اپلیکیشن آدینه اَرَد
برای android
اپلیکیشن khamenei.ir
برای android
اپلیکیشن khamenei.ir
برای iOS

آدینه | پایگاه اطلاع رسانی دفتر امام جمعه اَرَد

پایگاه اطلاع رسانی دفتر امام جمعه اَرَد
آدینه | پایگاه اطلاع رسانی دفتر امام جمعه اَرَد

حجة الاسلام والمسلمین سیدرضا شاهچراغ :: امام جمعه بخش ارد
.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.
اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً

پیام های کوتاه
آیه روز

حدیث منتخب
اوقات شرعی اَرَد
لوگوهای حمایتی
لینک دفتر مراجع تقلید و علماء عظام

مساوات - قسمت 3

| چهارشنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۲، ۰۳:۴۷ ب.ظ
قسمت سوم: «برادرى»

آخرین پرسشى که طرح شد این بود که آیا «ایمان» براى مؤمنین، علاوه بر حقوق اُخروى، امتیازاتى در حقوق مادّى و دنیایى نیز اثبات مى‏گرداند یا خیر؟ علّت طرح این سؤال روشن است. همانگونه که در بحث «آزادى عقیده» مورد اشاره قرار گرفت، در تمدّن امروزى بشر که «مطلقِ اعتقاد» - چه مبتنى بر حقیقت بوده باشد و چه نباشد - آزاد و محترم شمرده مى‏شود، ادیان و مکاتب و اعتقادات مختلف هیچ امتیازى بر یکدیگر ندارند. براساس این بینش، «مطابقت با حقّ» معنا ندارد، چرا که اعتقاد به حقیقتى ثابت و مطلق موجود نیست و هنگامى که اعتصام به «حبل اللَّه» [که مصادیق آن قرآن است و کعبه و امام‏] موجود نباشد، لاجرم تفرقه و پراکندگى حاصل مى‏آید و راه‏ها و مکاتب مختلف از هم دور و دورتر مى‏شوند. گردبادِ سهمگین تفرقه همه‏چیز را مى‏بلعد و فرسنگ‏ها فرسنگ، اینسوى و آنسوى پراکنده مى‏سازد و اگر در این هنگامه، عروة الوثقایى نباشد که انسان بدان متمسّک شود، امیدى به وحدت و ثبات و استقامت نیست. لفظ «عروة الوثقى» در آیه مبارکه 256 سوره «بقره» [«فَمَنْ یکْفُر بِالطّاغُوتِ وَ یؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى لاَ انْفِصامَ لَها» ]همان «حبل اللَّه» است که در آیه مبارکه 103 سوره «آل عمران» [«وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمیعاً وَلا تَفَرَّقُوا»] ذکر شده است. «قولِ ثابت» تنها از آنِ مؤمنین است و آنانکه بر محور حقّ گرد آمده‏اند و به «حبل اللَّه المتین» چنگ زده‏اند:«یثَبِّتُ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثّابِتِ فِى الْحَیوةِ الدُّنْیا وَ فِى الْآخِرَةِ...» (ابراهیم: 27) «خداوند ایمان آورندگان را در زندگى دنیا و حیات اُخروى با «قول ثابت» تثبیت مى‏گرداند...».

هنگامى که هیچ محور ثابتى موجود نباشد تا انسان‏ها بر آن گرد آیند و خود را با آن بسنجند و بدان تمسّک جویند، اعتقادات و مکاتب رنگارنگ، انسان‏هاى سراسر کره زمین را در خود مى‏گیرد و هرکس «سازِ خود را مى‏نوازد...» و از آنجا که در تفکر غالب بشر امروز، عقیده بطور مطلق و بلاشرط آزاد و محترم شمرده مى‏شود، جاى هیچ اعتراضى نیز موجود نیست. هر لحظه، از جایى، مسلکى تازه چون قارچ مى‏روید: از یکسو «پانک‏ها» چون کرم در لجنزار شهوات خود مى‏لولند و «هیپى‏ها» و «ناتورالیست‏ها» و احزاب عجیب و غریب متعدّدى مثل «کوکلاکس کلان‏ها» و... سر در لاک‏ها و پیله‏هاى جنون‏آمیز خویش فرو برده‏اند و دنیا را از دریچه‏ هاى کج و معوجى که ساخته «مارى جوانا»، «ال اس دى» و «هروئین» و مشروبات جور واجور الکلى است مى‏نگرند و از سوى دیگر، اغلب مردم غرب جهان در باتلاق امراض وحشتناک جنسى و روانى که زاییده بى‏ایمانى و دور شدن از خداست گرفتار شده‏اند و لحظه به لحظه از انسانیت و فطرت الهى انسان دور و دورتر مى‏گردند و در منجلاب «اولئک کالانعام بل هم اضلّ» فرو و فروتر مى‏افتند.

