اپلیکیشن آدینه اَرَد
برای android
اپلیکیشن khamenei.ir
برای android
اپلیکیشن khamenei.ir
برای iOS

آدینه | پایگاه اطلاع رسانی دفتر امام جمعه اَرَد

پایگاه اطلاع رسانی دفتر امام جمعه اَرَد
آدینه | پایگاه اطلاع رسانی دفتر امام جمعه اَرَد

حجة الاسلام والمسلمین سیدرضا شاهچراغ :: امام جمعه بخش ارد
.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.
اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً

پیام های کوتاه
آیه روز

حدیث منتخب
اوقات شرعی اَرَد
لوگوهای حمایتی
لینک دفتر مراجع تقلید و علماء عظام

شعر/ورود سلفی ممنوع!

| شنبه, ۲۸ تیر ۱۳۹۳، ۰۶:۵۰ ب.ظ

بازخوانی سروده مورد تحسین «احمد بابایی» درباره فتنه اخیر تکفیری‌ها و جریان تروریستی داعش که در محضر رهبر معظم انقلاب قرائت شد؛



خبر آمیخته با بغض گلوگیر شده‌ست
سیل دلشوره و آشوب، سرازیر شده‌ست
سرِ دین، طعمه‌ی سرنیزه‌ی تکفیر شده‌ست
 
هر که در مدح علی(ع) شعر جدید آورده‌ست
گویی از معرکه‌ها نعش شهید آورده‌ست
 
روضه‌ی مشک رسیده‌‌ست به بی‌آبی‌ها
خون حق می‌چکد از ابروی محرابی‌ها
باز هم حرمله… سرجوخه‌ی وهابی‌ها
 
کوچه پس‌کوچه‌ی آینده، به خون تر شده است
باز بوزینه‌ی کابوس، به منبر شده‌ است
 
خط و ربط عرب ای کاش که کاشی گردند
تا حرم، همسفر «قافله‌باشی» گردند
لاشه‌خواران سقیفه، متلاشی گردند
 
می‌زند قهقهه، «القارعه» بر خامی‌شان
خون دین می‌چکد از «دولت اسلامی»شان
 
بنویسید: تب ناخلفی‌ها ممنوع!
هدف آزاد شده، بی‌هدفی‌ها ممنوع!
در دل «عرش»، ورود سلفی‌ها ممنوع!
 
«عرش» یک روضه‌ی فاش است که داغ و گیراست
«عرش»… گفتیم که نام دگرِ سامرّاست
 
شرق، در فتنه‌ی اصحاب شمال افتاده‌ست
بر رخ غرب، از این حادثه خال افتاده‌ست
وا شده مشت و از این چفیه، عقال افتاده‌ست!
 
گویی از هرچه که زشتی‌ست، کفی هم کافی‌ست!
جهت خشم خدا، یک سلفی هم کافی‌ست!
 
تا «بهار عربی» روی علف باز کند
جبهه در شام و عراق از سه طرف باز کند
وای اگر دست کجی پا به «نجف» باز کند!
 
عاشق شیرخدا، وارث شمشیر خداست
سینه‌ی «سنی و شیعه» سپر شیر خداست
 
 لختِ خونِ جگر ماست به روی لبشان
کوره‌ی دوزخیان، گوشه‌نشین تبشان
لهجه‌ی عبری و لحن عربی، مکتب‌شان
 
«نیل» را تا به «فرات»، آنچه که بود، آتش زد
شک مکن ما همه را «مکر یهود» آتش زد
 
بی‌جگرها جگر حمزه به دندان گیرند
انتقام اُحُد و بدر ز طفلان گیرند
چه تقاصی ز لب قاری قرآن گیرند
 
بیشتر زان که از این قوم، بدی می‌جوشد
از زمین غیرت «حجربن عدی» می‌جوشد!
 
گره، انگار نه انگار به کار افتاده
سایه‌ی سرکش ما گردنِ دار افتاده
چشم بی‌غیرت اگر سمت «مزار» افتاده
 
صاعقه در نفسِ ابری خود کاشته‌ایم
به سر هر مژه‌ای یک قمه برداشته‌ایم
 
سنگ تکفیر به آئینه‌ی مذهب؟ هیهات!
ذوالفقار علی و رحم به مرحب؟ هیهات!
دست خولی طرف معجر زینب؟ هیهات!
 
ما نمک خورده‌ی عشقیم، به زینب سوگند
پاسبانان دمشقیم، به زینب سوگند
 
داس تکفیر، گل از ریشه بچیند؟ هرگز!
کفر بر سینه‌ی توحید نشیند؟ هرگز!
مرتضی همسر خود کشته ببیند؟ هرگز!
 
پایتان گر طرف «کرب و بلا» باز شود
آخرین جنگ جهانیِ حق، آغاز شود
 
خوش‌خیالی است مرامی که اجاقش کور است
مفتیِ نفتیِ این حرمله‌گان، مزدور است
قصه حنجره و تیرِ سه‌پر مشهور است
 
خار در چشم سعودی شده «بیداریِ ما»
باز کابوس یهودی شده «بیداریِ ما»
 
رگ «بیداریِ ما» شد شریانی که زدند
بشنوی (بر دُهُل «جنگ جهانی» که زدند)
پاسخ شیعه به هر زخم زبانی که زدند
 
 بذر غیرت، سر خاک شهدا می‌کاریم
پاسخ شیعه همین است که «صاحب داریم»

    نظرات  (۰)

    هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی