اسلام و تکفیر
جو اتهام و تکفیر در جامعه بیانگر نوعی رابطه سوء در برخورد و معاشرت است رابطهای که در آن بدبینی و بدگمانی حق دوکینه و... جایگزین اخوت و یگانگی عطوفت و مهربانی گشته و رابطه بین افکار و آراء در جامعه بر بدترین پایه هااستواراست به جای اینکه بر منطق و استدلال تکیه شود تا روح تفاهم و حقیقت جوئی زنده گردد به چماق تکفیر واتهام برای کوبیدن طرف مقابل واشباع روح تفوق طلبی روی آورده میشود. بنابراین قبل از آنکه موضع صریح اسلام را در رابطه با جو تکفیر بیان کنیم نخست باید روابط اجتماعی اسلام را بصورت گذرا مورد بررسی قرار داده تا ببینیم رابطه بین افراد جامعه بر چه اصولی استواراست؟
آیا در تعالیم اسلام زمینهای برای بروز و ظهور یک چنین جوی در جامعه اسلامی وجود دارد یا نه؟
و بدیگر بیان میزان مخالفت اسلام بااین مساله تا چه اندازه است؟ آیا مخالفت اصولی و زیربنائی است؟
اسلام و روابط اجتماعی:
بدون تردید هیچ مذهب و مسلکی پیوند میان افراد جامعه را به اندازه اسلام اهمیت نداده و بااحکام و قوانین خود حلقههای اجتماعی را بقدراسلام مستحکم ننموده است. ازاینرو قرآن پیوندهای اجتماعی را بعنوان یکی از نعمتهای بزرگ الهی یاد کرد و میگوید:
[واذکروا نعمه الله علیکم اذکنتم اعداء فالف بین قلوبکم فاصبحتم بنعمته اخوانا]. 1
بیاد آورید نعمتهای خداوند را به شما زمانی که دشمنان یکدیگر بودید پس خداوند میان دلهای شماالفت ایجاد کرد و شما در سایه نعمتهای او برادر گشتید.
و در جای دیگر بعنوان معجزهای از معجزات پیامبر [ص] از آن یاد مینماید:
[هوالذی ایدک بنصره و بالمومنین والف لین قلوبهم].... 2.
[خداونداست که با یاری خود و مومنان تو را تایید کرد و میان دلهای ایشان الفت افکند].
و در مقابل پراکندگی و نفاق و درگیریهای داخلی را در ردیف عذابهای آسمانی قرار داده:
[قل هوالقادر علی ان یبعث علیکم عذابا من فوقکم اومن تحت ارجلکم اوبلبسکم شیعا وبذیق بعضکم باس بعض]. 3
بگو خداوند قادراست که از آسمان و زمین بر شما عذاب فرو فرستد و یا لباس اختلاف و پراکندگی بر شما بپوشاند و بدست یکدیگر شکنجه شوید.
اسلام در یک کلام رابطه بین افراد مسلمان را همان رابطه اخوت و برادری میداند که از نزدیکترین و مستحکمترین روابط خویشاوندی است. و میفرماید:
[انماالمومنون اخوه]... 4.
[همانا مومنان برادران یکدیگرند].
امام صادق (ع) میفرماید:
[المسلم اخوالمسلم هو عینه ومراته ودلیله لایخونه ولایخدعه ولایظلمه ولایکذبه و لایغتابه] 5.
[مسلمان برادر مسلمان است چشم و آئینه و راهنمای اواست نسبت به او خیانت و نیرنگ و ستم نکند واو را تکذیب ننماید وازاو غیبت نکند].
این ارزشمندترین ره آوردهایی است که اسلام برای جهان بشریت به ارمغان آورده واز پیروان خود خواسته که با یکدیگر همچون برادر زندگی کنند البته برادری دراسلام فقط جنبه عاطفی ندارد بلکه پیمانی استپایدار و ناگسستنی که ریشه درایمان ضخص دارد واز عمق جان بر میخیزد و تمام ابعاد زندگی فردی واجتماعی امت را فرا میگیرد و سایراصول روابط اجتماعی همچون محبت و دوستی تعاون و همکاری مساوات و برابری و... از همین اصل اخوت سرچشمه میگیرد. و هر مسلمانی موظف است که در راه حفظ واجرای آن تلاش و کوشش نماید.
امام صادق [ع] میفرماید:
... بحق علی المسلمین الاجتهاد فی التواصل والتعاوون علی اتعاطف والمواساه لا هل الحاجه وتعاطف بعضهم عی بعض حتی تکونوا کماامرکم الله عزوجل رحماء بینهم]... 6.
[بر مسلمانان لازم است کوشش کنند تا دلهای خود را به یکدگیر نزدیک سازند واز تعاون آمیخته به محبت فروگزار ننمایند نسبت به نیازمندان مواسات نمایند و نسبت به یکدیگر ابراز عاطفه کنند تا مصداق گفتار خدا [رحماء بینهم] گردند].
این اصول تنها بعنوان یک وظیفه و دستور بیان نشده بلکه برای بثمر رساندن آن طرحهای جامعی نیز ریخته شده است از طرفی تمامی علل و اسبابی که منجر به تحکیم وحدت و مودت واعتماد متقابل و... میگردد مانند حسن ظن به یکدیگر اصلاح ذات البین کوشش درانجام حاجات یکدیگر تا مصافحه و معانقه و تزاور (دید و بازدید) وامثال آن را بسیار ستوده واجر و پاداشهای فراوانی مقرر نموده است واز طرفی کلیه عوامل و مسائلی که به اصول این رابطه خدشه وارد ساخته و موجب تفرقه و نفاق و پراکندگی گردد. همانند: غیبت تهمت
سخن چینی تمسخر عیب جوئی برتری طلبی سوءظن و مانند آن بشدت از آن نهی شده و بر آن کیفر و عقوبت مقرر گردیده است.