از یکطرف، در ماده هجدهم و نوزدهم اعلامیه جهانى حقوق بشر، حقّ آزادى فکر و وجدان و مذهب و عقیده و بیان صراحتاً مورد تأکید قرار گرفته است و امّا از طرف دیگر، لازمه دیندارى عدم «آزادى عقیده» است، چرا که انسان فطرتاً تنها اعتقاد و مذهب خویش را بر حقّ مى‏داند و برهمین اعتقاد است که اعمال و رفتار فردى و اجتماعى خویش را بنا مى‏کند. اگر انسان اعتقادات و مکاتب غیرخویش را باطل نمى‏شمرد، چه التزامى داشت که خود را متعهد به مکتب و نظام اعتقادى خاصّى بگرداند و تنها از آن پیروى کند؟ پس معناى «آزادى در اعتقاد و مذهب» چیست؟ اگر «میزان ثابت حقّ» در میان نباشد که هر کسى اعتقادات خویش را با آن محک بزند، اعتقادات و مذاهب و مکاتب هیچ امتیازى نسبت به یکدیگر نخواهند داشت و بدین ترتیب، لاجرم حقوق خاصّى نیز بر صاحب اعتقادات و مکاتب مختلف تعلّق نخواهد گرفت. معناى این مطلب، بطور روشن، این است که «هرکس آزاد است که از هر فکر و عقیده و یا مذهبى برخوردار باشد به شرط آنکه آن را در نظام حقوق اجتماعى و سیاسى خویش دخالت ندهد». باطن این سخن چیست؟ جدایى دین از سیاست و اکتفاى از دین به مجموعه‏اى از آداب و اعمال خشک و بى روح که نظام حکومتى و سیاسى خاصّى بر آن بار نمى‏گردد. و براستى چگونه است که در باطن این حکم، نفىِ خودش، یعنى نفىِ آزادى عقیده و مذهب نهفته است و هیچ انسانى در غرب آوایى به اعتراض برنمى‏دارد؟
ما در چند مقاله دیگر ان‏شاءاللَّه به «اعلامیه حقوق بشر» خواهیم پرداخت، امّا در این مقاله، بدین مناسبت که در مادّه اوّل این اعلامیه همه مردم جهان امر شده‏اند که باهم با روح برادرى رفتار کنند و بحث ما نیز در این قسمت «برادرى» است، متعرّض آن شده‏ایم. با توجه به مقدّمه گفتار، شکّى نیست که ظهور روح برادرى در انسانها تنها در این صورت ممکن است که:
- امّت واحده تحقق پیدا کند و مردم بر محور قرآن و کعبه و پیشواى معصوم، از اعتقادات رنگارنگ خویش دست بردارند و اتّحاد بیابند؛
- و یا اینکه در تعهّدات اعتقادى و مذهبى خویش صرفاً به اعمالى خشک و بى‏روح، که وجهه سیاسى و بعضاً اجتماعى هم ندارند، اکتفا کنند، و همانطور که بیان شد، باطنِ این سخن «جدایى دین از سیاست» است و «نفىِ دیندارى»؛ چرا که «دین» ذاتاً سیاسى است و این خصوصیت ذاتى از آن قابل تفکیک نیست. بنابراین، احکام فوق، که حاکى از تناقضى بین در اعلامیه حقوق بشر است، نه تنها هیچ مطابقتى با نظر اسلام ونظام سیاسى آن ندارد، بلکه با آن متناقض است. اسلام براى حاکمیت بر همه انسانها نازل شده است و جز از این طریق - یعنى حاکمیت جهانى - به همه اهداف خویش دست پیدا نمى‏کند. حکومت اسلام بر جهان به سخنى دیگر یعنى حکومت مؤمنین و صالحین بر جهان، و این بدان معنى است که ما اسلام را از مذاهب و مکاتب دیگر ممتاز مى‏کنیم و براى مسلمانان و عاملین به احکام اسلام، حقوق سیاسى و اجتماعى خاصّى قائلیم. این اعتقاد به هیچ روى با اعلامیه به اصطلاح حقوق بشر مطابقت ندارد.

