوید: چیزهایی که مسلمانان درباره آن اختلاف دارند، مثلا آیا علم خدا ذاتی اوست یا زائد بر ذات، آیا خدا فاعل فعل بندگان است یا نه؟ و یا خدا در جهتی نیست و مکانی را اشغال نکرده، چیزهایی است که درباره آن از پیامبر صلی اللّه علیه وآله و صحابه، چیزی به ما نرسیده است. بنابراین، خطا در این مسایل زیانی به اسلام شخص نمیرساند.
ایجی، مواقف، ص329
7. تفتازانی میگوید: هیچ مسلمانی تکفیر نمیشود، مگر اینکه ضروریات دین را مانند حدوث عالم و معاد انکار کند، آنگاه میافزاید: پیامبر هرگز تفتیش عقاید نمیکرد
تفتازانی، شرح المقاصد: 5/227-228
8. ابن عابدین، فقیه قرن سیزدهم (ت1250ه. ق) که فقاهت او مورد پذیرش است، میگوید: کسانی که گروهی را تکفیر میکنند، ارتباطی به فقها و مجتهدین ندارند و اعتباری به تکفیر آنان نیست.
الدار المختار فی رد المحتار، ج4، ص237
اینها شخصیتهای علمی و کلامی و اسلامشناسان بزرگ اهل سنت هستند که همگی در میان مسلمانان مقامی دارند و در طول قرون گذشته به آنچه که پیامبر اکرم صلی اللّه علیه وآله آن را میزان ایمان و کفر قرار داده، اکتفا کردهاند و مسایل جانبی کلامی را، مایه تکفیر ندانستهاند. حال چه شده که فردی که فقط صدای خوبی دارد و قرآن را حفظ کرده، بر مسند افتا نشسته و با چنین آتش بازی میکند؟ و بهانه به دست تروریستهای آدمکش میدهد که حمام خونی راه بیندازند و دیگران هم به بهانه جنایات آنان کشورهای اسلامی را اشغال کنند و حضور نامشروع خود را در آنجا به این بهانه توجیه نمایند؟!
نقد زندگی، غیر از سبّ است
همه افراد، جز آنان که خدا به عنوان فرد معصوم معرفی کرده است، تحت پوشش قانون بوده و زندگی آنان قابل نقد است؛ و مراد از نقد، بدگویی و ناسزاگویی نیست، بلکه بررسی نقاط قوت و ضعف زندگی افراد است و فرد صحابی از آنجا که معصوم نیست، زندگی او میتواند مورد بررسی و نقد قرار گیرد.
پیروان اهل بیت علیهم السلام اگر درباره صحابه سخن میگویند، هرگز هدف آنها ناسزاگویی و بدگویی نیست، بلکه نوعی تشریح زندگی و ارزش یابی افعال و اعمال آنها در پرتو کتاب و سنت است. و اصولا نباید ما گروهی را فوق قانون دانسته و هر نوع سخن گفتن ولو به حق و با موازین کتاب و سنت درباره آنان را ممنوع سازیم. شکی نیست که دیدار پیامبر و مصاحبت با آن حضرت فضیلتی برای عموم صحابه است، ولی نباید این فضیلت سبب آن شود که آنان را فوق قانون دانسته و از هر نوع سخن گفتن درباره آنان جلوگیری کنیم.
نقطه خلاف بین شیعه و سنی همین است، آنان میگویند صحابه پیامبر که در حدود 100هزار نفرند، نقدپذیر نیستند و نباید درباره آنان سخنی گفت، ولی دیگران میگویند با کمال احترام به کلیه کسانی که حضور رسول خدا رسیدهاند، مانعی نیست که در پرتو آیات قرآنی و احادیث رسول خدا و تاریخ قطعی، به نقد زندگی آنان بپردازیم و از برترین و پرهیزکارترین آنان تقدیر کنیم و سخنان او را که از پیامبر صلی اللّه علیه وآله نقل میکند از جان و دل بپذیریم و در مقابل اگر گروهی را برخلاف آن یافتیم، از پذیرش سخنان آنها پرهیز کنیم.