در دستورات اسلام کمتر گناهی به پایه ایجاد عداوت و تفرقه میان مردم میرسد همانطور که کمتر کار و عمل نیکی به پایه ایجادالفت و مهربانی در میان مردم میرسد. بعنوان نمونه [سحر] دراسلام حرام و برخی از روایات هم ردیف کفر آورده شده ولی در روایتی امام صادق [ع] سخن چینی رااز بزرگترین نوع سحر (از نظر تاثیر) شمرده و نقش ویرانگر سخن چینی در پیوندهای اجتماعی رااینگونه بیان میکند:
[ان من اکبرالسحرالنمیمه یفرق بهابین المتحابین و یجلب العداوه ععلی المتصافیین و یسفک بهاالدعاء و یهدم بهاالدور ویکشف باالستور والنمام اشرمن وطی ءالارض بقدم]. 7
[مهمترین سحر (از نظر تاثیر در تفرقه افکنی) سخن چینی است که میان دوستان ایجاد تفرقه و جلب عداوت میکند و خونها بواسطه آن ریخته میشود و خانهها ویران میگردد واسرار و رازهای مردم فاش خواهد شد. سخن چین بدترین کسی است که قدم بروی زمین گذارده است].
و در همین رابطه [ع] برای کوبیدن افکاراقلیت تفرقه افکن خوارج چنین میفرماید:
والرمواالسوادالا عظم فان یذالله علی الجماعه وایاکم والفره. 8
[به جمعیتهای بزرگ به پیوندید واز پراکندگی بپرهیزید زیرا دست خداوند با جماعت است].
تا بدینجااشارهای به گذرا به موضع اسلام در رابطه با پیوندهای اجتماعی طبیعی است در نظامی که رابطه بین افراد براساس اخوت و برادری پایه ریزی شود جواتهام و تکفیر که بدترین نوع رابطه و برخورداست مردود و بااصول اولیه روابط اجتماعی اسم سازگار نیست.
اسلام و برخورد اندیشهها:
علاوه براین در خصوص رابطه بین آراء واندیشههای گوناگون در جامعه اسلامی که سرمنشااصلی اتهامات و تکفیرهااست اسلام نظر خاصی داشته واصول و مبانی ویژهای جهت سالم سازی رابطه اندیشه هاارائه میدهد که با وجوداین اصول و مبانی زمینهای برای جواتهام و تکفیرها و نسبتهای ناروا باقی نمیماند.
اسلام بهمان اندازه که به دانش و تحقیق ارزش داده و همواره انسانها را دعوت به تدبر و تفکر و نتیجه گیری فکری مینماید بیش از آن سعی دارد که محیطی سالم برای برخورد صحیح افکار واندیشهها در جامعه فراهم آورد تا در سایه آن تبادل افکار و نظریات صورت پذیرفته و اندیشهها بارور گشته و دست یابی به حق و حقیقت که هدف اصلی است آمادهتر گردد
اصول و مبانی ارزشی اسلام دراین رابطه بدینقراراست.
حق جوئی:
حق مقدسترین واژه هااست دراسلام حق اساسیترین معیارهای ارزش قرار گرفته ارزش دهنده همه چیز حق است وارزش هر چیز به اندازه نزدیکی آن به حق است لا شخصیت شخصیتها به ق سنجیده میشود بیش از هر چیز بحق سفارش گشته واز حق جو ستایش بعمل آمده حق گمشده مومن است گر چه از دهان منافق بیرون آید حق خواهی و تواضع در برابر آن از نشانههای ایمان است حق را بگوی گر چه به ضرر تو باشد حق را بپذیر گر چه خوشایند تو نیست و تکذیب حق در ردیف افتراء به خدااست
من اظلم ممن افتری علی الله کذبااوکذب بالحق لماجائه.... 9
[چه کسی را میتوان ظالم تراز تکذیب کننده خداوند و تکذیب کننده حق بر شمرد].
بنابراین از نظراسلام هیچ چیز نباید مانع از حق جوئی و حق گوئی و حق پذیری انسان گردد.
این اساسیترین اصل دراین باب است و نقش مهم واصلی را در سالم سازی محیط اندیشه و فکر در جامعه بعهده دارد. اگر همه انسانها با تمامی اختلافات فکری و نظری که یک امر طبیعی در هر جامعهای است هدف آنان رسیدن بحق و حقیقت باشد. نه تنها موجب برخورد نامطلوب و بروز جواتهام نمیگردد بلکه در رشد و تکامل جامعه سهم بسزائی دارد. حق جوئی و حقیقت طلبی زاینده وارزش دهنده به اصولی است که در ذیل میآید. بدین معنی که چون امکان رسیده به حق و حقیقت بودن رعایت این اصول میسر نیست ازاینرواین اصول موردارزش خاص قرار گرفته است.
1- گزینش بهترین:
قرآن کریم دراین رابطه میفرماید:
[بندگان مرا بشارت ده آنهائی که به سخنان این و آن بدون در نظر گرفتن گوینده و و خصوصیات او گوش فرا میدهند و با نیروی عقل و خرد بهترین آنها را بر میگزینند و هیچگونه تعصب و لجاجتی در کار آنها نیست آنان جویای حقند و تشنه حقیقت].... 10 بنابراین باارزش دادن به این اصل مسلمان نباید هرگز درباره آراء وافکار خود بدون اینکه بررسی لازم را بناید تعصب ورزد و نظریه خود رااز نظریات دیگران برتر بداند این سخن تنها در مورد اصول دین نیست بله همه مسائل فکری را در بر میگیرد وانسان مسلمان باید با سعه صدر تمام به ددوراز زدن اتهام و تکفیر به شنیدن نظریات گوناگون و گزینش بهترین آنها بپردازد.
[فبشر عبادی الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه].
اسلام آنچه را که مانع از تفکر و تعقل انسان گردد بعنوان یک ضدارزش در مسائل فکری بدان نگریسته است لذااز پیروان خود میخواهد که عقل خویش رااز هرگونه قید و بند بیجا وا رهانند و هرگزاز کسی کورکورانه تقلید نکنند. سرزنش صریح قرآن از کسانی که بخاطر تقلیداز پدران و نیاکانشان آئین بت پرستی را برگزیدهاند گویای این واقعیت است که شارع مقدس اسلام هرگونه تقلید متکی بر نادانی را نفی و با آن به مبارزه برخواسته است.
2- آزاداندیشی:
[... قالوا نتبع ماالفینا علیه آبائنااولوکان آبائهم لایعقلون شیئا ولایهتدون]. 11
و آنگاه که ایشان را به تبعیت خداوند فرا میخوانیم: گویند پیروی میکنیم از آنچه پدران خود را بر آن یافتیم. گر چه پدرانشان از عقل نهی بوده و راه را در نیابند!