بار دیگر به پرسشى که در صدر کلام مطرح شد بازگردیم و جواب آن را با توجه به قرآن و روایات وارده از معصومین علیهم السّلام جستجو کنیم. اگر وجودِ ایمان براى مؤمنین و عاملین به احکام شرع، علاوه بر حقوق اُخروى، امتیازاتى در حقوق مادّى و دنیایى نیز اثبات مى‏گرداند (که همین‏طور است)، این حقوق در چه زمینه‏هایى است؟حضرت مولى‏الموحدین على بن ابیطالب علیه‏السّلام، در اوایل عهدنامه بسیار مشهور خویش به مالک اشتر نخعى(ره) خلق را به دو صنف تقسیم فرموده‏اند: «فَاِنَّهُمْ صِنْفانِ: اِمَّا اَخٌ لَکَ فِى الّذینِ، وَ اِمَّا نَظیرٌ لَکَ فِى الْخَلْقِ...» - «مردم دو دسته‏اند: یا برادر دینى تو هستند و یا در خلقت نظیر تواند».

درباره این کلام هرچند بسیار سخن رفته است، امّا دریاى ژرف و بى‏کرانه علم امام على علیه‏السّلام نه دریایى است که بتوان عمق آن را کاوید و یا وسعتش را پیمود. وقتى روح انسان به خزائن ماورایىِ وجود پیوند مى‏خورد و در ذاتِ بى‏مثالِ حضرت حقّ فانى مى‏گردد، جانش محلّ تجلّى کمال و جمالِ حقیقت مى‏شود و اقیانوس علمش از هر سوى، چه عمق و چه وسعت، تا ناکجاآباد مطلق و لامکانِ آشیانه عنقا گسترش مى‏یابد و آنجا، نه جاى حدّ و حدود است. در عبارتى که ذکر شد، حضرت ایشان در بیانِ مساوات و عدالت و ذکر حقوق مردم، با دقّت کامل، دو میزان و معیار حقیقى ذکر مى‏فرمایند که مى‏تواند در شناخت معناى «مساوات» مورد استناد قرار گیرد:
الف: اخوّت دینى‏
ب: خلقت (طبیعت) انسانى‏

این بیان تبیین کننده مبانى حقوق و منشأ قانونگذارى در اسلام است و ما در این سلسله مقالات ان‏شاءاللَّه به تفصیل بدین کلام ارجمند خواهیم پرداخت.

معناى «اخوّت دینى»
در بیانِ این معنا که چگونه «اخوّت دینى» مى‏تواند به مثابه مبنایى براى حدود مساوات و ادراک مفهوم آن و بررسى حقوق انسانى در اسلام قرار بگیرد، نظر قرآن بسیار صریح و متفاوت با دید متعارف ما انسانها مى‏باشد. «اخوّت»، در بیانِ ماورایىِ قرآن، نسبتى حقیقى است که به «اعتقاد» انسانها بازگشت دارد، نه به خون و خانواده و قبیله و غیره. در آیه مبارکه «اِنَّما الْمُؤمِنُونَ اِخْوَةٌ...» (حجرات: 10)، ریشه اخوّت مؤمنین را در ایمان‏شان مى‏شمارد و در آیه مبارکه «اِنَّ الْمُبَذِّرینَ کانُوا اِخْوانُ الشَّیاطینَ» (اسراء: 27) اهل تبذیر را برادرانِ شیاطین معرّفى مى‏کند. امّا نباید انگاشت که این نسبت‏ها حقیقتى ندارند و در قرآن بر سَبیلِ استعاره و تمثیل ذکر شده‏اند؛ خیر، حقیقت این نسبت‏ها هنگامى ظاهر مى‏گردد و بر همه بروز پیدا مى‏کند که قیامت برپا شود، چرا که قیامت دارِ حقیقت است و سریره‏ها و باطن‏ها در آن روز شهود مى‏یابند [«یوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ» (طارق: 9)]. براى بیان همین حقیقت است که در آیاتِ قیامت سخن از «ابطالِ نسبت‏هاى دنیایى» رفته است و «برقرارىِ تناسبات. جدیدى مبتنى بر عمل و اعتقاد». فى المثل در آیات مبارکه 11 تا 14 سوره «معارج» مى‏فرماید:«یبَصَّرُونَهُمْ یوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ یفْتَدى مِنْ عَذابِ یوْمَئذٍ بِبَنیهِ * و صاحِبَتِهِ وَ اَخیهِ * و فَصیلَتِهِ الَّتى تُؤْویهِ * وَ مَنْ فِى الْاَرْضِ جَمیعاً ثُمَّ ینْجیهِ» - «چون حقیقت حالشان عیان شود، آنروز مجرم جهنّمى آرزو کند که کاش مى‏توانست فرزندش را فداى خویش کند و از عذاب برهد * و همچنین همسر و برادرش را * و هم خویشانِ قبیله‏اش را که از او حمایت مى‏کردند * و هر آنکس را که بر زمین زندگى مى‏کند، همه را فداى خویش کند تا از عذاب نجات یابد». امّا نمى‏تواند؛ چرا که آنجا قلمرو حکمروایى حقیقت است و اشتباهى در آن رخ نمى‏دهد.