آنچه که امروز مورد بحث است؛ همین است که آیا صحابه رسول خدا صلی اللّه علیه وآله نقدپذیرند یا غیر آن؟ و این یک مسئله کلامی و فکری است و هر دو اندیشه برای خود طرفدارانی دارد، و نباید گروهی، گروه دیگر را متهم به الحاد یا اهانت یا سب صحابه کنند.
امیرمؤمنان علیه السلام نقد را تجویز و سب را ممنوع اعلام میدارد و آنگاه که آگاه شد سربازان ایشان، شامیان را دشنام میدهند، فرمود: انی اکره لکم ان تکونوا سبابین و لکنکم لو و صفتم اعمالهم و ذکرتم حالهم کان اصوب فی القول و ابلغ فی العذر نهج البلاغه، خطبه206، من هرگز دوست ندارم شما ناسزاگو باشید، بلکه اگر کارهای آنها را بیان میکردید و رفتار آنان را یادآور میشدید، این به راستی و درستی نزدیکتر بود و از شما بهتر پذیرفته میشد.
در طول تاریخ، نویسندگان شیعه در مورد صحابه و تابعان و کلیه شخصیتهای تاریخی به نقد زندگی پرداختهاند و نقاط قوت و درخشان آنها را ترسیم کرده و ستایش مینمایند، و در عین حال، از بیان ضعفها و خطاهای آنان خودداری نمیکنند، مسلما هدف از نقد، تحقیر و کوچک کردن آنها نیست. بلکه چون مسلمانان آیین الهی را از آنها فرا میگیرند، باید واقعیت این افراد و ارزش هر یک از افعال و احوال آنها روشن شود تا آیین الهی را از سرچشمه صاف و زلال اخذ کنیم.
قرآن و نقدپذیری صحابه
آنانکه صحابه رسول خدا را خط قرمز تلقی کرده و اجازه نمیدهند درباره آنان نقد عادلانه انجام بگیرد، کمی درباره آیات قرآن و احادیث پیامبر که درباره همین خطوط قرمز وارد شده است، بیندیشند و برای گزیده گویی به چند مورد که خط قرمز شکسته شده است، اشاره میکنم:
1. پیامبر صلی اللّه علیه وآله حدود الهی را در حق یاران خود اجرا مینمود، یعنی دست سارق را میبرید و زانی را تازیانه میزد و زنای محصنه را با رجم کیفر میداد و هرگز احدی به پیامبر صلی اللّه علیه وآله اعتراض نکرده که زندگی صحابه قابل نقد نیست، بلکه پیامبر صلی اللّه علیه وآله با این عمل ثابت کرد، تفاوتی بین آنان و دیگر طبقات نیست.
2. قرآن ولید بن عقبه را در سوره حجرات، فاسق نامید و فرمود: ان جاءکم فاسق بنبا؛ فتبینوا؛ سوره حجرات/6؛ پس از نزول این آیه زبان به اعتراض گشوده نشد.
3. در سوره جمعه، گروهی از یاران پیامبر نکوهش شدهاند که به خاطر تجارت و سرگرمی، پیامبر صلی اللّه علیه وآله را در حال خطبه خواندن تنها گذاشتهاند، چنان که میفرماید: و إذا رأوا تجارة او لهوا انفضوا الیها و ترکوک قائما؛ جمعه/11؛ آنگاه که داد و ستد یا سرگرمی را ببینند، به سوی آن روانه میشوند و تو را ایستاده در حال خطبه ترک میکنند.
