وقایع آخرین روزهای زندگانی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم
پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ که برای هدایت بشریت از سوی خداوند متعال مبعوث شده بودند که سرتا سر زندگیش پر از اتفاق بود و سیره نویسان و تاریخ نگاران از اهل سنت و شیعه کتاب های مفصل و مستقلی نگاشته اند و نیز آخرین لحظات زندگی آن حضرت که می توان آخرین حج، حادثه غدیر، جانشینی امیر المؤمنین و بیعت مردم با آن حضرت در حضور پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ از عهده این نوشتار بیرون است اما جریاناتی که با هم مرتبط بودند و تا آخرین لحظات عمر با برکت آن حضرت حتی پس از آن نقش اساسی و تعیین کننده را داشت و اگر درست به پیام های این حوادث عمل می شد، هیچ وقت جامعه اسلامی دچار انحطاط و تفرقه نمی شد. به عبارتی دیگر اتفاقات آخر عمر رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ را می توان از دو منظر بررسی کرد: یک از نگاه خارجی، دو: از نگاه داخلی.
الف) اتفاقات داخلی جامعه اسلامی در لحظات آخر عمر پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ
1. حجه الوداع: آخرین حج پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ که در واقع کامل ترین حج آن حضرت بود و حضرت پس از این حج حدود سه ماه زنده ماندند، و این حج برای جامعه اسلامی نقش اساسی داشت که برخی آن را حج ابلاغ، حج اسلام و حج ولایت نیز می نامند این حج از 26 ذی قعده و با خروج پیامبر اسلام با مسلمانان از شهر مدینه شروع شد و رسول خدا با انجام دادن واجبات، در عمل، آنها را به مردم یاد دادند. و سخنانی مهم در عرفه ایراد کردند.
«شاید دیگر شما را در این مکان ملاقات نکنم... شیطان از شما ناامید گشته از پیروی شیطان بپرهیزید... بعد از من پیامبری نخواهد آمد و پس از شما مسلمانان، امتی نیست... و من برای شما کتاب خدا و عترتم را می گذارم...».[1]
سپس فرمودند: علی سرور مومنان است و ثروت سرور ظالمان. علی برادر و مولای مومنان، پس از من است و او برای من به منزله هارون برای موسی است، جز آن که خدای متعال، نبوت را به من پایان داد و پیامبر دیگری پس از من نیست و پس از من، او جانشین من در میان خاندانم و مومنان است.[2]
2. حادثه غدیر: هر چند رسول گرامی اسلام ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ بارها به جانشینی حضرت علی ـ علیه السلام ـ به صراحت تاکید کرده بود و در حجه الوداع نیز به آن اشاره کرد، اما در برگشت از حج و در غدیرخم روز هیجده ذی حجه جبرئیل از سوی خداوند نازل شد و دستور داد تا ولایت امیر مومنان علی ـ علیه السلام ـ را به صورت علنی اعلام دارد و گرنه گویا رسالتش را انجام نداده است.[3]
پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ دستور داد همه جمع شوند و آن ها که رفته بودند برگردند و خطبه ای مفصل خواندند و با عبارت های مختلفی جانشینی امیر المؤمنین علی ـ علیه السلام ـ را نقل کردند و سپس دستور دادند همه مردم بیایند و با حضرت علی ـ علیه السلام ـ با عنوان امیر المؤمنین بیعت کنند. این جا بود که خلیفه دوم، عمر بن خطاب گفت مبارک باد بر تو ای پسر ابی طالب که مولای من و مولای همه مردان و زنان با ایمان گشتی.[4]
از اهل سنت بیش از سیصد و شصت نفر حدیث غدیر را در کتاب های خود آورده اند و بیش از 36 نفر از علمای اهل سنت کتاب مستقل درباره غدیر نوشته اند مانند: الولایه فی طریق حدیث الغدیر نوشته طبری، ولایت نوشته ابن عقده کوفی و... .[5]
اگر این حادثه پس از پیامبر اسلام دچار انحراف نمی شد و ولایت، غصب نمی گردید امروزه جامعه اسلامی این همه تفرقه نداشت و یک و نیم میلیارد مسلمان همه متحد در برابر دشمنان ایستادگی می کردند و کسی را یارای مقاومت نداشت. اما همه این هایی که حدیث غدیر را روایت کرده اند، چشم بر حقیقت بستند و شد آن چه نباید می شد.
3. ادعای نبوت مسیلمه: پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ وقتی به مدینه رسیدند و شخصی به نام «مسیلمه» از شهر یمامه نامه ای به آن حضرت نوشتند و ادعا کردند که من نیز مثل تو پیامبرم و نصف زمین مال من و نصفش برای توست، ولی قریش قومی تجاوزکارند و همه را برای خود برداشتند و پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ چون می دانستند مردم یمامه خود جواب این دروغ گو را خواهند داد، عملاً کاری نکردند و شاید هم عمر آن حضرت کفاف نداد ولی نامه ای به مسیلمه نوشتند به این مضمون که:
از محمد رسول خدا به مسیلمه دروغگو: اما بعد زمین مال خداست و آن را به هر که از بندگانش خواهد، می دهد و عاقبت امر با پرهیزگاران است. به تحقیق تو و هر که تو را تصدیق کند هلاک شده است.[6]
4. حدیث قلم: دردناک ترین حادثه ای که در لحظات آخر عمر پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ هتاکی برخی به آن حضرت بود، موقعی که آن حضرت گفت برایم قلم و دواتی بیاورید تا برای شما بنویسم آن چه را که بعد از آن دیگر گمراه نشوید، عمر گفت: برای پیامبر «وجع» پیش آمده و قرآن برای ما کافی است.[7]
هر چند اهل سنت عبارت توهین آمیز عمر را گفته است: «پیامبر هذیان می گوید» تغییر داده اند و آورده اند که عمر گفت: بر پیامبر بیهوشی یا مریضی غلبه کرده و قرآن برای ما کافی است، اما دیگر نتوانسته اند انکار کنند که عمر مانع نوشتن نامه ای شد که پیامبر فرمود، اگر بنویسم دیگر گمراه نخواهید شد و این دردناک ترین حادثه بود به طوری که در حضور رسول خدا، اصحاب با همدیگر بحث کردند و وقتی پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ اختلاف آنها را دید ناراحت شده و فرمود: بلند شوید و بیرون روید.[8]
این حادثه را غیر از مسند احمد و صحیح بخاری که از کتاب های معتبر اهل سنت است و دیگر کتاب های اهل سنت نیز آورده اند از جمله: صحیح مسلم ج 5، ص 76؛ شرح مسلم نوشته نووی، ج 11، ص 90؛ فتح الباری ابن حجر، ج 8، ص 102؛ المصنف عبد الرزاق صنعانی، ج 5، ص 438؛ السنن الکبری نسائی، ج 3، ص 433 و... .
5. آخرین وصیت های پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ : پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ وقتی دید اصحاب دور او احاطه کرده اند، رو به آنها کرد و فرمود: «مردم، مدت عمر من به آخر رسید و به همین زودی از میان شما می روم. آگاه باشید من در میان شما دو چیز می گذارم، کتاب خدا و عترت و اهل بیتم، سپس دست علی ـ علیه السلام ـ را گرفت و بالا برد و فرمود: این علی با قرآن است و قرآن با علی است. دو جانشین با بصیرت هستند که تا حوض کوثر از هم جدا نمی شوند و من در روز قیامت، از شما خواهم پرسید (با دو جانشین من چه کردید)».[9]
پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ با این وصیت از دنیا رفتند. عده ای از اصحاب آن حضرت همین وصیت های آخر عمر آن حضرت را به فراموشی سپرده و چند ساعت از رحلت آن خاتم پیامبران ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ نگذشته بود که جامعه را از علی جدا کردند که در اصل از قرآن نیز جدا ساختند. آری علی ـ علیه السلام ـ را در حالی از حق بازداشتند که در کتاب اهل سنت می خوانیم پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فرموده اند: علی باب مغفرت است هر کس از آن در وارد شود مومن است و هر کس خارج گردد کافر. یا فرمود علی امام نیکوکاران و قاتل فاجران است هر کس او را یاری دهد یاری می شود و هرکس او را یاری نکند خوار می گردد.[10]
ب) اتفاقات خارجی لحظات آخر عمر پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ
1. تهدید جامعه اسلامی از سوی روم: خطر امپراتوری روم پیوسته فکر پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ را به خود مشغول کرده بود به خصوص که در سال هشتم هجری مسلمانان در سرزمین فلسطین با ارتش روم برخورد کرده و با به شهادت رسیدن سه فرمانده به نام های «جعفر بن ابی طالب، زید بن حارثه و عبید الله بن رواحه» و عقب نشینی ارتش اسلام، باعث جرات لشکر روم شده بودند آن حضرت در لحظات آخر عمرش سپاهی را به فرماندهی اسامه بن زید جمع کرد و دستور داد که به سوی ارتش روم حرکت کنند.[11]
اما با کمال تاسف عده ای از این دستور سرپیچی کردند و تا پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ زنده بود، از مدینه حرکت نکردند تا جایی که رسول مهر و عطوفت و رحمه للعالمین فرمود: خدا لعنت کند کسی را که از سپاه اسامه تخلف کند.[12]
البته علمای اهل سنت همانند ابن ابی الحدید درمقابل این حدیث باز برای بزرگان خود که از دستور پیامبر سرپیچی کردند، عذرها آورده و خواستند با این کار آن ها را معذور جلوه دهند.[13] ولی لعن رسول الله در این روایت جایی برای عذر باقی نگذاشته است.
2. تهدید دیگر امپراطوری ایران بود که خسرو پرویز نامه آن حضرت را پاره کرد و به استانداری یمن دستور داد آن حضرت را دستگیر کند، ولی بخواست خدا خسروپرویز مرد، ولی خطر حمله ارتش ایران به مدینه بود به خصوص که عده ای از یمنی ها نیز اسلام آورده بودند و از مستعمره ایران خارج شده بودند و این انگیزه، حمله را بیشتر می کرد.[14] ولی عمر آن حضرت بیشتر از این ادامه نیافت هر چند وعده پیروزی اسلام را به ارتش ایران دادند و این بشارت ها خود دستاویزی شد برای روحیه بیشتر سربازان اسلام و زمینه ای برای شکست ایرانیان گشت هر چند ملت ایران هم عده ای مسلمان شده بودند و به خصوص از مردمان یمن که به ایران می آمدند و مردم را از اسلام آشنا می ساختند.
---------------------------------------
[1] . ر.ک: سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، هشتم، 1372 هـش، ج 2، ص 458 و رک: مجلسی، محمد باقر، بحار، بیروت، موسسه الوفا، 1404 هـ.ق، ج 23، ص 118، باب 7.
[2] . محمدی ری شهری، محمد، دانشنامه امیر المؤمنین، ترجمه عبد الهادی مسعودی، قم، دار الحدیث، 1382 هـ.ش، ج 2، ص 152.
[3] . مائده / 67.
[4] . ر.ک: اسکافی، محمد، المعیار و الموازنه، بی جا، بی نا، بی تا، ص 212 و ر.ک: حاکم حسکانی، عبید الله، شواهد التنزیل، بی جا، مجمع احیاء اثتقافه الاسلامیه، اول 1411 هـ.ق، ج 1، ص 201.
[5] . امینی، عبد الحسین، الغدیر، بیروت، دار الکتب العربی، 1379 هـ.ق، ج 1، ص 6 به بعد.
[6] . مجلسی، پیشین، ج 21، ص 412.
[7] . ابن حنبل، احمد، مسند احمد، بیروت، دار صادر، بی تا، ج 1، ص 325.
[8] . بخاری، محمد، صریح بخاری، بیروت، دار الفکر، 1401 هـ.ق، ج 5، ص 138.
[9] . شیخ طوسی، محمد، الامالی، قم، دار الثقافه، 1414 هـ.ق، ص 478.
[10] . سیوطی، جلال الدین، الجامع الصغیر، بیروت، دار الفکر، اول، 1401 هـ.ق، ج 2، ص 177.
[11] . سبحانی، جعفر، پیشین، ج 2، ص 649.
[12] . اسکافی، پیشین، ص 211.
[13] . ابن ابی الحدید، عبد الحمید، شرح نهج البلاغه، قم، کتاب خانه مرعشی نجفی، بی تا، ج 17، ص 175.
[14] . سبحانی، پیشین، ج 2، ص 470.