نقطه مقابل این آیات مبارکه که در آنها سخن از ابطالِ نسبت‏هاى خونى و خانوادگى و قبیله‏اى و غیره رفته است، مجموعه آیات دیگرى وجود دارد که در آنها سخن از نسبت‏هاى جدیدى است که در قیامت فى ما بین انسانها برقرار خواهد شد. فى المثل:«وَ نَزَعْنا ما فى صُدُورِهِمْ مِنْ غِّلٍ اِخْواناً عَلى سُرُرٍ مُتَقابِلینَ» (حجر: 47) «ما آیینه دل‏هاى آنان را از غلّ و کدورت بکلّى پاک مى‏گردانیم تا برادر یکدیگر شوند و بر تخت‏هاى عزّت اُخروى روبروى یکدیگر بنشینند...».

این نسبت‏هاى جدید از کجا پدید مى‏آیند؟ آیا یکباره و بدون سابقه قبلى ایجاد شده‏اند یا نه؟... از آنجا که آخرت عالَمِ ظهورِ حقایق و باطن‏هاست، درمى‏یابیم که «نسبت‏هاى اُخروى» تجسّم همان تعلّقاتِ دنیایى است که مخفى بوده‏اند و آنچه در قیامت رخ مى‏دهد فقط اینست که این تعلّقات مخفى تجسّم مى‏یابند. در بیان این معنا که «صورت حشریه» انسان (یعنى صورتى که با آن محشور مى‏گردد) متناسب با اعتقادات اوست، روایات بسیار شگفت‏آورى نقل شده است. از جمله، حضرت ختمى مرتبت (ص) فرموده‏اند: «کُلُّ نَفْسٍ تُحْشَرُ عَلى هَواها؛ فَمَنْ هَوَى الْکَفَرَةَ فَهُوَ مَعَ الْکَفَرَةِ وَلا ینْفَعُهُ عَمَلُهُ شَیئاً» - «انسان را با دلبستگى‏هایش محشور کنند؛ هر که به کافران دلبسته باشد، با آنها محشور مى‏گردد و عملش او را سودى ندهد.»

در «کنوز الحقایق» آمده است: «اِنَّما یبْعَثُ النّاسُ عَلى نیاتِهِمْ» - «مردم با صورت‏هاى نیاتشان محشور مى‏گردند». و در حدیث دیگرى از حضرت ایشان نقل شده است:«اَلْمَرءُ مَعَ مَنْ اَحَبَّ وَلَهُ مَااکْتُسِبَ» - «انسان در آخرت همراه کسى است که محبوب اوست و صاحب آن چیزى است که در دنیا کسب کرده است».

«ایمان» میزان و معیارى است حقیقى که از یکسو همه امتیازات و تفاوت‏ها و تبعیض‏هاى ظاهرى (کاذب) را نفى مى‏کند و از سوى دیگر، مناسبات حقوقى خاصّى را در میان جامعه مؤمنین برقرار مى‏دارد. انسان مؤمن با تسلیم به «شعارهاى حقیقى اسلام» و جهد و کوشش در جهت تطبیق خویش با معیارهاى آن، رفته رفته به نظامِ ارزشى دیگرى مبتنى بر حقیقت عالَمِ وجود دست مى‏یابد و اینگونه، در «بینش و عملِ» او تغییرات عمده‏اى [نسبت به معیارهاى کاذب و غیرالهى ]حاصل مى‏آید و مناسبات خانوادگى، قومى و عشیره‏اى‏اش و رفاقت‏هایى که بر محور دیگرى جز عبادت پروردگار رحمان تنظیم شده‏اند، تحت تأثیر مناسبت‏هاى اسلامى و ایمانى او بى‏رنگ مى‏گردند و جاى خود را به روابط حقوقى خاصّى مى‏بخشند که با «اخوّت دینى» همراه است. حضرت مولى‏الموحدین على علیه‏السّلام در بیان صفات اصحاب حضرت رسول اکرم (ص) بیان زیبایى دارند که مؤید همین معناست:«وَلَقَدْ کُنَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) نَقْتُلُ آبائَنا و اَبْنائَنا و اِخْوانَنا وَ اَعْمامَنا، ما یزیدُنا ذْلِکَ اِلاَّ ایماناً وَ تَسْلیماً وَ مُضِیاً عَلَى اللّقَمِ وَ صَبْراً عَلى مَضَضِ الْاَلَمِ وَ جِدّاً فى جِهادِ الْعَدُوِّ...» - «در بدو اسلام که ما با رسول اللَّه(ص) بودیم، (در راه خدا) پدران و فرزندان و برادران و عموهاى خود را از دم تیغ مى‏گذراندیم و این پیکار جز بر تسلیم و ایمان ما نمى‏افزود و ما را در جادّه حقّ و بردبارى بر سوزشِ درد و جدیت در جهاد با دشمن، پافشارى مى‏بخشید.»