و میگوید هیچ کسی حق ندارد مطلبیرا بدون استدلال و برهان بپذیرد و ازاین و آن تقلید نماید. امام صادق [ع] میفرماید:
[من دخل هذاالدین بالرال اخرجه منه الرجال ومن دخل هذاالدین بالکتاب والسنه تزول الجبال ولایزول]. 12
[هر کس با تقلیداز مردم به دین داخل شود همان مردم او رااز دین بیرون خواهند کرد. و هر کس بر مبنای کتاب و سنت دین را بپذیرد کوهها میلرزند ولی او برجای خوداستوار خواهد ماند].
3- تحقیق و مسائل:
ارزش تحقیق و نقش آن در مسائل فکری و سالم سازی محیط و روابط اندیشهها با یکدیگر بر کسی پوشیده نیست آشنائی با تاریخ دانش و فرهنگ بشری این حقیقت را به ما میفهماند که علت اساسی خطها و دوگانگیها و نظریات غیر علمی و منطقی به این مساله برگشت میکند که بسیاری ازافراد پیرامون مسائل جستجو و کندو کاو لازم را نکرده و در نتیجه به توجیهات نارسا و غیر منطبق با علم روی میآورند وافکار دیگران را متهم مینمایند بهمین دلیل اسلام با پافشاری تمام از پیروان خود میطلبد که انسانهائی حق جو و واقع بین باشند و شایعات و پندارها واندیشههای سخیف را ملاک قضاوت قرار ندهند:
[ولاتقف مالیس لک به علم ان السمع والبصر والفواد کل اولئک کان عنه مسئولا]. 13
[هرگز آنچه علم واطمینان نداری دنبال مکن که در پیشگاه خداوند چشم و گوش و دل همه مسئولند].
4-احترام متقابل اندیشهها:
وقتی در جامعهای حق جوئی انتخاب احسن (انتخاب بهترین اندیشهها) و تحقیق آزاداندیشی و... موردارزش قرار گیرد طبیعی است که در کناراینها بایداترام متقابل به اندیشههای افراد نیزازارزش و مقام والائی برخوردار باشد چون در غیراین صورت رسیدن به آن ارزشها غیرممکن و یا مشکل بنظر میرسد.
لذا دراسلام خوداین روحیه (احترام به اندیشه دیگران) ستوده شده و میفرماید: [فبشر عبادی الذین یستمعوالقول فیتبعون احسنه]... و پیامبر گرامی اسلام که عقل کل است آن قدر به سخن و فکر دیگران احترام میگذاشت و گوش فرا میداد که از طرف بعضی از نادانان مورد سرزنش قرار گرفته تا بدانجا که به حضرتش میگفتند: [هواذن] او گوش است!! و قرآن هم در پاسخ آن میفرماید:
قل اذن خیرلکم 14. [بگو نیکو گوشی است برای شما].
5- سعه صدر:
آن کسی میتواند به سخن دیگران احترام گذارده و گوش فرا دهد که خود تحمل شنیدن سخن مخالف را داشته باشد و با سعه صدر به افکار و آراء و عقائد دیگران نظر کند.
اسلام بالاترین سعه صدر را در مقابل آراء واندیشههای مخالف از خود نشان داده و نه تنها سخن مخالف را میشنود بلکه خود به بهترین وجه ممکن به نقل آن میپردازد در بسیاری از موارد قرآن کریم سخن مشرکین و مخالفین انبیا واستدلالهای آنان را نیز ذکر نموده از جمله این آیه شریفه:
[وقالوا ماهی الاحیواتناالذنیا نموت و نحیا و مایهلکناالا الدهر].... 15
[و کافران گفتند که زندگی جز همین نشاه دنیا چیز دیگر نیست میمیریم و زنده میشویم کسی جز روزگار ما را نمیراند].
و بقول استاد مطهری:
[اگر مادیین و غیرخداپرستان افکاری داشتهاند واستدلالهائی کردهاند همان
است که در کتب مذهبی آمده و برزبان ائمه [ع] جاری شده و بدینوسیله به ثبت رسیده والا خودشان کتبی مکتوب نداشتهاند].... 16
اسلام مسلمانان را به داشتن سعه صدر توصیه مینماید و بیش از همه برای رهبران فکری و مذهبی آن را لازم میداند اولین خواسته حضرت موسی بعدازابلاغ رسالت بوی شرح صدراست:
[رب اشرح لی صدری و یسرلی امری]. 17
[خداوندا شرح صدرم عنایت فرما وامر مرا بر من آسان بنما].
و در حدیث آمده است:
[آله الریاسه سعه الصدر].... 18
[شرح صدر وسیله موفقیت در ریاست است].
این سعه صدر را در فقه و برخوردها فقهاء با نظریات مخالف بخوبی میتوان دید بعنوان نمونه [شیخ اعظم انصاری (ره)] نسبت به نظریه مخالف رای خود آنچنان با سعه صدر مینگرد که وقتی نظریه مخالف را نقل میکند بهتر از خود صاحب اندیشه به بیان واستدلال میپردازد بگونهای که انسان گمان میکند نظر خود شیخ هم همین است. سپس به نقد و بررسی آن میپردازد.
و علاوه براصولی که تاکنون بیان کردیم اینکه دراسلام فقط به علم و دانش به طور مطلق ارزش داده نشده بلکه همواره آن را در کنار عناوین دیگری گذاشته و به آن ارزش داده است مانند: [علم توام با حلم] علم همراه با تزکیه و تهذیب نفس علمی که راس آن تواضع و فروتنی است علمی که غرض از آن فهمیدن باشد و... بیجهت نبوده و در خصوص بحث ما که [سعی اسلام در سالم سازی محیط اندیشه هااست] نقش بسزائی دارد چرا که هر یک ازاین عناوین بگونهای محیط اندیشه را سالم واز برخوردهای غیر صحیح باافکار واندیشههای مختلف جلوگیری مینماید. و دراین مورد بهمین اندازه اکتفا مینمائیم و بسیار واضح است در محیطی که به این چنین اصولی برای رسیده به حق ارزش داده میشود دیگر جائی برای متهم نمودن افکار و آراء باقی نمیماند.
این نمونهای از دستوراتی که اسلام برای سالم سازی محیط و برخورد آراء وافکار با یکدیگر برای ما بیان نموده است و در همین رابطه علاوه براین دو گام مهم واساسی دیگر نیز برداشته است.
1- زدودن موانع:
دراین رابطه اسلام کلیه عواملی را که ممکن است مانع از بوجود آمدن چنین جو سالمی شود با آن به مبارزه برخاسته مانند: [هی از تکیه بر ظن و گمان به جای علم و یقین] [نهی از دخالت میلها و هواهای نفسانی در شناخت حق] [نهی از سنت گرائی] [نهی از شخصیت گرائی] [نهی از مرء و جدال] که برای دوری
ازاطاله کلام به مهمترین مانع کهمان مراء وجدال باشد میپردازیم.
ستیزه جوئی در بحث:
بحث و گفتگو (مناظره) در موضوعات عقیدتی علمی اجتماعی سیاسی اخلاقی یکی از مسائل موردابتلاءاست و کمتر کسی است که گرفتار آن نباشد و در عین حال یکی از دامهای بزرگ شیطان برای ایجاد تفرقه و نفاق در محیط فکری جامعه واز لغزشگاههای مهم انسان است. و بدتراز آن وقتی است که این بحثها ز حالت مناظره و بگومگوهای رو در رو و متقابل خارج گشته و به روزنامهها و مجامع عمومی کشانیده شود. زیرا دراین صورت قدرت دفاع و مقابله از طرف مقابل محدود گشته و طبعا بر جو تشنج واتهامات و شایعات افزوده میگردد
ازاین رو دراسلام بطورکلی آن دسته از بحثها و مناظراتی که جنبه حقیقت جوئی در آن نباشد تحت مراء و جدال بشدت از آن نهی شده است.
شهید ثانی میگوید:
[بدانای عزیز که اگر مناظره را به این قصدانجام دادی که به طرف مقابل پیروز گردی واو را در پاسخگوئی عاجز کنی و مباهاتی نمائی و فضل خود را بر دیگران ظاهرسازی یک چنین مناظرهای سرچشمه همه اخلاقهائی است که در نزد خداوند تعالی ناپسنداست ولی در نزد دشمن خدا شیطان لعین پسندیده است]....
سپس برای این گونه مناظرات دوازده تا آفت بر میشمرد مانند: کینه توزی حسد قطع روابط گرفتار شدن به سخنان ناروا عیب جوئی کبر و غرور خودستائی نفاق و دوروئی خوشحالی از شکست دیگران و...
پیداست وقتی روح حاکم بر مناظرات و گفتگوهای علمی توفق طلبی باشد نه حقیقت جوئی این آفات را هم بدنبال دارد. و حرمت شرعی آن هم مسلم است زیرا علاوه بر روایات متعددی که از آن نهی کرده ایذاء واهانت و تحقیر غیر و تزکیه نفس و هر یک ازاین آفتها که ذکر شد خود به تنهائی برای اثبات حرمت کافی است. و روایاتی که از مراء و جدال نهی نموده بسیاراست. از جمله پیامبراکرم [ص] میفرماید:
[لایستکمل عبد حقیقه الایمان حتی یعدع المراء وان کان محقا]. 20
[هیچکس حقیقت ایمان را تکمیل نمیکند مگراینکه ترک جدال نماید هر چند حق بااو باشد].
و نیز علی ابن ابیطالب میفرماید:
[یا کمیل ایاک والمراء فانک تغری بنفسک ع السفهاءاذا فعلت و تفسد الاخاء]. 21
[ای کمیل از مجادله بپرهیز که بدست خود جاهلان را بر ضد خود میشورانی و برادری را
نابود میسازی]...
و در قرآن کریم از جدال نهی شده مگراینکه بصورت احسن انجام گیرد. [شهید ثانی ره] برای مناظره هشت شرط ذکر میکند از جمله:
[غرض از مناظره اثبات حق باشد نه اثبات حقانیت خود. باید در جستجوی حق همچون کسی باشد که گمشدهای دارد و به دنبالش در جستجواست که هر جا و در دست هر کس گمشده خود را یافت خوشحال و سپاسگزار باشد بنابراین طرف مقابل مناظره را رفیق راه و یار و مددکار خویش بداند نه آنکه او را دشمن خود پندارد]... 22
بنابراین از آنجا که مراء و جدال محیط سالم برخورداندیشهها را که مورد توجه اسلام است آلوده مینماید بیش از سایر عوامل مورد نهی و مذمت قرار گرفته است.
2- کیفیت ارائه اندیشه:
از طرف دیگر کیفیت ارائه اندیشه را که خود نقش مهمی در بسیاری از اتهامات و سوء ظنها دارد اسلام مورد توجه خویش قرار داده و دستورات بسیارارزندهای دراین زمینه صادر نموده از جمله:
سنجش ظرفیتها
از آنجا که استعدادها و ظرفیتهای اشخاص متقاوت است باید آنکس که فری واندیشهای راارائه میدهد سعی کند میزان فهم و درک شنونده را در نظر گرفته و مطابق آن سخن بگوید و در غیراین صورت یا صاحب اندیشه متهم میشود و یااینکه در شنونده تاثیر سوء میگذارد.
بنابراین هر مطلبی را در هر جا و برای هر کسی نباید مطرح نمود در حدیث آمده است: [که اگراز آنچه در قلب سلمان بودابی ذر مطلع میشد که کافر میشد]. لذااسلام این مساله را بسیار مورد توجه قرار داده است پیامبر گرامی اسلام میفرماید:
[اناامرنا معاشهرالانبیاءان تکلم الناس بقدر عقولهم...]. 22
[ما پیامبران فرما نداریم که با مردم به اندازه خردهای ایشان سخن بگوئیم].
و در روایت از علی [ع] آمده:
[اتحبون ان یکذب الله و رسوله؟ حدثوالناس بمایعرفون وامسکوا عماینکرون]... 24.
[آیا دوست دارید که خدا و فرستاده خدا مورد تکذیب واقع شوند با مردمان از چیزهائی سخن گوئید که میتوانند بفهمند واز سخن گفتن درباره چیزهائی که نمیتوانند بفهمند خودداری کنید].
2- رعایت شیوههای مختلف:
همانگونه که طرفیتها واستعدادها متفاوت است روحیات افراد نیز متفاوت است بعضی روحیه افراد نیز متفاوت است بعضی روحیه استدلال و برهان منطقی باشد بعضی بر عکس روحیه عاطفی و موعظه پذیری دارند. باید برای اینان مطلب را در قالب موعظه و پنداندرز بیان کرد. و بعضی دیگر روحیه [جر و بحث] در آنها شکوفااست ازاین راه باید اندیشه را به آنان ارائه داد. بنابراین رعایت این روحیات نقش مهمی در سلامت محیطاندیشهها دارد. لذا قرآن کریم در مقام دعوت میفرماید:
[ادع الی سبیل ربک بالحکمه والموعظه الحسنه وجادلهم بالتی هی احسن].
[با حکمت و موعظه نیکو و جدال احسن بسوی خدایت دعوت کن].
بااینکه همه را به یک چیز دعوت مینماید لکن همه را به یک شیوه نمیخواند.
3- بصیرت و آگاهی:
آنکس که فری و نظری راارائه میدهد باید خود تسلیم آن فکر گردیده و بصیرت کامل نسبت به آنچه ارائه میدهد داشته باشد. در غیراین صورت نه در مقام ارائه بخوبی میتواندارائه دهد و نه در مقام دفاع میتواند خوب از عهده برآید در نتیجه موجب بروزایرادها واتهامات میشود. لذا قرآن کریم دعوت به توحید را بر پایه بصیرت و آگاهی کامل دعوت کنندگان استوار ساخته و میفرماید:
[قل هذه ادعواالی الله ععلی بصیره انا و من اتبنی]. 25.
بگو روش من و پیروانم همین است که مردم را بخدا با بینائی و بصیرت دعوت کنم.
تا بدینجا بخوبی روشن شد که برخورداسلام با مساله جو تکفیر و [اتهام] در جامعه یک برخورد ریشهای واصولی است. چون وقتی که در نظام کامل و جامعی همچون اسلام که روابط بین افراد جامعه را بر پایه اصولی همچون اخوت و برادری تعاون و همکاری و... بنا نهاده و علاوه در خصوص سالم سازی رابطه افکار واندیشهها در جامعه که محط اصلی (منشااصلی)
بروزاتهامات و تکفیرهااست نهایت دقت را مبذول داشته طبیعی است در یک چنین نظامی جا برای بروزاتهام و تکفیر باقی نمیماند واگر در جوامع اسلامی این پدیده شوم وجود داشته و دارد بخاطر جدائی مسلمانان ازاین تعالیم ارزشمند بوده است.
تا بدینجا موضع اسلام را در رابطه با تکفیر و تفسیق و نسبتهای ناروا از راه تطبیق و مقایسه با روح تعالیم اسلام بیان کردیم ولی بر آن دسته از کسانی که موضع اسلام را در هر مساله و موضوعی درامر و نهی صریح جستجو میکنند لازم است که برخیا ز آیات و روایات و فتاوای علماء مذاهب دراین متذکر شویم خوشبختانه در متون اسلامی ما آیات بویژه خوشبختانه در متون اسلامی ما آیات بویژه روایات و فتاوی دراین زمینه بسیاراست ببرخی از آنهااشاره میکنیم.
موضع صریح اسلام:
با توجه به متون اسلامی این مطلب بدست میآید که اگر کسی شهادتین گفت وادعای مسلمانی داشت نمیتوان او را تکفیر کرد در منابع اصلی فریقین روایات زیادی دراین زمینه داریم که دراین روایات تکفیر مورد نکوهش قرار گرفته واز آن منع شده است و حتی دربرخی از روایات تکفیر کننده خود کافر قلمداد شده است. که ما در ذیل به برخی از آیات و روایات اشاره میکنیم.
خداوند تبارک و تعالی میفرماید: [ولاتقوا لمن القی الیکم السلام لست مومنا]. 26
به کسانی که اظهاراسلام میکنند نگوئید مسلمان نیستند.
درشان نزول این آیه آمده که:
[پیامبرگرامی اسلام [ص] اسامه ابن زیدرا بسوی یهودیانی که در یکی از روستاهای فدک زندگی میکردند فرستاد تا آنها را به اسلام و یا قبول شرائط ذمه دعوت کند یکی از یهودیان بنام [مرداس] به استقبال مسلمانان شتافت در حالیکه به یگانگی خدا و نبوت پیامبر [ص] گواهی میداد ولی اسامه به گمان اینکه این یهودی اسلامش زبانی است او را کشت واموالش را به غنیمت گرفت خبر که به پیامبر [ص] رسید سخت ازاین جریان ناراحت شد و فرمود تو مسلمانی را کشتی؟ اسامه عرض کرداین مرداز ترس جان و برای حفظ اموالش اظهاراسلام کرد. پیامبر [ص] فرمود: [فهلا شققت قلبه] تو که از درون او آگاه نبودی چه میدانی! شاید براستی مسلمان شده باشد]. 27
روایتی به همین مضمون در صحیح بخاری و مسلم آمده است. اسامه بن زید میگوید: [رسولخدا [ص] ما را به [حرقه] فرستاد صبحگاه را مردم آنجا مواج شدیم و چون آنها را شکست دادیم من و شخصی ازانصار یکی از آنها و تعقیب کردیم همین که براو دست یافتیم گفت: [لااله الالله] انصاری ازاو دست برداشت ولی من با نیزه براو تاختم واو را کشتم چون برگشتیم جریان به پیامبر [ص] رسیده بود حضرت فرمود: اسامه تواو راکشتی پس ازاینکه به یکتائی خدا شهادت داد. عرض کردم او میخواست بااین گفتاراز کشته شدن نجات پیدا کند. حضرت مکرر میفرمود بااینکه [لااله الاالله] گفت او را کشتی؟! آنقدر تکرار شده که من آرزو کردمای کاش قبلا مسلمان نشده بودم 28.
تلقی اسامه از برخورد رسول خدااین است که تمام اعمال او از نماز و روزه و جهاد و... این گناه را جبران نمیکند میترسد که گناهش بخشوده نشود. ازاین رو آرزو میکند کهای کاش مسلمان شدنش پس ازاین حادثه بود.
مفاد آیه و روایت این است که: اگر کسی اظهاراسلام کند (یعنی شهادتین بگوید) مسلمان است و نمیشوداو را تکفیر کرد. تنهااگر ما همین آیه و روایت را داشتیم برای منع از تکفیر واحترام اهل مذاهب و فرق اسلامی به یکدیگر کافی بود چون در صورتیکه شخصی شهادتین را پناهگاه خود قرار دهد این قدراحترام دارد. بدون تردید کسانیکه بدون این انگیزه شهادتین گفته و میگویند ازاحترام والاتر و بالاتری باید برخوردار باشند و عناد و دشمنی و سب و لعن و طرد و تفسیق و تکفیر آنها جایز نخواهد بود. و حال آنکه این گونه روایات بلکه صریح ترازاینهااز طریق فریقین بسیار داریم از جمله رسول خدا [ص] فرمودند:
[من کفر مومنا صار کافرا [29 [هرکسی مومنی را تکفیر کند خود کافر میشود].
وامام باقر [ع] میفرماید: [ماشهد رجل علی رجل بکفر قطان کان شهد به) علی کافر صدق وان مومنا رجع الکفرالیه فایاکم والطعن علی المومنین]. 30
[هیچ کس بکفر کسی شهادت نمیدهد جز آنکه یکی از آن دو سزاور کفر است اگر شهادت نسبت به مومن بوده خودش کافر میشود پس پرهیز کنید از طعن زدن بر مومنین.
و بهمین مضمون در کنزالعمال آمده که رسول خدا فرمود:
[ایماامرء قال لا خیه کافر فقد باء بهااحدهماان کان قال والا رجعت علیه]. 31
[هر کس به برادر دینی خود کافر خطاب کند یکی از آن دو سزاوار کفر است. اگراو کافر بوده راست گفته واگر دروغ گفته باشد خودش کافر میشود].
واز جمله ازامام صادق [ع] است که میفرماید: ملعون ملعون من رمی مومنا بکفر و من رمی مومنا بکفر فهو کقتله 32
ملعون است ملعون است هر کسی مومنی را متهم بکفر کند و هر کس چنین اتهامی وارد کند مثل این است که او را کشته است.
و نیز بهمین مضمون در کنزالعمال آمده رسول خدا فرمود:
[اذا قال الرجل لا خیه کافر فهو کقتله و لعن المومن کقتله] 33 هر کسی به برادر دین خود کافر خطاب کند مثل این است که او را کشته است. و همچنین لعن مومن مثل کشتن اواست.
اگر به گذشه برگردیم و تاریخ مسلمانان و مذاهب اسلامی را مورد مطالعه قرار دهیم مییابیم که چه بسا تفسیق و تکفیری که باعث کشته شدن بیگناهی یا بیگناهانی شده.
در روایت داریم که روز قیامت فردی را میآورند که اعمال خود را در دنیا خوب انجام داده ولی در موقع حسابرسی در پرونده عمل خود گناهی عظیم را مشاهده میکند و وقتی اعتراض میکند گفته میشود که این سهم تواست از خون فلانی میگوید من دستم به خون کسی آلوده نشده است. جواب میرسد که جملهای را درباره فلانی از مردم شنیدی و سپس به نقل آن پرداختی و همان کلام درباره امو موثرافتاد و سرانجام به قتل وی انجامید بنابراین تو با گفتن آن حرف در قتلش شریک هستی34.
با توجه به روایات فریقین که برخی از آنها را ذکر کردیم به این نتیجه میرسیم که تفسیقها و تکفیرها سب و لعنها و بغضهای جاهلانه و جنگهای فرقهای که در میان مسلمانان و مذاهب اسلامی از صدراسلام تاکنون رواج داشته ناروا و حرام و بر خلاف صریح مبانی اسلام و روایات فریقین بوده است با توجه به این آیات و روایات بسیار جرات میخواهد که مسلمانی مسلمان دیگر را به انگیزه عدم گرایش قلبی به اصول و معتقدات دینی و یا نیک و بد دانستن اعمال بعضی از سحابه و حتی بالاتر اختلاف مواضع در زمینه مسائل سیاسی و یااقتصادی و برداشتهای علمی ازاسلام متهم به تفسیق و تکفیر و گرایشهای انحرافی ازاسلام نماید.
ولی متاسفانه پیروان اسلام براثر جهل به مبانی واصول رفتار و ناهنجاری با هم داشته دارند. واین رفتار غیر منطقی باعث تفرقه و پراکندگی و شعبه شعبه شدن مسلمانان گشته بطوری که ره شعبه و گروه گروه دیگر را دشمن خود دانسته و سب و لعن و تکفیر میکند.
روایات غیرمستقیم:
علاوه براین روایات که بطور صریح و مستقیم مسلمانان را تکفیر یکدیگر باز میدارد و مضرات واثرات منفی آن را متذکر میشود عناوین دیگری هم داریم که حررمت آنهااز نظراسلام مسلم است و تکفیراز مصادیق بارز هر یک از عناوین بشمار میآید. مانند: هتک شخصیت مومن تهمت بمومن سب و لعن مومن تحقیر مومن اهانت و آزار واذیت مومن استهزاء مومن هجو مومن سرزنش کردن مومن عیب جوئی مومن دشمنی با مسلمانان و... داریم که همگی غیرمستقیم بر حرمت مساله مورد بحث دلالت دارند که به برخی از آنها به طوراجمال اشاره میکنیم.
هتک شخصیت مومن:
آبرو و حیثیت یک فرد مسلمان بسان جان و مال او دراسلام محترم است پیامبر گرامی اسلام [ص] میفرماید:
ان الله حرم علی المسلم دمه و ماله و عرضه وان یظن به سوالظن35 [خداوند بر هر مسلمانی جان و مال و عرض مسلمان دیگر و بدگمانی درباره او را حرام کرده است].
کسی که مرتکب این عمل شود گناه کبیرهای انجام داده که وعده عذاب بر آن داده شده است. خلاصه هتک عرض مومن بهر نحوی که باشد جایز نیست خواه بوسیله استهزاء و مسخره کرده باشد و خواه بوسیله سرزنش و سبک شمردن و یااهانت و یا لعن و تکفیر که بارزترین نمونه هتک شخصیت است.
قال الصادق (ع) [من روی علی مومن روایه یرید بها شینه و هدم مرونه لیسقط من اعین الناس اخرجه اله من ولایته الی ولایه الشیطان فلا یقبله الشیطان]. 36
[امام صادق [ع] میفرماید: کسی که به منظور عیب جوئی و آبرو ریزی مومنی سخنی بگوید تااو رااز نظر مردم ساقط کند خداوند وی رااز ولایت خود بسوی ولایت شیطان بیرن میراند و شیطان هم او را نمیپذیرد].
چه سخنی بدتراز تکفیر که شخصیت اعتقادی و معنوی او را لکه دار مینماید.
اتهام به مومن:
تهمت یعنی دیگران را به آنچه در آنها نیست نسبت دادن دراسلام از این عملر بشدت نهی شده و جزء گناهان کبیره بشمار آمده است. اتهامات و نسبتهای نارواانواع واقسام دارد که در هر صورت اتهام به بیدینی از بدترین نوع آن است که روایات تهمت شامل آن است.
قال النبی [ص] من بهت مومنااومومنه او قال فیه مالیس فیه اقامه الله عزوجل یوم القیامه علی تل من نار حتی یخرج مما قال فیه. 37
کسی که به مردم یا زن مومن بهتان وارد سازد و یا چیزی بگوید که دراو نیست خداونداو را در روز قیامت بر تلی از آتش نگه میدارد. تااز عهده آنچه گفته بر آید.
قال الصادق (ع): من اتهم اخاه فی دینه فلا حرمه بینهما و من عامل اخاه بمثل ما عامل فهوبری مما ینتحل 38. [هر کس برادر دینی خود را تهمت زنداحترامی بین آن دو بجا نماند و هر که با برادر دینی خود مانند سایر مردم برخورد کنداواز آنچه خود را بدان بسته (مذهب) برکنار شده است].
سب و لعن مومن:
نسبتهای زشت و ناروا به یکدیگر دادن و کلمات ناگوار به یکدیگر گفتن از قبیل: [خائن فاسق فاجر ملعون... بالاتراز همه مشرک کافر مرتد و... و ماننداینها که متضمن تحقیر مسلمانان باشد حرام است. و روایات زیادی بشدت از آن نهی کرده است.
قال الباقر (ع): [سباب المومن فسوق و قتاله کفر ماله کحرمه دمه] 39 دشنام دادن به مومن فسق و جنگ بااو کفر و مال او بسان خونش ارزش دارد.
[و لعن المومن کقتله] 40 (لعنت کردن بر مومن همچون کشتن او است).
فتاوای علماء به عدم جواز تکفیر مسلمان: دراینجااجمالی از فتاوای ائمه مذاهب و علماء بزرگ اسلام را میآوریم تا روشن شود که جو تکفیر واتهام در بین جوامع اسلامی هیچ گونه مبنای اسلامی ندارد. چون نه با روح تعالیم حیاتبخش اسلام سازگاراست و نه با آیات و روایات و نه با نظرات و فتاوای علماء اسلام.
علماء شیعه:
در مذهب شیعه عالمان بزرگی همچون [شیخ صدوق ره] در هدایه 41 و [شیخ مفید ره] دراوائل المقالات و [محقق ره] درشرایع و صاحب جواهر در جواهرالکلام 42. و [آیه الله حکیم ره] در مستمسک 43 و [آملی ره] در مصباح الهدی. 44 و [علامه مجلسی ره] در بحارالانوار. 45 و [حاج آقارضا همدانی ره] در مصباح الفقیه میگویند: کسی که شهادتین را اظهار کند مسلمان است واحکام اجتماعی حقوقی جزائی اسلام بر آنان مترتب میشود
بعنوان نمونه: [شیخ صدوق ره] در کتاب هدایه میفرماید:
[الاسلام هوالاقرار بالشهادتین و هوالذی یحقن به الدماء والا موال و من قال لااله الا محمد رسول الله (ص) فقد حقن مانه ودمه. اسلام عبارت است از گواهی دادن به شهادتین و بوسیله آنجان و مال از تعرض مصون میماند و هرکس بگوید لااله الاالله محمد رسول الله [ص] جان و مالش محفوظ خواهد ماند]. 6
بدون شک با وجوداین فتاوا اجازه نمیدهند که گوینده شهادتین تکفیر گردد.
علماء تسنن:
فتوای اشعری: احمدابن زاهر سرخی که از شاگردان بزرگ [امام ابی الحسن اشعری] است میگوید: نزدیک وفات ایشان بود که در منزل من در بغداد بودند و بمن دستور داد تا همه یاران و شاگردان او را در کنار وی جمع کنم وقتی همه جمع شدند آنها را مورد خطاب قرار داد و گفت:
اشهدوا علی لااکفرا حدا من اهل ه القبله بذنب الانهم یشیرون الی معبود واحد والاسلام یشملهم و یعمهم]. 46 شما گواه باشید که من هیچ کس ازاهل قبله را بخاطرارتکاب گناه تکفیر نمیکنم زیرا همه آنها بسوی یک معبود (در عبادت) اشاره میکنند واسلام شامل آنان است و عموم آنان را در بر میگیرد.
فتوای شافعی: [شیخ الاسلام مخزومی] در [الرساله] تصریح کرده که اهل اهواء کافر نیستند و من حتی یکنفراز آنان را بخاطر گناهی تکفیر نمیکنم. [لااکفراهل الاهواء بذنب] و در جای دیگر میگوید:
لا اکفر احدا من اهل القبلة بذنب هیچ کس ازاهل قبله را تکفیر نمیکنم. 47
و حتی بالاتر فرقه شافعیه بر عدم کفر خوارج اتفاق نظر دارند اگر طائفه خوارج که ریختن خون مسلمانان را حلال واموال آنان را مباح دانسته و صحابه پیامبر [ص] را تکفیر نموده مسلمان باشند حساب پیروان بقیه مذاهب روشن است [ابن عابدین] در کتاب [ردالمختار] با کمال قاطعیت به مسلمان بودن افرادی که از روی اجتهاد صحابه را لعن میکنند حکم کرده و صریحا میگوید:
تکفیراین افراد مخالف اجتماع فقهاءاست و با آنچه در نوشتههای فقهی خود آوردهاند منافات دارد و سخنانی که در تکفیرایشان رسیده از ناحیه فقهاء نیست بلکه از طرف دیگران بوده لذا فاقدارزش است. 48
فتوای ابی حنیفه و...
قال ابن حزم: [وذهب طائفه الی انه لایکفر ولا یفسق مسلم بقول قاله فی اعتقاداوفتیا.. وهذا قول ابن ابی لیلی وابی حنیفه والشافعی و سفیان الثوری و داودابن علی و هو قول کل من عرفنا له قولا فی هذه المسئله من الصحابه ولا نعلم فیه خلافا فی ذالک]... 49.
ابن حزم که از پیشوایان ظاهریه است میگوید: جمعی از علماء بر آنند که مسلمان را بواسطه اعتقاد یا فتوای بر خلاف مشهور نمیتوان تکفیر یا تفسیق کرد و همی نظریه ابن ابی لیلی (معاصرابن حنیفه) و ابوحنیفه شافعی سفیان ثوری (فقیه معاصرابین حنیفه) و داودابن علی (امام ظاهریه) و هر کس را که مااز صحابه درانی نظر دیدیم و مخالفی دراین مسئله نیافتیم.
وقتی که از [شیخ الاسلام تقی الدین سبکی] در مورد تکفیراهل هوی و بدعت 50 سوال میشود وی در جواب مینویسد:
[بدانای برادر اقدام واظهارنظر درباره تکفیراهل ایمان کار سخت و مشکلی است. و هر کس در قلب خودایمان داشته باشد برای او کار بزرگ و خطرناکی است که اهل هوی و بدعت را تکفیر نماید با وجود اینکه آنان لااله الاالله محمدرسول الله [ص] میگویند و تکفیر کردن دیگران کار هولناک و خطر عظیمی دارد]... 51
و در جای دیگر در رابطه باغلات و بدعت گذاران واهل هوی و متکلمین و فلاسفه ازاو سوال میکننداو در جواب میگوید:
[بدان هرکس از خداوند عزوجل بترسند هرگز جرات نمیکند به تکفیر کسی که لااله الاالله و محمدرسول الله [ص] میگوید زبان بگشاید... و درادامه میگوید هرگز کسی حکم به تکفیر کسی نمیکند مگراینکه خود ازاصول دین بیرون رود و منکر شهادتین باشد و بالاخره از دین اسلام خارج شود].
اوزاعی میگوید:
[به خدا سوگنداگر پاره پاره شوم زبان به تکفیراحدی ازاهل شهادتین نمیگشایم]. 52.
از حسن بصری درباره اهل اهواء سئوال شد وی گفت:
[همه اهل توحیدازامت پیامبر [ص] هستند و حتما داخل بهشت خواهند شد]. 53
زهری سفیان ثوری سعیدابن مسیب و... همگی به حرمت تکفیر مسلمان و عداوت آنها فتوای دادهاند.
اکنون که بیپایه گی اتهام و تکفیر ثابت شد و مخالفت اسلام از هر جهت بااین موضوع به وضوح روشن گردید بر همه مسلمانان بویژه علماء اسلام که حافظ دستوارت و تعالیم آنند لازم است که با تمام توان برای زدودن این لکه ننگ و وصله ناچسب از دمن جوامع اسلامی اقدام نمایند بویژه با توجه به ریشههای این موضوع که مهم آنها را در شمارههای پیشین برشمردیم در جهت ریشه کن نمودن این پدیده شوم برآیند و مسلمانان را که سالهاازاین ناحیه رنجها و مشقتها جدائیها و کدورتها دیدهاند برای همیشه آسوده خاطر نمایند. و با تکیه براصول اسلامی دراعتقادات و فروع روابطاجتماعی پیوندهای اخوت و برادری اسلام را دوباره مستحم نموده و مسلمانان رااز هر فرقه ونژاد به اعتصام به حبل الله دعوت نمایند وازاین طلیعه الهی که درایران اسلامی دمیده قدردانی نموده والهام بگیرند که میتوان کینهها و کدورتهای بیجا را کنار گذاشت و همه در صف واحد همچون ید واحد برگرد وجوداسلام حلقه زنند و تار و پوداستعمار وایادی آنان رااز بین ببرند به امید آنکه در سایه این نعمت الهی اتحاد و یگانگی همه مسلمانان حاصل گردد و مسلمانان در سایه اتحاد و برادری اسلامی دوباره مجد و عظمت خود را بیابند.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
پاورقیها
1. آل عمران. 99.
2. انفال. 64.
3. انعام. 65.
4. حجرات /11
5. اصول کافی باب اخوه المومنینی بعضهم لبعض روایت 5.
6. وسائل ج 8. 552.
7. احتجاج 82/2.
8. نهج البلاغه خطبه 127.
9. عنکبوت. 69.
10. زمر. 20.
11. بقره. 166.
12. نظام تربیتی اسلام. 166 باقر شریف قرشی.
13. اسراء. 39.
14. توبه. 61.
15. جاثیه. 24.
16. پیرامون انقلاب اسلامی.
17. طه. 25.
18. میزان الحکمه ج. 4 به نقل از بحارالانوار ج. 75. 357.
19. تعلیم و تعلم از دیدگاه شهید ثانی وامام خمینی. 98.
20. سفینه البحار ماده مرء.
21. همان مدرک.
22. تعلیم و تعلم از دیدگاه شهید ثانی وامام خمینی. 92 96.
23. الحیاه. ج 1. 146 به نقل از بحارالانوار ج 2. 69.
24. همان به نقل از غیبت نعمائی. 36.
25. یوسف. 108.
26. نساء. 94.
27. مجمع البیان ج 3. 95.
28. الفصول المهمه به نقل از صحیح بخاری صحیح مسلم.
29. موطا مالک.
30. اصول کافی ج 2. 360.
31. کنزالعمال 8272. 635. به نقل از صحیح مسلم و روایت 8266 8273 8278 8282 و 8281 8270 براین مضمون دلالت دارند.
32. سفینه البحار ماده کفر.
33. کنزالعمال 8264. 635.
34. بحارالانوار ج 7. 86 چاپ بیروت.
35. محجه البیضاء ج 5. 268.
36. اصول کافی ج 2. 358.
37. بحارالانوار ج 16. 170 و [کنزالعمال] ج. 566.
38. اصول کافی ج 2. 361.
39. اصول کافی ج 2. 360. و [کنزالعمال] ج 2. 592.
40. کنزالعمال ج 3. 616. 8181.
41. جوامع الفقیهه. 47.
42. جواهر ج 6. 58.
43. مستمسک العروه ج 2. 123.
44. مصباح الهدی ج 1. 361.
45. بحارالانوار ج 68.
46. فصول المهمه. 29.
47. همان مدرک.
48. همان مدرک. 67.
49. همان مدرک. 29.
50. منظورازاهل اهواء و بدع به زعم برخی ازاهل سنت در درجه اول شیعه میباشد که مااینجا در مقام ابطال این اندیشه نیستیم ولی در هر صورت بااینکه بنظر برخی ازاینان شیعه اهل بدعت است!! تکفیراو را جایز نمیدانند.
51. فصول المهمه به نقل از طبقات شعرانی.
52و53. همان مدرک.
مأخذ: نشریه حوزه، شماره 17، آبان 1365.