4. رسول گرامی صلی اللّه علیه وآله قاتلان عمار را فئه باغیه خواند، آنگاه که دید عمار با چهره گردآلود، سنگ بر پشت میکشد و به سوی مسجد میآورد، فرمود: طوبی ابن سمیة...؛ گوارا بادای فرزند سمیه، تو را گروهی ستمکار میکشند. آنان را با عمار چه کار؟ عمار آنان را به بهشت میخواند و آنها او را به دوزخ دعوت میکنند.
این نمونههای روشن از انبوه تاریخ است که در آنها صحابه پیامبر صلی اللّه علیه وآله به عنوان خط قرمز در انتقاد تلقی نشدهاند. بنابراین، انتقاد محققانه درباره هر فردی جز معصوم صورت بگیرد، ممکن است درست یا خطا باشد، ولی ایمان کسی را خدشه دار نمیکند.
سلف صالح و نقدپذیری صحابه
اگر بناست از سلف صالح پیروی کنیم، باید نخست روش آنان را روشن سازیم.
مراجعه به تاریخ، حاکی از آن است که سلف، از نقد صحابه خودداری نمیکردند، و اگر کسی نقطه ضعفی در صحابی میدید و آن را بازگو میکرد، هرگز متهم به کفر و فسق و الحاد نمیشد، زیرا به حکم گفتار پیامبر گرامی صلی اللّه علیه وآله: انما الاعمال بالنیات، صحیح بخاری، 1، حدیث نخست؛ نظر تخریب و دشمنی با آنان نبوده، بلکه بازگو کردن وقایع است تا خلف صالح، به درستی از سلف صالح پیروی کند. ما نمونهای را در این مورد یادآور میشویم که بخاری آن را در صحیح خود در تفسیر سوره نور، درباره واقعه إفک آورده است؛ گویا عبداللّه بن أبی یکی از همسران پیامبر را متهم کرده بود که با مردی ساربان رابطه داشته است! آیات الهی بر تبرئه آن زن و آن مرد ساربان نازل شد و روشن شد که آن مرد منافق (عبداللّه بن ابی) بیجهت به آن همسر پیامبر اکرم صلی اللّه علیه وآله تهمت زده است. پیامبر صلی اللّه علیه وآله بالای منبر، شروع به سخن کردند و فرمودند: مرا معذور میدارید در تنبیه کسی که اهل بیت مرا آزرده است و هم چنین مردی را متهم کرده که من از او جز نیکی ندیدهام. در مجلس سخنرانی دو گروه انصار (خزرجیان و اوسیان) نشسته بودند. در این هنگام سعدبن معاذ انصاری رئیس قبیله اوس گفت:ای رسول خدا ما تو را معذور میداریم. اگر آن تهمت زننده از اوسیان باشد گردن او را میزنیم و اگر از خزرجیان باشد، اگر امر کنی، او را نیز گردن میزنیم.
سخن سعدبن معاذ بر خزرجیان گران آمد و رئیس آنان به نام سعدبن عباده برخاست و گفت: به خدا دروغ میگویی! تو نمیکشی و تو نمیتوانی خزرجی را بکشی.
در این گفتوگو میبینیم رئیس خزرجیان رئیس اوسیان را متهم به دروغ گویی میکند، یعنی نسبت گناه به او میدهد، با این حال از دایره اسلام و ایمان بیرون نمیرود.
سخنان سعد بن عباده خزرجی درباره سعد بن معاذ برای اوسیان سنگین آمد و یک نفر از آنان به نام اسید بن حضیر برخاست و به سعد بن عباده گفت: به خدا تو دروغ میگویی اگر مرد تهمت زن، از خزرجیان باشد، ما او را میکشیم، تو منافقی هستی که از منافقان دفاع میکنی.
در این گفتوگو میبینیم بزرگی از اوسیان، بزرگ خزرجیان را به دروغ گویی و نفاق متهم میکند و هرگز از دایره اسلام بیرون نمیرود.
بالاتر آنکه، پس از این گفتوگوهای تند، اعضای هر دو قبیله در مسجد برخاستند تا به جان هم بیفتند و یکدیگر را بکشند، ولی رسول خدا آنها را آرام کرد و در جای خود نشاند.
صحیح بخاری، ج30، ص266، تفسیر سوره نور
آیهلولا إذ سمعتموه به شماره 470
هرگز این دو گروه بزرگ که در آن روز استوانه اسلام بودند، با این گفتوگوها متهم به کفر و الحاد نشدند.
از بیزاری تا بیزاری
تاریخ حاکی از آن است که رسول خدا دارای 100هزار صحابی بودهاند که قریب 16000 نفر از آنان به نام و وصف شناخته شدهاند و از باقی نام و نشانی در کار نیست. گروهی از این صحابه در غزوههای بدر و احد و خندق و حنین جام شهادت نوشیدند و گروههایی پس از رحلت رسول خدا صلی اللّه علیه وآله راه جهاد را پیش گرفته، به نشر اسلام پرداختند. آیا یک فرد علاقهمند به پیامبر صلی اللّه علیه وآله و محب و دوست ایشان به خود اجازه میدهد که از این پروانگان نور، بیزاری بجوید؟ اصولا بیزاری از یک فرد صحابی از آن نظر که گرداگرد پیامبر بوده و به او علاقه داشته، با اسلام و ایمان به رسول خدا سازگار نیست.
بنابراین، این نوع بیزاری که در حقیقت بیزاری از رسول خداست، با شأن یک فرد مسلمان سازگار نیست. ولی اگر فرض کنیم، فرد یا افرادی که گرداگرد پیامبر صلی اللّه علیه وآله بودند، کاری خطا و برخلاف فرمان خدا و رسول از آنان سر زد، بیزاری جستن از این فرد به خاطر این اعمال، شأن یک مؤمن واقعی است که منکر را منکر و معروف را معروف میشمارد. آنچه که الان مورد نظر است، همین است که حساب افراد را از آن نظر که پیوندی با رسول خدا دارند، از حساب اعمال و رفتار آنان که با قرآن و سنت، همسو نباشد، از هم جدا کنیم و در این مورد، فرقی بین خلفا و دیگر صحابه نیست.
باز تأکید میشود که تمام افراد از آن نظر که تشرف به روِیت نور رسول خدا داشتهاند یک فضیلت دارند، ولی بررسی اعمال، فرد یا افرادی از آنان در دایره زندگی شخصی و بر پایه قانون الهی جدا از اینکه صحابه رسول خدا بودند، مسئلهای دیگر است، تمام مناقشات و نقدها در محدوه شخصی افراد صورت میپذیرد نه از آن نظر که پیوندی با رسول خدا داشتهاند و اگر این دو مطلب را از هم جدا سازیم، بسیاری از بدبینیها از میان برداشته میشود، نباید ما قضاوتهای علمی و دینی را نوعی بیمهری به صحابه یا پیامبر صلی اللّه علیه وآله تلقی کنیم، بلکه باید آن را مقدمهای برای شناخت کسانی قرار دهیم که میتواند اعمال و رفتار آنان الگوی ما باشد. و من امیدوارم که علما و دانشمندان عربستان که به وحدت اسلامی علاقه مندند، امثال کلبانی را که سنگ تفرقه به میان مسلمانان میافکند، از خود دور کنند و او را در یک دادگاه صالح محاکمه کنند.
اگر این کار عملی نیست، دست کم، سیاستمداران عربستان که حرمین شریفین را در اختیار دارند، باید از دخالت افراد ناصالح در امور فتوا و عقاید مسلمین جلوگیری کنند، و قطعا میدانند تمام این ترورها و برادرکشیها در جهان اسلام، معلول همین فتواها و این نوع کج اندیشی است.
مأخذ: افق حوزه، افق حوزه، شماره 231، 16 خرداد 1388
نوشتاری از آیت اللّه العظمی سبحانی