در قرآن مجید نیز همین معنا در موارد متعدّدى مورد تأکید قرار گرفته است: «یا اَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذْوا آبائَکُمْ وَ اِخْوانَکُمْ اَوْلیاءَ اِنِ اسْتَحَبُّوا الْکُفْرَ عَلَى الایمانِ وَ مَنْ یتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَاوْلئکَ هُمُ الظّالِمونَ * قُلْ اِنْ کانَ آبائُکُمْ و اَبْنائِکُم وَ اِخوانُکُمْ وَ اَزْواجُکُمْ وَ عَشیرَتُکُمْ وَ اَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها وَ مَساکِنُ تَرْضَوْنَها اَحَبَّ اِلَیکُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادِ فى سَبیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتّى‏ یأتِىَ اللَّهُ بِاَمْرِهِ وَاللَّهُ لا یهدِى الْقَومَ الْفاسِقینَ» (توبه: 23 و 24) - «اى اهل ایمان، اگر پدران و برادران شما کفر را بر ایمان برگزیده‏اند، ولایت آنها را نپذیرید و اگر از شما کسى ولایت و دوستى آنان را قبول کند، بى‏شک از ظالمین است * (اى پیامبر، به مردم) بگو اگر شما پدران و پسران، برادران و زنان و خویشاوندان خود را و اموالى که جمع آورده‏اید و مال التّجاره‏اى که از کساد و رکود آن بیمناکید و منازلى که بدان دل خوش داشته‏اید، بیش از خدا و رسول او و جهاد در راه خدا دوست دارید، منتظر باشید تا امر خدا و قضاى حتمى او فرا رسد، چرا که خداوند فاسقین را هدایت نخواهد کرد.»

آیات مبارکه صراحتاً دلالت دارند بر اینکه پذیرش ولایت کفّار و مشرکین از مصادیق «فسق» است [و فسق نیز هرگز با هدایت الهى جمع نمى‏شود] امّا ایمان همه مناسبات شرک‏آمیز را از بین مى‏برد و نظام ولایىِ خاصّى را بر محور توحید بنا مى‏کند. در این نظام خاصّ - که مى‏توان آن را «نظام اخوّت دینى» نامید - هیچ یک از وابستگى‏هایى که با حبّ خدا و رسول او در معارضه باشد جایى ندارد و با نفىِ این وابستگى‏ها، نظامِ ایمانى و انسان مؤمن، هر دو با هم به سوى نوعى استقلال حرکت مى‏کنند که نتیجه نفى شرک و اثبات توحید (لا اله - الاّ اللَّه) است. با دستیابى به این استقلال، روابط فى ما بین مؤمنین در جامعه اسلامى از آنچنان ثبات و استحکامى برخوردار مى‏گردد که قرآن از آن تعبیر به «حزب» مى‏نماید و جامعه مؤمنین را «حزب اللَّه» مى‏خواند. موجودیت «حزب اللَّه» در این مرحله کاملاً سیاسى است؛ البته لفظ «حزب» را در قرآن نباید با لغتِ «حزب» که این روزها به دسته‏هاى سیاسى، با مرام و ایدئولوژى خاصّ اطلاق مى‏گردد، یکى دانست. اگر چه کلمه «حزب» نیز به معناى «جماعة فیها غلظ» (مفردات راغب) آمده است، یعنى جماعتى که فى ما بین خود از ارتباطى آنچنان شدید و مستحکم برخوردار هستند که اطلاق لفظ واحد «حزب» بدانها صحیح باشد.

    نظرات  (۰)

    هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی